صفحات

فتوای جالب خمینی: مریخی ها باید به ما خمس و زکات بدهند + جماع با موجودات فضایی جایز است!

خواننده گرامی این مطالب جوک نیست و فتواهای خمینی است که در کتاب "تحریرالوسیله" امام خمینی آمده.
این مطالب نشان میدهد روحانیت مطابق با پیشرفت ها و مقتضیات زمانی و مکانی فتوا صادر می کنند و دین اسلام ناب محمدی دینی برای تمام فصول و جهان شمول است.
برای اینکه بدانید چرا بجای ازدواج در تیتر از جماع استفده کردم این مطلب را بخوانید:


اینک اسکن و عکس مطالب خمینی از تحریر الوسیله را بخوانید:

 خمس وزکات مریخی ها:
 
جماع با مریخی ها:





زن در اسلام کالای جنسی است نه همسر!+ معنی توهین آمیز خطبه عقد اسلامی!

دین اسلام دین بی اخلاقی و سراسر توهین به انسانیت است.
در اسلام ازدواج سنت الرسول است زیرا رسول الله هر وقت فرصت می کرد یک زن می گرفت.

مفاهیمی چون همسر و یاور و همدم و لزوم تفاهم در ازدواج و نامزدی برای آشنای بهتر،مفاهیمی است که از طریق فرهنگ زرتشتی و مسیحی وارد فرهنگ مردم ایران شده وگرنه اسلام ناب محمدی به زن چون یک کالای جنسی نگاه میکند!

احادیث متعددی وجود دارد که نشان میدهد امام حسن و امامان دیگر به زن به چشم کالای جنسی نگاه میکردند. امام مصادق و چند امام دیگر هیچوقت ازدواج دایم نکردند و فقط کنیز می خریدند و فرزندانشان همگی کنیز زاده بودند.

حدیثی هست که امام باقر اصحابش را می فرستد از کنیز فروشی یک کنیز برای امام صادق بخرد مادر بچه هایش شود:

در اسلام ازدواج = جماع و زاییدن فرزند پسر مفهوم دیگری ندارد.
حدیث از پیامبر اسلام: حصیر کف خانه از زن نازا بهتر است + یاوه پزشکی از محمد

 
معنی خطبه عقد ازدواج در اسلام سراسر توهین به زن و مقام زن است. ملایان ایرانی برای جلوگیری از رفتن آبروی دین اسلام و رفتن آبروی بنیانگزاران دین اسلام آن را جور دیگری ترجمه می کنند.


آیا معنی توهین آمیز خطبه ی عقد اسلامی را می دانید ؟

آخوند خطبه عقد را اینگونه جاری میکند :
انکحت و زوجت نفسی فی مدت المعلوم علی صداق المعلوم
-------------------------------------------------------------------
نکاح مصدر فعل نکح در زبان عربیست. این کلمه دقیقا معادل واژه ی فاک در زبان انگلیسیت. در زبان عربی به معنی فرو کردن آلت تناسلی مرد در آلت تناسلی زن است به گونه ای که دو نفر یک تن شوند.
در حقیقت آخوند از طرف عروس به داماد می گوید :
من در برابر پول معینی که به من میدهی برای مدت معین خود را در مقابل تو به گا***ن میدهم.

متاسفانه اکثریت مردم معنی این خطبه را نمی دانند. خطبه ای که گویی معامله فروش تن زن دربرابر پول به یک مرد است.

در فرهنگ لغت عربی به عربی التوقیف علی مهمات التعاریف نکاح اینگونه معنی شده :
ایلاج ذکر فی الفرج لیصر بذالک کالشی الواحد
که معنی کلمه به کلمه آن میشود وارد کردن آلت تناسلی مرد در آلت تناسلی زن برای اینکه یک جسم واحد بشود
---------------------------------------------------------------------
حتی اگر خطبه نکاح معنی خوبی هم داشته باشد چرا باید به زبانی غیر از زبان مادری خود ازدواج کنیم ؟

فرازی از دیدگاه های وحشیانه و عقب مانده امام خمینی

1- اعتقاد به استقرار حکومت الله : \"در اسلام شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است\" . (ولايت فقيه ص 52)- \" زيرا بشر فقط هرج و مرج ايجاد مي کند و به تباهي مي کشد \" (صحيفه امام ج 4 ص 402 ) - 

\" اگر تمام آزادي ها را به ما بدهند ؛ تمام استقلال ها را به ما بدهند و بخواهند قرآن[روحانيت ] را از ما بگيرند نمي خواهيم . ما بيزار هستيم از آزادي منهاي قرآن ....اسلام منهاي روحانيت خيانت است (صحيفه امام ج 7ص 486) - \"

اين آزادي را ممکن است براي شما تأمين کند ؛ استقلال را هم براي شما ممکن است تأمين کند ؛ اما استقلال که توي آن امام زمان نيست ؛ آزادي که توي آن قرآن نيست ...ملت اين را مي خواهد ؟ خونش را داد براي اين ؟ براي آزادي داد ؟ .....يا براي خدا داد ؟ او اسلام را مي خواست او مي خواست که اسلام در خارج تحقق پيدا کند ؛ روحاني اسلام را مي خواهد \" (2/3/58 صحيفه امام ج 7ص 461) - – \" 

اگر بجاي اينکه او [محمد رضا پهلوي] رفت يک رژيم ديگر تحقق پيدا کند مثل رژيمي که در اروپا است مثل رژيم فرانسه ..که کاري به اسلام ندارد يک رژيم غير اسلامي خير ؛ رژيم آزاد منشانه ؛رژيمي که استقلال هم داده ؛ آزادي هم مي دهد اما يک آزادي مي دهد که وفق اسلام نيست ما همچو چيزي را نمي خواستيم و نمي خواهيم \"( صحيفه امام ج 8 ص 42)

2- برنامه امام براي ريشه کني فقر : سخنراني در سال 1342 \" بايد وزارت اوقاف از ما باشد .... آنوقت ببينيد که ما با همين اوقاف اين فقرا را غني شان مي کنيم .. شما ما را اجازه دهيد که ماليات اسلامي را به آنطوري که اسلام با شمشير مي گرفت بگيريم از مردم ما فقرا را غتي مي کنيم آن وقت ببينيد که ديگر يک فقير باقي مي ماند (صحيفه امام ج 1 ص392)-

3- - اسلام ناب محمدي : آيت الله خميني : \" اسلام آن بود که شمشير را کشيده و تقريبا نصف دنيا يا بيشتر را با شمشير گرفت اين اسلام مرتجع است ؟ \" (صحيفه امام ج 1 ص 30) - :\"

 البته انحصار به اين معني که بايد اسلام باشد و غير اسلام نباشد همه ما انحصار طلبيم ..مسلمين همه انحصار طلبند پيغمبر ها هم همه انحصار طلب بودند خداي تبارک و تعالي هم انحصار طلب است .. انحصار طلبي – في نفسه – امر فاسدي نيست ( صحيفه امام ج 15 صص 201-200)- \" 

اسلام احکام جنگ دارد اينقدر در قرآن راجع به جنگ با کفارو جنگ با اشخاصي که فاسد هستند در قرآن هست : شمشير ها را بکشيد و اين علف هاي هرزه را قطعشان کنيد ....اينها را قطعشان کنيد يا آدمشان کنيد \" (صحيفه امام ج 4 ص 33)- \"

 اگر شمشير براي خدا بلند بشود و براي خدا پايين بيايد اين انگيزه ؛ انگيزه الهي است ...ارزشمند است (مجموعه آثارج 20 ص 202) - \"

 شما اسلام را به مردم بگوييد ...شما سوره برائت را براي مردم چرا نمي خوانيد [شديد ترين آيات در مورد کشتار مخالفان در اين سوره آمده مي گويد همه آنها را بکشيد تا فتنه اي باقي نماند ] شما آيا ت قتال را چرا نمي خوانيد ؟ هي آيات رحمت را مي خوانيد در آن قتال هم رحمت است براي اينکه مي خواهد آدم درست کند آدم گاهي درست نمي شود فرض گاهي نمي شود الا بالکي [داغ کردن ] بايد ببرند داغ کنند تا درست بشود جامعه بايد آنهايي که فاسد هستند از آن بيرون ريخته شوند \" ( مجموعه آثارج 19 صص 139-138 )

4- اهداف پيامبران : \" مقصود پيغمبرها اين نبود که دنيا را بگيرند و آبادش کنند مقصود اين بوده که راه را به اين اهل دنيا به اين انسان ظلوم [بسيار ستمکار] و جهول [ بسيار جاهل] راه را نشان دهند ......آنطرفش ماوراء و ماوراء آن طرف نور مطلق ؛ انبياء آمدند ما را به آن نور برسانند\" ( صحيفه امام ج 13 ص34) – \" 

دين اسلام و دين پيغمبر اكرم ؛ آن وقتي كه اجتماعات را درست كرد و توانست قيام كند ...از آن روز برنامه اش اين بود كه بزند ؛ بكشد و كشته شود براي اصلاح جامعه براي اينكه اين خيانتكارها را قطع اياديشان بكند ؛ قطع حياتشان كند \" (همان ج 3 ص 393) - 

بهمين قياس در انقلاب اسلامي مي فرمايد : مگر اين انقلاب براي اين بود كه خانه اي به مردم بدهد ؟ يك كسب و كاري براي مردم ايجاد كند ؟ اين انقلاب براي خدا بود و براي اسلام \" (همان کتاب ج 13 ص126 )- \" 

انقلاب براي مسكن ؛ اقتصاد ؛ كشاورزي ؛ خوراك نبوده است \" (همان ج 9 ص 450 نقل به مضمون(

5- پيشگيري از بلايا : – \" تمام چيزهايي که بشر به آن مبتلاست ...بلکه کارهايي هم که از غيب به ما وارد مي شود چه بسا اين همه زلزله ها و سيل ها و طوفان ها براي اين باشد که خودمان را اصلاح نکرده باشيم \" ( صحيفه امام جلد 14 ص 204)

6- نفي آزادي هاي دنيوي : \" از دست همين اشخاص که فرياد آزادي مي کشند براي ملت ايران من بدبختي دارم ....ما آزادي در پناه اسلام مي خواهيم اساس مطلب اسلام است \" (صحيفه امام ج 7ص 460) - : \" 

اينها که مي خواهند جوان هاي ما آزاد باشند ؛ چه آزادي مي خواهند ؟ جوان هاي ما آزاد بشوند؟ قمارخانه ها باز باشد بطور آزاد ؛ مشروب خانه ها باز باشد بطور آزاد ؛ عشرت خانه ها بازباشد بطور آزاد ؟ هروئين کش ها آزاد باشند ؟ ترياک کش ها آزاد باشند؟ درياها آزاد باشند؟ ..هر مفسده اي را مي خواهند عمل کنند
(صحيفه امام ج9 ص 342 ) - \" 

قلم هاي فاسد نبايد آزاد باشد الان هم فاسدهاشان خيلي آزادند من جمله همين قلم ها که مي گويند چرا آزاد نمي گذاريد \" (صحيفه امام ج 10 ص 350 )

7 - جمهوري : \" اگر چناچه فقيه در کار نباشد طاغوت است ؛ يا خدا يا طاغوت ؛ اگر با امر خدا نباشد .. اگر رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد غير مشروع است وقتي غير مشروع شد طاغوت است اطاعت او اطاعت طاغوت است ... ولايت فقيه تبع اسلام است ...کسانيکه با ولايت فقيه مخالفت مي کنند ..وکالت ندارند اگر حرفي بزنيد که بر خلاف مصالح اسلام باشد وکيل نيستيد حرفتان مقبول نيست ما به ديوار مي زنيم آن حرفي را که بر خلاف مصالح اسلام باشد کساني که مي گويند ولايت فقيه تشريفاتي باشد و دخالت نکند اگر متوجه به اين معني باشند مرتد مي شوند\" (صحيفه امام جلد 10 صص 222-216)

8- برتریحفظ مقدسات از جان انسان : اگر ما از مسئله قدس بگذريم ؛ اگر از صدام بگذريم ..نمي توانيم از مسئله حجاز بگذريم مسئله حجاز يک بابت ديگري است ... قضيه کشته شدن (زائران ايراني ) نيست قضيه هتک احترام است ... احترام يک محل مقدسي از بين رفت و مسلمين ساکت نخواهند نشست ..من واقعا در مسائل خيلي تحمل داشتم ؛در مسائل جنگ ؛ درهمه اينها تحمل داشتم ؛ اما اين بي تحمل کرد من را ؛ مسئله غير از اين مسائل است . (صحيفه امام ج20 صص369 – 371) – \"

 از اين مسائل [کشتارها] هي پيش مي آوردند لکن هر ضرري که به ما وارد ميشد يک نفعي هم بهمراهش بود بزرگتر ؛ يعني ؛ ما عمده نظرمان اين بود که براي اسلام نتيجه بگيريم ما مي خواستيم براي اسلام بهره برداري کنيم (صحيفه امام ج 19 ص 192)

 و بهمين لحاظ هر چند يک ميليون شهيد و معلول در راه اسلام جنگ داشتيم اگر ده ميليون و يا صد ميليون هم بود جان ها در مقايسه با حفظ اسلام ارزشي نداشتند

9- حقوق بشر : \" ما همه بدبختي هايي که داشتيم و داريم و- وبعد هم داريم – از اين سران کشورهايي است که اين اعلاميه حقوق بشر را امضاء کرده اند. اين اغفال است افيون است اين براي توده ها براي مردم (صحيفه امام ج 3 ص 323) - \" 

اعدام هايي که در اسلام هست اعدام هاي رحمت است ... اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومي ؛ دزدي تمام مي شود ؛ اگر چهارتا آدمي که به فحشاء مبتلا است آنرا شلاق بزنند در جامعه فحشاء از بين مي رود .... اين حقوق دانها نمي فهمند ... اينها مي خواهند حقوق بشر ! توچه مي داني بشر چه هست تا حق بشر چه باشد! (صحيفه امام ج 8 ص 332)-

آيت الله خميني به آيـت الله شريعتمداري و حزب خلق مسلمان : \" قلم هاي شما از تفنگهاي آن دموکرات ها به اسلام بيشتر ضرر دارد ......قلم هاي شما از سرنيزه هاي رضا خان بدتر است براي اسلام شما مضرتر هستيد از رضا خان و محمد رضا شاه .......شما در پوشش خلق مسلمان بر خلاف اسلام داريد عمل مي کنيد\" (صحيفه امام جلد 10 ص 318-306)- \"

 قيام با قلم و زبان اسفناکتر از قيام مسلحانه است (وصاياي امام )- اين موارد را در خصوص جنبش سبز هم تسري داد و مصداق آن ها دانست

10- دانشگاهيان : \" اين طبقه مردم [عامي ] زود صالح مي شوند اينها ؛ ما هر چه [مشکل] داريم از اين طبقه اي است که ادعا مي کنند که ما روشنفکريم و ما حقوق دانيم و ما – نمي دانم – طرفدار چي هستيم ؛ .. ما از اينها داريم صدمه مي خوريم \" (صحيفه امام ج 9 ص 12) - \"

 خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اي هم بالاتر است \" (صحيفه امام ج 13ص 418) – \" 

وقتي دانشگاه ها بسته شد چه افراد مهم مخالفت کردند سابق وقتي دانشگاه دست ما نبود ديديد که چه حيواناتي بيرون مي آمد\" ( 2/4/60 صحيفه امام ج 14 ص 498) -

 امام بدرستي در سال 1341 طي يک سختراني پيش بيني کرد : \" بعد از ده سال ديگر يک جوان سالم براي اين مملکت باقي نمي ماند ... تمام مراکز به فحشا کشيده مي شوند (صحيفه امام ج 1 ص 136)- \"

 اصرارشان بر اينست که دانشگاه باز شود ؛ مي گويند متخصص نداريم اينها [روحانيون ] مخالف علمند کي بيشتر از قرآن از علوم صحبت کرده است ؟ \" ( صحيفه امام جلد 14 ص 499)

11- آزادي هاي غير مشروع زنان : آيت الله خميني : سخنراني 26/1/43 : مگر با چهارتا زن فرستادن در مجلس ترقي حاصل مي شود ؟ ...ما مي گوييم اينها را فرستادن در اين مراکز جز فساد چيزي نيست .. ببينيد اگر شما جز فساد چيز ديگري ديديد؟ ما با ترقي زنان مخالف نيستيم با اين فحشاء مخالفيم ؛ با اين کارهاي غلط مخالفيم (صحيفه امام جلد 1 ص305)-

 زن ها را وارد کرديد در ادارات ؛ ببينيد در هر اداره اي وارد شدند آن اداره فلج شد فعلا محدود است علما مي گويند توسعه ندهيد به استان ها نفرستيد ؛ زن اگر وارد دستگاهي شد اوضاع را بهم مي زند ؛ مي خواهيد استقلالتان را زن ها تأمين کنند \" (صحيفه امام جلد 1 ص118)- \" 

نسوان حق مداخله در انتخابات را ندارند\" : \" وظيفه ديني همه ماست که بگوييم و بخواهيم که قانون شرکت نسوان در انتخابات انجام نشود ؛. از ده ميليون نفر جمعيت زن ايراني فقط يکصد نفر زن هرجايي مايل است که اين کار بشود (صحيفه امام جلد 1 صص 82-83)- \" 

ما مي دانيم دست هاي جنايتکار عوامل استعمار مي خواهند بر ضد قرآن قوانيني وضع کنند ... از تساوي حقوق زن و مرد دم مي زنند يعني قرآن را زير پا گذاردن يعني مذهب جعفري را کنارزدن يعني قرآن را مهجور کردن و بجاي آن کتابهاي ضاله [تورات و انجيل ] قرار دادن...... اين تساوي حقوق زن و مرد ملغاست آن از نظر بيست ميليون ايراني مردود و محکوم است (صحيفه امام ج 1 ص 161)

12- معاندين : : اگر ايشان [شاه ] بروند کمونيست يک دانه هم پيدا نخواهد شد براي اينکه اگر ما فرض کرديم يکهزار و پانصد ؛ پنجهزار نفر هم باشد همين جوان هاي قم مي خورند اينها را ؛ لازم نيست که تهران هم دخالت بکند ( صحيفه امام ج 4 ص170)-

13- دمکراسي: \" يک دموکراسي که در هر جا يک معني دارد ... ما نمي توانيم در قانون اساسي بگذاريم که بعد هر کس که دلش مي خواهد آن جوري درستش کند ما مي گوئيم اسلام ؛ اسلام هر جا يک معني ندارد اسلام يک معني است \" ( صحيفه امام ج 10 ص526) \" اگر صد ميليون آدم ؛ اگر تمام مردم دنيا يک طرف بودند و شما ديديد که همه آنها حرفي مي زنند که بر خلاف حکم قرآن است بايستيد و حرف خدا را بزنيد و لو اينکه تمام به شما بشورند انبياء هم همينطور عمل کردند \" ( صحيفه امام ج 13 ص 53 )-

14- نفي ملي گرايي : - آيت الله خميني : \" ملي گرايي خلاف اسلام است ... خواست اين 35 ميليون جمعيت اين بود که ما اسلام را مي خواهيم اين نبود: \" جبهه ملي دعوت به راهپيمايي بر عليه لايحه قصاص داده .. تعبير اين بود که \" لايحه غير انساني \" [است ] ملت مسلمان را دعوت مي کند که در مقابل لايحه قصاص راهپيمايي کنند يعني چه؟ يعني در مقابل نص قرآن کريم راهپيمايي کنند ... لايحه قصاص همين مسائل قرآن است .. دعوت کرده اند که مردم قيام کنند در مقابل قرآن ! قيام کنند در مقابل احکام ضروريه اسلام لکن من کار دارم با آ«هايي که پيوند کرده اند با اين جبهه پيوند کرده اند با منافقين ... اينکه کسي بگويد حکم خدا \"غير انساني \" است اين کافر است .. جدا کنيد حساب را از مرتدها ؛ اينها مرتدند جبهه ملي از امروز محکوم به ارتداد است ( صحيفه امام صص448-464) - که ما ملي گرا باشيم ملي گرايي بر خلاف اسلام است ..... اين بر خلاف دستور خدا و بر خلاف قرآن است (کيهان 4/3/59) -

15- قاطعيت امام – \" در اين آخر که قضيه زندان اوين پيش آمد و شکاياتي از آقاي لاجوردي [ رئيس زندان اوين ] مي شد و مخالفت هايي مي شد [غير] از احمد (يادگار امام ) کسي را نديدم که بيشتر از آقاي لاجوردي طرفداري کند و دفاع نمايد و وجود او را براي زندان اوين لازم و برکناري او را تقريبا\" فاجعه مي دانست \" (مجموعه آثارج 17 ص 92) - : \" آنکه مکتبي را مسخره مي کند اسلام را مسخره مي کند و اگر متعمد باشد \"مکتبي\" را مسخره کند مرتد فطري است و زنش بر وي حرام است و مالش هم بايد به ورثه داده شود خودش مقتول باشد\" (صحيفه امام ج 14 ص 376) ؛

16- جنگ : \"هر روز ما در جنگ برکتي داشتيم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم ...ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پر بار اسلامي مان را محکم کرديم \" (صحيفه امام ص 283)-

 هدف امام راحل در جنگ آزادي مردم عراق و سپس تمامي جهان اسلام بود : \" ما با کي صلح کنيم ..... آخر قابل صلح نيست ...ما جواب ملت عراق را چه بدهيم ؟ حالا ملت خودمان هيچ ! ما جواب ملت عراق را چه بدهيم ؟ که يک رژيمي چندين سال بر او حکومت کرده است غاصبانه \" (صحيفه امام ج 13 ص 296 ) – \" 

تا گرفتاري ها نباشد ؛ سختيها نباشد جنگ ها نباشد و کشتار دادن ها و ساير اثرات آن نباشد انسان از آن خمودي و از آن راحت طلبي که در ذاتش است بيرون نمي آيد .. و اين برکات زحمت ها و ناگواري ها ي جنگ و لوحق جنگ بود ... و اين يک هديه الهي است که بدون اينکه دست هاي بشر در آن دخالت داشته باشند خداي تبارک و تعالي به ما عطا فرموده است و بايد قدر اين نعمت را بدانيد \" (صحيفه امام ج 14 صص 204- 203 ) \"

 من به تمام اهالي خوزستان و ساير مرز نشيناني که مورد تهاجم واقع شديد تبريک عرض مي کنم ...براي آن چيزي که از دستتان رفته است براي اينکه ظاهرا از دست رفته است \" (صحيفه امام ج 14 ص 257 ) – \"

 جنگ امروز ما ؛ جنگ با عراق و اسرائيل ..عربستان و شيوخ ...مصر و اردن و مراکش و ابرقدرت هاي شرق و غرب نيست جنگ ما ؛ جنگ مکتب ماست عليه تمامي ظلم و جور ؛ جنگ ؛ جنگ اسلام است عليه تمامي نابرابري ها ...و اين جنگ سلاح نمي شناسد اين جنگ محصور در مرز وبوم نيست اين جنگ ؛ جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخي و کمبود و فقر و گرسنگي نمي داند \" (صحيفه امام ج 21 ص 61 )

17- اتمام حجت با طاغوت : خطاب آيت الله به شاه \" خاضع به اسلام شويد ما شما را پشتيباني ميکنيم \" تاريخ 21/1/42 – \" به شما ها نصيحت مي کنم که آقا دوست اسلام هستيد ؛ هيأت حاکمه بر مسلمين به اصطلاح هستيد ؛ شما عزيز باشيد ؛ آقا باشيد ؛ بزرگ باشيد ..... بگذاريد ما براي شما خدمت کنيم (26/ 01/42صحيفه نور ج 1 ص 104 و 109 )-

 خطاب به شاه :\" شما به اسلام اعتقاد پيدا کنيد ؛ ما هم جزو سازمان شما ؛ همه ملت جزو شما \" (صحيفه نور ج 1 ص 110 ) 

خطاب به شاه \" يکي دو ساعت از برنامه راديو دست ما بدهيد ...من به شما قول مي دهم که نه با سلطنت شما مخالفت داشته باشد ؛ نه با وزارت شما ... ما مردم را آشنا مي کنيم ؛ دنيا را آشنا مي کنيم به احکام اسلام. (صحيفه امام ج 1 ص391)-

18- جديت امام در رفع ستم بر مردم : در ارتباط با قتل عام کل اهالي روستاي قارنا که ضد انقلاب شايع نموده بود توسط سپاه پاسداران کشته شده اند امام بطور جدي پيگيري نمود و فرمود :\"\" کشتار کنندگان جزء اشخاصي که مربوط به نظام اسلامي و جمهوري اسلامي باشند نبودند چون آدمکش نمي شوند – آقاي خلخالي (حاکم شرع) هم تأييد کرده و قول دستگيري و جبران داده \" ( مجموعه آثارج 9 ص 424 )-

19- افشاي منافقين : : \"همانطور که منافقين اظهار اسلام مي کردند و حال هم مي کنند ؛ اسلام راستين مي خواهند نه اسلامي که در آن حدود شرعيه جاري بشود ؛ نه اسلامي که در آن قصاص شرعي جاري نشود (صحيفه امام ج 17 ص 448) –

20- آرمان شهادت : \" در اين مجالس عزا و سوگواري و نوحه سريي ....اينطورساخته جواناني را که مي روند در جبهه ها و شهادت را مي خواهند و اگر شهادت نصيبشان نشود متأثر مي شوند و آنطور مادراني مي سازد که جوان هاي خودشانرا از دست مي دهند و باز مي گويند باز هم يکي دوتا داريم ( صحيفه امام ج 16 ص346 ) 

– \" مردم مي خواهند جلوي اين جوان هاي چهارده پانزده ساله را بگيرند که به جبهه نروند ولي آنها از دست پدر و مادر فرار مي کنند و به جبهه مي روند \" (صحيفه امام ج 17 صص 107-106) . \" 

اينجانب هر وقت ؛ با يکي از اين چهره ها روبرو مي شوم و عشق ارزش ها دربيان و چهره نوراني اش مشاهد مي کنم ومنا جات و راز و نيازهاي اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مي نگرم که با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست خود نمي گنجند خود را ملامت مي کنم ...اکنون ملت ما دريافته است که کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا \" (صحيفه امام ج 16 ص 151)

21- تحقق آرمان هاي امام : در جمهوري اسلامي :\" ساواک لازم نيست فشار نخواهد بود حکومت اسلامي مبني بر حقوق بشر و ملاحظه آنست هيچ سازمان و حکومتي به اندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نکرده است آزادي و دموکراسي به تمام معني در حکومت اسلامي است شخص اول حکومت اسلامي با آخرين فرد مساوي است ... برنامه مستقل مبني برعدالت ؛ دموکراسي و قانون اساسي [داريم ] (صحيفه امام ج 5 صص-71- 70)- \" در جمهوري اسلامي هرگز فاصله طبقاتي بدين صورت نخواهد بود و تقريبا همه در يک سطح زندگي مي کنند\" (صحيفه امام ج 5 ص 293)- فرمايند \" ما موافق رژيم آزادي هاي کامل هستيم ... ما طبيعتا نسبت به عقايد مذهبي ديگران بيشترين احترام را پس از سرنگوني ديکتاتوري و استقرار يک رژيم آزاد مي گذاريم (سخنراني 22/7/57)- \" من بنا ندارم که خودم يا اشخاصي که حالا در پيش من هستند از روحانيون ؛ جانشين رژيم شوند \" (صحيفه امام ج 5 ص 308)-\" رژيم بدون رضايت مردم هيچ اساس ندارد \" (صحيفه امام ج 5 ص 31) –\" ما اميدواريم که ايران اولين کشوري باشد که کوچکترين فرد ايراني بتواند آزادانه و بدون وجود کمترين خطر به بالاترين مقام حکومتي انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضيح بخواهد \" (صحيفه امام ج 5 ص 499) – \" شما اگر حکومت اسلامي را ببينيد خواهيد ديد که ديکتاتوري در اسلام اصلا وجود ندارد \" (صحيفه امام ج 5 ص 532) - \" مارکسيت ها در بيان مطالب خود آزاد خواهند بود ...هر کس آزاد است که اظهار عقيده کند\" (صحيفه امام ج 3 ص 371)

22- ياد آوري نکاتي در باره ماه محرم : امام \" کسي که گريه کند يا بگرياند با بصورت گريه دار خودش را بکند اين جزايش بهشت است \" ( صحيفه امام جلد 10 ص 314-) - \" همان سينه زني همان نوحه خواني همان ها رمزپيروزي ماست ...همه روضه بخوانند همه گريه بکنند ... اين بزرگترين امر سياسي است ..گول شياطين را که مي خواهند اين حربه را از دست شما بگيرند نخورند ...تکليف آقايان است روضه بخوانند .. دسته ها بيرون بيايند سينه بزنند ( صحيفه امام جلد 11 صص 100-97)

با سپاس از
http://www.jonge-khabar.com/news/articlencat.php?id=1440&mode=d

حملات آیت الله خمینی به حیثیت و کرامت زن

انگيزه مخالفت با تصويبنامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى اى مسلمانان عالم! بدانيد در جريان تصويبنامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى علت مخالفت علماى اسلام قضيه شرکت زنان در انتخابات نبود، اين قضيه ناچيزتر از آن بود که آن قيام عمومى را به همراه داشته باشد.
مسئله اين بود که علما و روحانيون ديدند که دستگاه جبار مى خواهد با کيد شيطانى اسلام را قلب کند و اوضاع را به عقب برگرداند.
۲۹اسفند ۱۳۴۱ / ۲۳ شوال ۱۳۸۲


به نام امام صادق مى خواهند احکام مقدس قرآن را از بين ببرند و تعاليم درخشان آن را ريشه کن کنند. آنها در کنار شعار احترام به مقام حضرت صادق، از تساوى حقوق زن و مرد دم مى زنند.
تساوى حقوق زن و مرد يعنى قرآن را زير پا گذاردن، يعنى مذهب جعفرى را کنار زدن، يعنى قرآن را مهجور کردن و به جاى آن کتابهاى ضاله قرار دادن، يعنى دخترها را به سربازخانه ها کشانيدن و ساير کارهايى که نواميس اسلام و مسلمين را به خطر تهديد مى کند.
اين تساوى حقوق زن و مرد و ملحقات آن از نظر بيست ميليون نفوس ايرانى مردود، و محکوم است.
معذلک با زور و سرنيزه ، با فشار و با آتش گلوله مى خواهند آن را بر ملت ما تحميل کنند
۲۹ اسفند ۱۳۴۱ / ۲۳ شوال ۱۳۸۲


نواميس مسلمين در شرف هتک است.
و دستگاه جابره با تصويبنامه هاى خلاف شرع و قانون اساسى مى خواهد زنهاى عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافکنده کند.
دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا کند .
يعنى احکام ضروريه اسلام و قرآن کريم را زير پا بگذارد، يعنى دخترهاى هجده ساله را به نظام اجبارى ببرد و به سربازخانه ها بکشد، يعنى با زور سرنيزه دخترهاى جوان عفيف مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد. هدف اجانب قرآن و روحانيت است.
۲۲اسفند ۱۳۴۱ / ۱۶ شوال ۱۳۸۲

نتيجه آزادى ادعايى زنان شما ببينيد بيست و چند سال است از اين کشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب کنيد چه کرده ايد? زنها را وارد کرديد در ادارات، ببينيد در هر اداره اى که وارد شدند، آن اداره فلج شد.
فعلا محدود است، علما مى گويند توسعه ندهيد، به استانها نفرستيد.
زن اگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مى زند، مى خواهيد استقلالتان را زنها تامين کنند?! کسانى که شما از آنها تقليد مى کنيد، دارند به آسمان مى پرند، شما به زنها ور مى رويد? بد معرفى نکنيد روحانيون خود را به دنيا، براى شما عيب است.
اينها دردهايى است، اينها نصيحت است، ولى چه سود
۱۱ آذر ۱۳۴۱ / ۴ رجب ۱۳۸۲

لازم است به آقايان محترم تذکر دهم: به طورى که از قراين ظاهر مى شود دستگاه جبار درصدد تصرف در احکام ضروريه اسلام است، بلکه شايد خداى نخواسته بخواهند قدمهاى بلندترى بردارند.
کرارا در نطقهاى مبتذلشان تصريح به تساوى حقوق زن و مرد در تمام جهات سياسى و اجتماعى کرده اند که لازمه اش تغيير احکامى از قرآن مجيد است
۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

در مطبوعات تصريح مى شود که تصويبنامه سربازى دخترها در دست تنظيم است، با اين وصف آن را انکار مى کنند و به تشبثات مضحک دست مى زنند.
دستگاه جبار گمان کرده با زمزمه تساوى حقوق مى تواند راهى براى پيشرفت مقاصد شوم خود، که آن ضربه نهايى به اسلام است، باز کند.
نمى داند که در آن صورت مواجه با چه عکس العملى خواهد شد.
۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

ديديم که از اولى که اين دولت بيسواد و بى حيثيت روى کار آمد، از اول اسلام را هدف قرار داد: در روزنامه ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند، لکن شيطنت بود، براى انعطاف نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نيفتد
۱۲ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

دوباره تساوى حقوق من جميع الجهات.
تساوى حقوق من جميعالجهات، پايمال کردن چند تا حکم ضرورى اسلام است، نفى کردن چند تا حکم صريح قرآن است
۱۲ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

کى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است.
از آن طرف مى گويند: نخير کى ما راجع به ارث گفتيم، نخير ارث هم همان طورى است که خدا گفته
۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۸ ذى الحجه ۱۳۸۲

موضوع حق شرکت دادن زنان در انتخابات مانعى ندارد، ولى حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مى آورد
۱۰ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۶ ذى الحجه ۱۳۸۲

ما امروز مواجه هستيم با دستگاه جبارى که در نظر دارد احکام اسلام را يکى پس از ديگرى تغيير دهد .آنچه تاکنون با صراحت در نطقهاى خود اظهار کرده اند تساوى حقوق زن و مرد است در همه جهات که چندين حکم ضرورى اسلام پايمال مى شود.
اخيرا در طرحى که وزير دادگسترى تهيه کرده است قيد رجوليت و اسلام را از قضات لغو کرده ، و چيزهاى وحشتناکى در زير پرده است که اگر غفلت شود اساس مذهب در معرض خطر است.
۱۴ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۰ ذى الحجه ۱۳۸۲

اعلام به تساوى حقوق زن و مرد از هر جهت، الغاى اسلام و رجوليت از منتخب و منتخب و الغاى اسلام و رجوليت از شرايط قضات، نمونه ظاهر ديگرى است
۱۶ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۲ ذى الحجه ۱۳۸۲

کراراً در بيانات خود گفته اند و اعلام نموده اند، تساوى حقوق زن و مرد را که در اثر آن چندين حکم ضرورى محو خواهد شد.
اخيرا وزير دادگسترى در طرح خود قيد رجوليت و اسلام را از شرايط قضات الغا نمود
۱۷ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۳ ذى الحجه ۱۳۸۲

اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمه اى وارد آيد، نزد خداى تعالى و ملت مسلمان مسئول هستيد: اذا ظهرت البدع فللعالم اءن يظهر علمه ، و الا فعليه لعنةاللّه. از تساوى حقوق اظهار تنفر کنيد، و از دخالت زنها در اجتماعى که مستلزم مفاسد بيشمار است، ابراز انزجار، و دين خدا را يارى کنيد.
۲۸ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۲۴ ذى الحجه ۱۳۸۲

گفته بودند: پيغمبر آرزوى تساوى داشت، اينها مرادشان از تساوى حقوق، عدالت اجتماعى نيست، ممکن است اگر علما ساکت شوند، کم کم حرف از ارث و طلاق و غير اينها به ميان بياورند
۲۱فروردين ۱۳۴۳ / ۲۶ ذى القعده ۱۳۸۳

ان شااللّه موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست مى شود، اگر درست نشد ما تنها نيستيم، تمام ملت ايران و عشاير و حتى ساير ملتهاى کشورهاى مسلمان و سنى پشتيبان ما هستند
۱۴ آبان ۱۳۴۱ / ۷جمادى الثانى ۱۳۸۲

وظيفه دينى همه ماست که بگوييم و بخواهيم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود
۶ آبان ۱۳۴۱ / ۲۸ جمادى الاول ۱۳۸۲

ورود زنها به مجلسين و انجمنهاى ايالتى و ولايتى و شهردارى مخالف «است با» قوانين محکم اسلام که تشخيص آن، به نص قانون اساسى، محول به علماى اعلام و مراجع فتواست، و براى ديگران حق دخالت نيست
۲۸ مهر ۱۳۴۱ / ۲۰ جمادى الاول ۱۳۸۲

حضور مبارک اعليحضرت همايونى پس از اهداى تحيت و دعا، به طورى که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمنهاى ايالتى و ولايتى، اسلام را در راىدهندگان و منتخبين شرط نکرده ، و به زنها حق راى داده است و اين امر موجب نگرانى علماى اعلام و ساير طبقات مسلمين است
۱۷ مهر ۱۳۴۱ / ۹ جمادى الاول 


پانویس: کروبی و موسوی می خواستند ایران را به دوران پر شکوه خمینی بازگردانند!

دليل بلند کردن ريش و کوتاه کردن سبيل در اسلام

«جزوا الشوارب وأرخوا اللحى وخالفوا المجوس»

سبيل‌ها را قطع نماييد و ريش را بگذاريد، با مجوس (زرتشتی)مخالفت نماييد (1)

حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عُثْمَانَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا نَافِعٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ‏”‏ خَالِفُوا الْمُشْرِكِينَ أَحْفُوا الشَّوَارِبَ وَأَوْفُوا اللِّحَى ‏”‏ ‏.‏

با مشرکان مخالفت کنيد سبيل ها را قطع و ريش را بلند کنيد (به حال خود بگذاريد) (2)

من لم يأخذ من شاربه فليس منا

هر کسي از سبيل‌هايش نگيرد از ما نيست.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿22:17﴾

كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه يهودى شدند و صابئى‏ها و مسيحيان و زرتشتيان و كسانى كه شرك ورزيدند البته خدا روز قيامت ميانشان داورى خواهد كرد زيرا خدا بر هر چيزى گواه است

——————————————

1)

مسلم در صحيح خود - کتاب الطهارة -باب خصال الفطرة

مسند أحمد بن حنبل – مُسْنَدُ الْعَشَرَةِ الْمُبَشَّرِينَ بِالْجَنَّةِ … – بَاقِي مُسْنَد المُكْثِرِينَ مِنَ الصَّحَابَةِ – مُسْنَدُ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ

معرفة السنن والآثار للبيهقي – باب بَيَانُ النَّاسِخِ وَالْمَنْسُوخِ – ذَمُّ الاقْتِدَاءِ بِمَنْ لَمْ يُؤْمَرْ بِالاقْتِدَاءِ

السنن الكبرى للبيهقي – جُمَّاعُ أَبْوَابِ الاسْتِطَابَةِ – بَابُ السُّنَّةِ فِي الأَخْذِ مِنَ الأَظْفَارِ وَالشَّارِبِ

المسند المستخرج على صحيح مسلم لأبي نعيم – باب الْيَاءُ – اليسع بن طلحة

مستخرج أبي عوانة – مُبْتَدَأُ كِتَابِ الطَّهَارَةِ – بَيَانُ الطَّهَارَاتِ الَّتِي تَجِبُ عَلَى الإِنْسَانِ

2)

مسلم در صحيح خود - کتاب الطهارة -باب خصال الفطرة

صحيح بخاري – كِتَاب اللِّبَاسِ » باب تَقْلِيمِ الْأَظْفَارِ

شرح السنة – كِتَابُ اللِّبَاسِ – بَابُ قَصِّ الشَّارِبِ

المسند المستخرج على صحيح مسلم أبي نعيم – باب الْيَاءُ – اليسع بن طلحة

المحلى بالآثار لابن حزم – كِتَابُ الْحَيْضِ وَالاسْتِحَاضَةِ- الفطرة

شعب الإيمان للبيهقي – الأَرْبَعُونَ مِنِ شُعَبِ الإِيمَانِ وَهُوَ بَابٌ … – فَصْلٌ فِي الأَخْذِ مِنَ اللِّحْيَةِ وَالشَّارِبِ …

3)

سنن الترمذي – كتاب الأدب – باب ما جاء في قص الشارب

نسائي – سنن کبري- -کتاب الطهارة -باب قص الشارب-

مصنف ابن ابي شيبة – کتاب الادب -باب ما يؤمر به الرجل من إعفاء اللحية والأخذ من الشارب


http://pdamon.wordpress.com/2009/10/21/%D8%B1%D9%8A%D8%B4

آلت جنسی محمد رسول الله چشم را کور می کرد!

محمد پیش از مرگ به علی وصیت میکند:

\"...چون بمیرم عورت مرا بپوشان که هرکه بعورت من نظر کند کور میشود پس بمنزل خود مراجعت نمود و مرض آنحضرت شدید شد و بعد از سه روز بمسجد آمد عصابه بر سر بسته و بدست راست بر دوش امیر المومنین (ع) و بدست چپ بر دوش فضل بن عباس تکیه فرمود...\"

منتهی الآمال، زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، تالیف حاج شیخ عباس قمی، نوبت چاپ 1371، چاپخانه احمدی، برگ 125، در بخش \"در بیان وصیت نمودن آنحضرت اصحابرا\" 


پانویس: محمد رسول الله از یک سو سفارش می کند کسی عورتش را نبیند از یک سوی دیگر دستور میدهد بعد از مرگش زنانش ازدواج نکنند. آیا مشکل جنسی داشته؟

احکام جماع با کودک در کتاب خمینی

مسئله ۲۴۱۰ در رساله آیت الله خمینی:

\"اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكى و دخول كند، چنانچه او را افضا* نمايد هيچ وقت نبايد با او نزديكى كند\"

تحریر الوسیله مسئله 12:

كسيكه زوجه اى كمتر از نه سال دارد وطى او براى وى جايز نيست چه اينكه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع ، و اما ساير كام گيريها از قبيل لمس بشهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ** اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطى كند اگر افضاء نكرده باشد بغير از گناه چيزى بر او نيست ، 

و اگر كرده باشد يعنى مجراى بول و مجراى حيض او را يكى كرده باشد و يا مجراى حيض و غائط او را يكى كرده باشد تا ابد وطى او بر وى حرام مى شود، لكن در صورت دوم حكم بنابر احتياط است و در هر حال بنا بر اقوى بخاطر افضاء از همسرى او بيرون نمى شود در نتيجه همه احكام زوجيت بر او مترتب مى شود يعنى او از شوهرش و شوهرش از او ارث مى برد.....\"

*افضاء یعنی یکی شدن مجرای حیض و غائط
**تفخیذ یعنی شهوت رانی کردن با ران.

خدایا همیشه از ما مردم، خشمگین باش تا امامت از ما دور باشد!

محمد بن فرج گويد: امام باقر عليه السلام به من نوشت :

 زمانيكه خداى تبارك و تعالى بر خلقش خشم كند، ما را از مجاورت آنها دور كند.
 (پس غيبت امام عليه السلام زمان دليل خشم خداست و بندگانش ). 


پانویس: خدایا همیشه از ما مردم خشمگین باش تا امامت از ما دور باشد چراکه حکومت نایب امام زمانت را دیدیم فهمیدیم امام وحکومت اسلامی چه گوهی است!

درباره امام زمان: خزعبلی که به سه یاوه تفسیر شده


ابوالحسن سوم (امام هادى ) عليه السلام فرمود: 

هرگاه پيشواى شما (دانش شما) از ميان شما برداشته شود، از زير پاى خود منتظر فرج باشيد.

شرح :
اين روايت سه گونه معنى ميشود:
 1 هرگاه امام شما غايب شد، هميشه و در هر حال مثل اينكه چيزى را بآسانى از زير پاى خود برميگيريد. انتظار فرج داشته باشيد، اگر چه فرج و ظهور امام نزد خدا دور باشد،

 2 هرگاه علوم و معارف دينى از ميان شما برخيزد و جهان را جهالت و بى خبرى فراگيرد بدانيد كه فرج نزديكست

 3 هرگاه امام شما غايب شود سر بزير اندازيد و گوشه گيرى و شكيبائى ورزيد كه شكيبائى كليد فرج و گشايش است .

اصول كافى جلد 2 صفحه 142 روايت 24

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع قَالَ إِذَا رُفِعَ عِلْمُكُمْ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِكُمْ

تقیه کنید، تا خدا امامش را پنهان نکند!

معروف بن خربوذ گويد امام باقر عليه السلام فرمود:
 ما ائمه مانند اختران آسمانيم كه هرگاه اخترى غروب كند، اختر ديگرى طالع شود، (هرگاه امامى بميرد، امامى ديگر جانشين شود) تا زمانيكه با انگشت اشاره كنيد و گردن بسويش كج كنيد (يعنى تقيه را ترك كنيد و امر امامتش را شهرت دهيد) خدا اخترش را از شما پنهان كند و فرزندان عبد المطلب مساوى شوند و امام از غير امام شناخته نشود، پس چون اختر شما طالع شد، (امامتان ظاهر شد) پروردگارتان را سپاس گوئيد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 137 روايت 8

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّمَا نَحْنُ كَنُجُومِ السَّمَاءِ كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ حَتَّى إِذَا أَشَرْتُمْ بِأَصَابِعِكُمْ وَ مِلْتُمْ بِأَعْنَاقِكُمْ غَيَّبَ اللَّهُ عَنْكُمْ نَجْمَكُمْ فَاسْتَوَتْ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ يُعْرَفْ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ فَإِذَا طَلَعَ نَجْمُكُمْ فَاحْمَدُوا رَبَّكُمْ

امام علی و تضاد در باب مدت غیبت امام زمان!

اصبغ بن نباته گويد: 
خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمدم و ديدم آنحضرت متفكر است و زمين را خط ميكشد، 
عرض كردم : اى اميرالمؤمنين ! چرا شما را متفكر مى بينم و بزمين خط ميكشى ، مگر بآن (خلافت در روى زمين ) رغبت كرده اى ؟ 

فرمود: نه ، بخدا، هرگز روزى نبوده كه بخلافت يا بدنيا رغبت كنم ، ولى فكر مى كردم درباره مولوديكه فرزند يازدهم من است ، او همان مهدى است كه زمين را از عدل و داد پر كند، چنانكه از جور و ستم پر شده باشد. براى او غيبت و سرگردانى است (هر زمانى در شهرى بسر مى برد) كه مردمى در آن زمان گمراه گردند و ديگران هدايت شوند،

 عرض كردم : يا اميرالمؤمنين ، آن سرگردانى و غيبت تا چه اندازه است ؟

 فرمود: شش روز يا شش ماه يا شش سال ، 

عرض كردم : اين امر (غيبت و سرگردانى ) شدنى است ؟! 

فرمود: آرى چنانكه خود او خلق شدنى است (غيبتش هم قطعى و مسلم است ) ولى اى اصبغ تو كجا و اين امر؟ آنها (كه زمان غيبت را درك ميكنند) نيكان اين امت با نيكان اين عترت (خاندان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله )اند، 

عرض كردم : پس از آن چه ميشود؟ 

فرمود: پس از آن هر چه خدا خواهد مى شود، همانا خدا را، بداها و اراده ها و غايات و پايانهاست .

شرح :
راجع بمدت غيبت كه در اين روايت بطور ترديد بيان شده است ، علامه مجلسى (ره ) ميگويد: ممكن است مقصود اين باشد كه در مقدار غيبت امام بدا حاصل شده است ، چنانچه در آخر روايت مى فرمايد، فان للّه بداءات و ممكن است بيان مقدار سرگردانى و عدم تعيين تكليف باشد و استقرار غيبت پس از آن مدت باشد 

و از محدث استرابادى (ره ) نقل ميكند كه مراد اين است كه آحاد مدت غيبت شش است و ظهور آنحضرت در هفتمين است و كلمه ((نيكان اين عترت )) اشاره بر جعت ائمه ديگر دارد و بداهاى خدايتعالى مربوط بامتداد غيبت و زمان ظهور آنحضرست كه بواسطه مصالح بزرگى كه برخى از آنها بعدا ذكر ميشود، از خلق پنهان شده است ، و اراده هاى او از لحاظ اظهار و پنهان داشتن از خلق و غيبت و ظهور آنحضرتست ، و غايات منافع و مصالحى است كه در اين امور است و نهايات از نظر پايان غيبت آن حضرتست از لحاظ آنچه از نظر بدا براى مردم ظاهر مى شود.

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِى مُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قَابُوسَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِى الْأَرْضِ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لِى أَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِى الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِى الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّى فَكَّرْتُ فِى مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِى الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِى فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَمْ تَكُونُ الْحَيْرَةُ وَ الْغَيْبَةُ قَالَ سِتَّةَ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةَ أَشْهُرٍ أَوْ سِتَّ سِنِينَ فَقُلْتُ وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ فَقَالَ نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ وَ أَنَّى لَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ خِيَارِ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَةِ فَقُلْتُ ثُمَّ مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَايَاتٍ وَ نِهَايَاتِ

اصول كافى جلد 2 صفحه 136 روايت 7

امام صادق: امام زمان از ترس پاره شدن شکمش غائب خواهد شد.

زراره گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: 

براى آن جوان پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است ،
 عرض كردم : چرا؟ 
فرمود: ميترسد و با دست اشاره بشكم خود كرد (يعنى مى ترسد شكمش را پاره كنند) 

سپس فرمود: اى زراره ! اوست كه چشم براهش باشند، و اوست كه در ولادتش ترديد شود: 

برخى گويند: پدرش بدون فرزند مرد، و برخى گويند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات يافت و سپس هم بدينا آمد) و برخى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند 

ولى خداى عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد)) در زمان (غيبت ) است اى زراره كه اهل باطل شك مى كنند، 

زراره گويد: من عرض كردم ، قربانت ، اگر من به آن زمان رسيدم چكار كنم ؟ 

فرمود: اى زراره : اگر به آن زمان رسيدى ، با اين دعا از خدا بخواه : ((خدايا خودت را به من بشناسان ، زيرا اگر تو خودت را به من بشناسانى ، من رسولت را نشناسم (براى اينكه هر كس خدا را شناخت ، بر او لازم مى داند، كه از راه لطف بندگانش را هدايت كند و كسى كه خدا را نشناخت ، فرستاده او را هم نمى شناسد) خدايا تو پيغمبرت را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو پيغمبرت را بمن نشناسانى ، من حجت ترا نشناسم (براى اينكه امام جانشين پيغمبر و دست نشانده او به دستور خداست و مقام و ارزش جانشين مربوط بمقام و ارزش جانشين گذار است از اين جهت شيعه مى گويد: امام بايد از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد) خدايا حجت خود را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو حجتت را بمن بسناسانى ، از طريق دينم گمراه ميشوم .

سپس فرمود: اى زراره ! بناچار جوانى در مدينه كشته مى شود، 

عرض كردم : قربانت ، مگر لشكر سفيانى او را نمى كشند؟ 

فرمود: نه ، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مى آيد تا وارد مدينه مى شود و آن جوان را مى گيرد و مى كشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان بسر آيد، در آن هنگام اميد فرج داشته باش انشاء اللّه 

(مقصود از اين جوان گويا همان نفس زكيه است كه در علائم ظهور روايت شده است )

اصول كافى جلد 2 صفحه 134 روايت 5

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِى يُشَكُّ فِى وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِى ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِينَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْتُلُهُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ قَالَ لَا وَ لَكِنْ يَقْتُلُهُ جَيْشُ آلِ بَنِى فُلَانٍ يَجِى ءُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَدِينَةَ فَيَأْخُذُ الْغُلَامَ فَيَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْياً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا يُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعُ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ

پنجمین فرزند از هفتمین...

على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام نقل كند كه فرمود: 

هرگاه پنجمين فرزند هفتمين ناپديد شود ((4)) خدا را، خدا را، نسبت بدينتان مواظب باشيد، مبادا كسى شما را از دينتان جدا كند، 

پسر جان ((5)) ناچار صاحب الامر غيبتى كند كه معتقدين بامامت هم از آن برگردند، همانا امر غيبت يك آزمايشى است از جانب خداى عزوجل كه خلقش را بوسيله آن بيازمايد، 

اگر پدران و اجداد شما (امامان و پيغمبران پيشين ) دينى درست تر از اين دين سراغ داشتند، از آن پيروى ميكردند (پس اگر ديگران بواسطه طول غيبت امام از دين برگشتند شما ثابت و پا برجا باشيد) 

من عرضركردم : آقاى من ! پنجمين فرزند هفتمين كيست ؟ فرمود. پسر جان ! عقل شما از درك آن كوچكتر و مغز شما از گنجايش آن تنگتر است ولى اگر زنده باشيد بدان خواهيد رسيد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 132 روايت 2

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِيسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِى أَدْيَانِكُمْ لَا يُزِيلُكُمْ عَنْهَا أَحَدٌ يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ لَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَ أَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَا لَاتَّبَعُوهُ قَالَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِى مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَقَالَ يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ أَحْلَامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَ لَكِنْ إِنْ تَعِيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَهُ

منبع

امام زمان وسختی دینداری در زمان غیبت




امام صادق عليه السلام فرمود: نام صاحب الامر را جز كافر نبرد

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ
أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 127 رواية 4


------------------------------------------------------

يمان تمار گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم ، به ما فرمود: 

همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر كه در آنزمان دينش را نگه دارد مانند كسى است كه درخت خارقتاد را با دست بتراشد ((3)) 

سپس فرمود: اينچنين و با اشاره دست مجسم فرمود كداميك از شما ميتواند خار آن درخت را بدستش نگهدارد، سپس لختى سربزير انداخت و باز فرمود: 

همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر بنده ئى بايد از خدا پروا كند، و بدين خود بچسبد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 132 رواية 1


مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ يَمَانٍ التَّمَّارِ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع جُلُوساً فَقَالَ لَنَا إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا بِيَدِهِ فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ

منبع

امام زمان به سنگ دست میزد طلا میشد!

شخصى از اهل مدائن گويد: من با رفيقم به حج رفته بوديم ، چون به موقف عرفات رسيديم ، جوانى را ديديم نشسته و لنگ و روپوشى در بر كرده و نعلين زردى در پا دارد، لنگ و روپوش او بنظر من صد و پنجاه دينار ارزش داشت ، و علامت و اثر سفر در او نبود، 

گدائى نزد ما آمد، او را رد كرديم ، سپس نزد آن جوان رفت و سؤ ال كرد، جوان رفت و سؤ ال كرد، جوان چيزى از زمين بر داشت و به او داد، گدا او را دعا كرد و زياد و جدى هم دعا كرد، سپس جوان برخاست و از نظر ما پنهان شد 

ما نزد آن سائل رفتيم و به او گفتيم عجبا!! به تو چه عطا كرد؟ او به ما ريگ طلاى دندانه دارى نشان داد كه قريب 20 مثقال بود 

من به رفيقم گفتم : مولاى ما نزد بوده و ما ندانستيم و آنگاه به جستجويش برخاستيم و تمام موقف را گردش كرديم و او را به دست نياورديم سپس از جمعيتى كه اطرافش بودند از اهل مكه و مدينه راجع به او پرسيديم گفتند: جوانى است علوى كه هر سال پياده به حج مى آيد.

شرح : از ظهور معجزه به دست آن حضرت كه سنگ را طلا كرد فهميدند كه او امام عصر (عج ) ولى پيداست كه دلالت اين روايت بر ديدن آن حضرت از روايات سابق كمتر و خفى تر است و چنانچه در مقدمه جلد اول گفتيم روش مرحوم كلينى اين است كه در هز بابى روايات روشن تر و واضحتر را جلوتر ذكر مى كند و هر چه دلالت خفى تر باشد، آنرا دنبال تر مى آورد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 125 روايه 15

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ الْمَدَائِنِ قَالَ كُنْتُ حَاجّاً مَعَ رَفِيقٍ لِى فَوَافَيْنَا إِلَى الْمَوْقِفِ فَإِذَا شَابٌّ قَاعِدٌ عَلَيْهِ إِزَارٌ وَ رِدَاءٌ وَ فِى رِجْلَيْهِ نَعْلٌ صَفْرَاءُ قَوَّمْتُ الْإِزَارَ وَ الرِّدَاءَ بِمِائَةٍ وَ خَمْسِينَ دِينَاراً وَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ فَدَنَا مِنَّا سَائِلٌ فَرَدَدْنَاهُ فَدَنَا مِنَ الشَّابِّ فَسَأَلَهُ فَحَمَلَ شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ نَاوَلَهُ فَدَعَا لَهُ السَّائِلُ وَ اجْتَهَدَ فِى الدُّعَاءِ وَ أَطَالَ فَقَامَ الشَّابُّ وَ غَابَ عَنَّا فَدَنَوْنَا مِنَ السَّائِلِ فَقُلْنَا لَهُ وَيْحَكَ مَا أَعْطَاكَ فَأَرَانَا حَصَاةَ ذَهَبٍ مُضَرَّسَةً قَدَّرْنَاهَا عِشْرِينَ مِثْقَالًا فَقُلْتُ لِصَاحِبِى مَوْلَانَا عِنْدَنَا وَ نَحْنُ لَا نَدْرِى ثُمَّ ذَهَبْنَا فِى طَلَبِهِ فَدُرْنَا الْمَوْقِفَ كُلَّهُ فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَيْهِ فَسَأَلْنَا كُلَّ مَنْ كَانَ حَوْلَهُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا شَابٌّ عَلَوِيٌّ يَحُجُّ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَاشِياً


پانویس: حضرت که به سنگ دست می زد  طلا میشد چرا به خمس و زکات مردم نیاز داشت و چرا اقدام به پولدار کردن فقرا نمی کرد؟

جعفر کذاب و امام زمان

احمد بن نضر گويد: نزد قنبرى خادم حضرت رضا عليه السلام كه از اولاد قنبر بزرگ (غلام اميرالمؤ منين عليه السلام ) است ، سخن از جعفر بن على (جعفر كذاب ) به ميان آمد،

 او وى را نكوهش كرد،
 من گفتم غير او كسى از نسل امام نيست ، مگر تو كسى را ديده ئى ؟! 
گفت : من نديده ام ولى غير من ديده است ، 
گفتم : كه او را ديده است ؟ 
گفت : جعفر دو مرتبه او را ديده و او را داستانى است

شرح : آن داستان اينست كه :
 قنبرى گويد، هنگاميكه جعفر كذاب براى گرفتن ميراث امام عسكرى عليه السلام نزاع و جدال مى كرد، امام عصر عج از جاى نامعلومى ظاهر شد و فرمود: اى جعفر! چرا متعرض حقوق من مى شوى ؟ او متحير و مبهوت گشت و آن حضرت هم غايب شد. 

سپس جعفر هر چند ميان مردم گشت او را نديد و بار ديگر چون جده آن جضرت ، مادر امام حسن عسكرى وفات كرد، خودش دستو داده بود كه او را در همانخانه دفن كنند، ولى جعفر با ايشان ستيزه مى كرد و مى گفت ؟ اين خانه منست و نبايد ديگرى در آن دفن شود، ناگاه حضرت ظاهر شد و به او فرمود: اى جعفر: اين خانه از تو است ؟! سپس غايب شد و ديگر او را نديدند مرآت ص 241.

اصول كافى جلد 2 صفحه 123 روايه 9

عَلِيٌّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ صَالِحٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنِ الْقَنْبَرِيِّ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ قَنْبَرٍ الْكَبِيرِ مَوْلَى أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ جَرَى حَدِيثُ جَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ فَذَمَّهُ فَقُلْتُ لَهُ فَلَيْسَ غَيْرُهُ فَهَلْ رَأَيْتَهُ فَقَالَ لَمْ أَرَهُ وَ لَكِنْ رَآهُ غَيْرِى قُلْتُ وَ مَنْ رَآهُ قَالَ قَدْ رَآهُ جَعْفَرٌ مَرَّتَيْنِ وَ لَهُ حَدِيثٌ

امام زمان در نوزادی مثل میمون پشمالو بود ولی رنگ پشمش سبز بود.

ضوء بن على از مردى از اهل فارس كه نامش را برده نقل ، مى كند كه : 

به سامرا آمدم و به در خانه امام حسن عسكرى عليه السلام چسبيدم ، حضرت مرا طلبيد، من وارد شدم و سلام كردم 

فرمود: پس دربان ما باش ، 

من همراه خادمان در خانه حضرت بودم ، گاهى مى رفتم ، هر چه احتياج داشتند از بازار مى خريدم ، و زمانيكه در خانه ، مردها بودند، بدون اجازه وارد مى گشتم .

روزى (بدون اجازه ) بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حركت و صدائى شنيدم ، سپس به من فرياد زد: باءيست ، حركت مكن 
من جراءت در آمدن و بيرون رفتن نداشتم ، سپس كنيزكى كه چيز سرپوشيدئى همراه داشت ، از نزد من گذشت.

 آنگاه مرا صدا زد كه درآى 

 من وارد شدم و كنيز را هم صدا زد، كنيز نزد حضرت بازگشت ، حضرت به كنيز فرمود: از آنچه همراه دارى ، روپوش بردار، كنيز از روى كودكى سفيد و نيكو روى پرده برداشت ، و خود حضرت روى شكم كودك را باز كرد، ديدم موى سبزى كه بسياهى آميخته نبود از زير گلو تا نافش روئيده است ، 

پس فرمود: اين است صاحب شما و بكنيز امر فرمود كه او را ببرد، سپس من آن كودك را نديدم ، تا امام حسن عليه السلام وفات كرد

اصول كافى جلد 2 صفحه 119 رواية 6

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ ابْنَيْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَبْدِيِّ مِنْ عَبْدِ قَيْسٍ عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِيٍّ الْعِجْلِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ أَتَيْتُ سَامَرَّاءَ وَ لَزِمْتُ بَابَ أَبِى مُحَمَّدٍ ع فَدَعَانِى فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمْتُ فَقَالَ مَا الَّذِى أَقْدَمَكَ قَالَ قُلْتُ رَغْبَةٌ فِى خِدْمَتِكَ قَالَ فَقَالَ لِى فَالْزَمِ الْبَابَ قَالَ فَكُنْتُ فِى الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِى لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَيْهِمْ مِنْ غَيْرِ إِذْنٍ إِذَا كَانَ فِى الدَّارِ رِجَالٌ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ يَوْماً وَ هُوَ فِى دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَكَةً فِى الْبَيْتِ فَنَادَانِى مَكَانَكَ لَا تَبْرَحْ فَلَمْ أَجْسُرْ أَنْ أَدْخُلَ وَ لَا أَخْرُجَ فَخَرَجَتْ عَلَيَّ جَارِيَةٌ مَعَهَا شَيْءٌ مُغَطًّى ثُمَّ نَادَانِيَ ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَ نَادَى الْجَارِيَةَ فَرَجَعَتْ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهَا اكْشِفِى عَمَّا مَعَكِ فَكَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْيَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَ كَشَفَ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَيْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَيْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ ع

سن امام زمان از کلفتی گردنش معین شده است.

حمدان قلانسى گويد: به عمرى (به فتح عين نامش عثمان بن سعيد است و او اولين كس از نواب اءربعه امام زمان عليه السلام است ) گفتم : 
امام حسن عسكرى در گذشت ، 
به من گفت : او در گذشت ولى جانشينى در ميان شما گذاشت كه گردنش به اين حجم است و با دست اشاره كرد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 118 رواية 4
شرح :

علامه مجلسى (ره ) گويد: يعنى انگشت ابهام و سبابه از هر دو دست را گشود و ميان آنها را باز كرد تا اشاره به اندازه حجم گردن آن حضرت كند، چنانچه در ميان عرب و عجم مرسومست و مقصودش اين است كه گردن آن حضرت قوى و زيباست (و ممكن است با همين اشاره سن آن حضرت را هم تا حدى معين كرده باشد).

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ لِي قَدْ مَضَى وَ لَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ


پانویس:گردن حضرت امام زمان مثل بشکه نفت کلفت می باشد. موجودی عجیب الخلقه هستند.

امامان یک کتاب خفن الهی همراه داشتند که همه اطلاعات علمی جهان در آن نوشته شده بود!

ابى جارود (كه نامش زياد است ) گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: 

چون هنگام شهادت حسين بن على عليهما السلام فرا رسيد، دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين عليه السلام را طلبيد و كتابى پيچيده و وصيتى آشكارا باو داد، زيرا على بن الحسين عليهما السلام مرضى از لحاظ معده داشت كه در حال احتضارش ميديدند، سپس فاطمه آن كتابرا بعلى بن الحسين عليه السلام داد، اى زياد! سپس بخدا آن كتاب بما رسيد،

 زياد گويد عرض كردم : خدا مرا قربانت گرداند، در آن كتاب چه نوشته است ؟
 فرمود: بخدا آنچه از زمان خلقت آدم تا بآخر رسيدن دنيا مورد احتياج اولاد آدمست در آن است ، بخدا كه احكام حدود حتى جريمه خراش در آن ثبت است

اصول كافى جلد 2 صفحه 75 رواية 1

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِى الْجَارُودِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَمَّا حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ دَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ الْحُسَيْنِ ع فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مَبْطُوناً مَعَهُمْ لَا يَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُ لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع ثُمَّ صَارَ وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْكِتَابُ إِلَيْنَا يَا زِيَادُ قَالَ قُلْتُ مَا فِى ذَلِكَ الْكِتَابِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ فِيهِ وَ اللَّهِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ وُلْدُ آدَمَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى أَنْ تَفْنَى الدُّنْيَا وَ اللَّهِ إِنَّ فِيهِ الْحُدُودَ حَتَّى أَنَّ فِيهِ أَرْشَ الْخَدْشِ


 پانویس: امامان یک حدیث درست و حسابی نگفته اند. همه اش درباره خاصیت نوشیدن شاش شتر و ایمان آوردن بادمجان و مطالب شکمی و زیر شکمی بوده. یک همچین کتابی داشته اند که اینقدر خزعبل گفته اند؟

عایشه نگذاشت جنازه امام حسن در بقیع دفن شود

محمد بن مسلم گويد شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: 

چون وفات حسن بن على عليهماالسلام نزديك شد، بحسين عليه السلام فرمود: برادرم ! بتو وصيتى مى كنم ، آنرا حفظ كن ، چون من مردم ، جنازه ام را (با غسل و كفن و حنوط) آماده دفن كن ، سپس مرا بر سر قبر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ببر تا با او تجديد عهد كنم ، آنگاه مرا بطرف قبر مادرم عليها السلام بر گردان ، سپس مرا در بقيع دفن كن . و بدانكه از عايشه بمن مصيبتى رسد و منشاءش آنستكه خدا و مردم زشتكارى و دشمنى او را با خدا و پيغمبر و ما خانواده مى دانند.

چون امام حسن عليه السلام وفات يافت (و) در همانجا روى تابوتش گذاشتند، او را بمحل مصلاى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله كه بر جنازه ها نماز مى خواند بردند، امام حسين عليه السلام بر جنازه نماز خواند و سپس برداشتند و بمسجد بردند، چون بر سر قبر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نگاهداشتند، 

جاسوسى نزد عايشه رفت و گفت : بنى هاشم جنازه حسن را آورده اند تا نزد پيغمبر دفن كنند، او روى استرى زين كرده ئى نشست و بشتاب بيرون شد و او نخستين زنى بود كه در اسلام بر زين نشست آمد و گفت فرزند خود را از خانه من بيرون بريد، او نبايد در خانه من دفن شود و حجاب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دريده شود،

 امام حسين عليه السلام باو فرمود: تو و پدرت در سابق حجاب رسول خدا را پاره كرديد و در خانه او كسى را در آوردى كه دوست نداشت نزديك او باشد (مقصود ابوبكر و عمر است ) اى عايشه خدا از اين كارت از تو بازخواست مى كند.

اصول كافى جلد 2 صفحه 69 رواية 1

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ الْكُلَيْنِيُّ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَمَّا حَضَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع الْوَفَاةُ قَالَ لِلْحُسَيْنِ ع يَا أَخِي إِنِّي أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا إِذَا أَنَا مِتُّ فَهَيِّئْنِى ثُمَّ وَجِّهْنِى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ اصْرِفْنِى إِلَى أُمِّى ع ثُمَّ رُدَّنِى فَادْفِنِّى بِالْبَقِيعِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَيُصِيبُنِى مِنْ عَائِشَةَ مَا يَعْلَمُ اللَّهُ وَ النَّاسُ صَنِيعُهَا وَ عَدَاوَتُهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ عَدَاوَتُهَا لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ ع وَ وُضِعَ عَلَى السَّرِيرِ ثُمَّ انْطَلَقُوا بِهِ إِلَى مُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِى كَانَ يُصَلِّى فِيهِ عَلَى الْجَنَائِزِ فَصَلَّى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ ع وَ حُمِلَ وَ أُدْخِلَ إِلَى الْمَسْجِدِ فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص ذَهَبَ ذُو الْعُوَيْنَيْنِ إِلَى عَائِشَةَ فَقَالَ لَهَا إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ لِيَدْفِنُوا مَعَ النَّبِيِّ ص فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَى بَغْلٍ بِسَرْجٍ فَكَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَكِبَتْ فِى الْإِسْلَامِ سَرْجاً فَقَالَتْ نَحُّوا ابْنَكُمْ عَنْ بَيْتِى فَإِنَّهُ لَا يُدْفَنُ فِى بَيْتِى وَ يُهْتَكُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ ع قَدِيماً هَتَكْتِ أَنْتِ وَ أَبُوكِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَدْخَلْتِ عَلَيْهِ بَيْتَهُ مَنْ لَا يُحِبُّ قُرْبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُكِ عَنْ ذَلِكِ يَا عَائِشَةُ


پانویس: جالب این است برای تهمت و برچسب زدن به مخالف هر چیزی را دلیل بدی نشان میدادند مثلا نشتن زن بر روی زین اسب را حرام اعلام کردند!

امام علی وصیت کرد ابن ملجم را در لعنت آباد دفن کنند.

عقيلى از اشخاص نقل كند، تا آنكه گويد: چون ابن ملجم به اميرالمؤمنين عليه السلام ضربت زد، آن حضرت به امام حسن فرمود: پسر جانم ! چون من مردم ، ابن مجلم را بكش و براى او در كناسه گودال گورى بكن و او را در آنجا انداز كه آنجا يكى از واديهاى دوزخست عقيلى گويد كناسه موضعى است در باب طاق محامل در محل كبابى ها و كله پزها .
اصول كافى جلد 2 صفحه 69 رواية 7

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَقِيلِيِّ يَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لِلْحَسَنِ يَا بُنَيَّ إِذَا أَنَا مِتُّ فَاقْتُلِ ابْنَ مُلْجَمٍ وَ احْفِرْ لَهُ فِى الْكُنَاسَةِ وَ وَصَفَ الْعَقِيلِيُّ الْمَوْضِعَ عَلَى بَابِ طَاقِ الْمَحَامِلِ مَوْضِعُ الشُّوَّاءِ وَ الرُّؤَّاسِ ثُمَّ ارْمِ بِهِ فِيهِ فَإِنَّهُ وَادٍ مِنْ أَوْدِيَةِ جَهَنَّمَ


پانویس:
1) فرق دین اسلام با دین مسیحیت کینه توزی اولیای دین است. مقایسه کنید مسیح را که شکنجه گرانش را دعا کرد که خدا گناهانشان را ببخشد.

2) در تاریخ آمده که حسن و حسین ابن ملجم را باشکنجه های وحشتناک به قتل رسانیدند.

برادران و عموهای امام رضا و فامیل امام تقی نسبت به حلال زادگی او شک داشتند تا اینکه...

زكريا بن يحيى گويد: شنيدم على بن جعفر، حسن بن حسين بن على را حديث ميكرد و ميگفت : بخدا سوگند كه خدا ابوالحسن الرضا عليه السلام را يارى كرد، 

حسن گفت : آرى بخدا قربانت گردم ، همانا برادرانش نسبت باو ستم كردند، 

على بن جعفر گفت : آرى بخدا ما عموهايش هم باو ستم كرديم ،

 حسن گفت : قربانت گردم ، مگر شما چه كرديد؟ زيرا من نزد شما نبودم ، 

گفت : ما و برادرانش باو گفتيم : هرگز در ميان ما خاندان ، امامى كه رنگش دگرگون باشد نبوده (مقصودشان اين بود كه امام محمد تقى عليه السلام بشما شباهت ندارد) 

حضرت رضا فرمود: او پسر منست ، 

آنها گفتند: همانا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بحكم قيافه شناس داورى فرموده ، ميان تو و ميان ما هم قيافه شناس داور باشد، 

حضرت فرمود: من دنبال آنها نميفرستم . شما بفرستيد و بآنها اطلاع ندهيد كه براى چه دعوتشان ميكنيد و شما در خانه خود باشيد.

چون ايشان آمدند، ما را در باغ نشانيدند (يعنى قيافه شناسان يا عموها و برادران امام رضا عليه السلام ) و عموها و برادران و خواهران امام رضا عليه السلام صف كشيدند و آنحضرت را گرفته خرقه و كلاهى پشمين باو پوشانيدند و بيلى بر دوشش گذاشتند و گفتند بصورت باغبانى وارد باغ شو، 

سپس ابي جعفر عليه السلام را آوردند و بقيافه شناسان گفتند: اين پسر را بپدرش منسوب كنيد، آنها گفتند: او را در اينجا پدرى داشته باشد، همين صاحب باغست كه قدمهاى او با قدمهاى اين پسر يكسان است و چون حضرت رضا عليه السلام برگشت ، گفتند: همين شخص پدر اوست (گويا ابتدا از آثار قدم حضرت كه روى زمين نقش بسته بود، احتمالى دادند و سپس كه خود حضرت را ديدند يقين كردند).

على بن جعفر گويد: من برخاستم و لب ابي جعفر عليه السلام را چنان بوسيدم كه آب دهانشرا مكيدم و باو عرض كردم : گواهى دهم كه تو نزد خدا امام منى ،

 پس حضرت رضا عليه السلام گريه كرد فرمود: اى عمو! مگر نشنيدى كه پدرم مى فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: فداى (ميآيد) پسر بهترين كينزان ، پسر كنيز نوبيه (نوبه بلاد بزرگيست در سودان كه بلال حبشى هم از آنجا بوده است ) كه دهانش خوشبو و زهدانش نجيب زاى است ، واى بر آنها و خدا لعنت كند اعيبس و نژادشرا (يعنى بنى عباس را) همان كه فتنه انگيز است و آنها را چند سال و چند ماه و چند روز ميكشد و بآنها ذلت ميرساند و از جام تلخ و ناگوار بآنها ميآشاماند، و اوست دربدر و دور افتاده ، پدر و جد كشته شده و صاحب غيبت ، مردم درباره او گويند: معلوم نيست مرده يا هلاك شده و بكدام دره رفته ،

 اى عمو! چنين پسرى جز از نسل من تواند بود؟؟

 عرض كردم : راست گوئى ، قربانت گردم .

توضیحات مترجم
علم قيافه شناسى آنستكه : شخص قائف از روى آثار و علائم صورت و دست و پا و ساير اعضاء شباهت دو نفر را بيكديگر ميفهمد و نسبت و قرابت ميان آنها را تشخيص ميدهد، اين علم در شرع مقدس اسلام اعتبارى ندارد و هيچگونه نسبتى با آن ثابت نميشود، بلكه براى تعيين انتساب در شرع اسلام موازين و مقررات ديگريست ، 
ولى در صورتيكه بمسلمانى تهمتى زنند، او ميتواند براى دفع تهمت از خود بقيافه شناس رجوع كند، چنانچه راجع بانتساب اسامه ، پسر زيدبن حارثه را بپدرش چنين روايت كنند كه : اسامه سياه رنگ بود و پدرش زيد سفيدتر از پنبه ، از اينجهت مردم جاهليت در نسب او طعن ميزدند، تا آنكه قيافه شناس حكم كرد كه او پسر زيد است و ملت عرب هم سخن قيافه شناسرا ميپذيرفتند، از اينجهت پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله مسرور گشت زيرا طعن آنها بآنحضرت هم مربوط بود مرآت ص 237 .

اصول كافى جلد 2 صفحه 107 رواية 14 


پانویس:
1) مشخص است کنیز امام رضا که مادر امام تقی بوده مثل بلال حبسی سیاه پوست بوده. طبق علم ژنتیک تمام نسل امام تقی سیاه پوست خواهند بود و بنابراین امام تقی و امام نقی و امام عسکری و در صورت وجود امام زمان سیاه پوست بوده اند.
2) سیدهایی که مدعی هستند از نسل تقی و نقی و عسکری هستند باید سیاه پوست باشند.
3) معلوم است امام رضا چندان از کنیز سیاه پوستش راضی نبوده چون در حدیث گفته:
امام رضا (ع) فرمودند:"از سعادت هاي مرد است كه داراي زني باشد كه بدنش سفيد پوست است."  
4) پس علم لدنی خاندان محمد کجا رفته بود؟ به قیافه شناس متوسل شدند که شاید 50 درصد هم ضریب اطمینان ندارد. بی خبری امامان را در ژنتیک نشان میدهد!





عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ إِى وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ بَغَى عَلَيْهِ إِخْوَتُهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِى وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَيْنَا عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّى لَمْ أَحْضُرْكُمْ قَالَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نَحْنُ أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ اللَّوْنِ فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِى قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَكُونُوا فِى بُيُوتِكُمْ فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِى الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ كَأَنَّكَ تَعْمَلُ فِيهِ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِى جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِيهِ فَقَالُوا لَيْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَكِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَيْهِ وَ قَدَمَيْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِيقَ أَبِى جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامِى عِنْدَ اللَّهِ فَبَكَى الرِّضَا ع ثُمَّ قَالَ يَا عَمِّ أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِى وَ هُوَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَبِى ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةِ الْفَمِ الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ وَيْلَهُمْ لَعَنَ اللَّهُ الْأُعَيْبِسَ وَ ذُرِّيَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ وَ يَقْتُلُهُمْ سِنِينَ وَ شُهُوراً وَ أَيَّاماً يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصْبِرَةً وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ يُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَكَ أَيَّ وَادٍ سَلَكَ أَ فَيَكُونُ هَذَا يَا عَمِّ إِلَّا مِنِّى فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ


امام رضا در "علم جفر" (نگاه کردن به اعداد و غیره برای پیشبینی آینده) متبحر بوده است!

نعيم قابوسى گويد: موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: همانا على بزرگترين اولاد من است و خوش رفتارترين و محبوب ترين آنهاست نزد من ، و او با من در جفر مى نگرد، در صورتيكه جز پيغمبر با وصى پيغمبر در آن نمى نگرد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 88 رواية 2


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ نُعَيْمٍ الْقَابُوسِيِّ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ ابْنِى عَلِيّاً أَكْبَرُ وُلْدِى وَ أَبَرُّهُمْ عِنْدِى وَ أَحَبُّهُمْ إِلَيَّ وَ هُوَ يَنْظُرُ مَعِي فِى الْجَفْرِ وَ لَمْ يَنْظُرْ فِيهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ

بزغاله بازی امام کاظم به روش خداپسندانه

صفوان جمال گويد: از امام صادق عليه السلام درباره صاحب امر امامت پرسيدم ، 

فرمود: صاحب اين امر بازى و بيهوده گرى نكند، آنگاه ابوالحسن موسى كه كودك بود و بزغاله اى مكى همراه داشت و به او مى گفت ((پروردگارت را سجده كن )) آمد امام صادق عليه السلام او را در آغوش كشيد و فرمود: پدر و مادرم فداى كسى كه بازى و بيهوده گرى نكند (پس امام عليه السلام اگر چه كودك باشد، از بزغاله اى هم كه وسيله بازى كودكان است ، استفاده ذكر خدا و ياد ربوبيت او و خضوع در پيشگاه مقدسش مى كند).

اصول كافى جلد 2 صفحه 87 رواية 15

پانویس: چون امام کاظم به بزغاله نماز خواندن یاد می داده بازی و بیهوده گری نبوده!

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ وَ أَقْبَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ صَغِيرٌ وَ مَعَهُ عَنَاقٌ مَكِّيَّةٌ وَ هُوَ يَقُولُ لَهَا اسْجُدِى لِرَبِّكِ فَأَخَذَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ بِأَبِى وَ أُمِّى مَنْ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ

امام کاظم در گهواره خبر داد نام دخترتان را حمیرا نگذارید خدا دشمن این نام است.

يعقوب سراج گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم ، آن حضرت بالاى سر ابى الحسن موسى كه در گهواره بود، ايستاده و مدتى با او راز مى گفت ، من نشستم تا فارغ شد. 

نزديكش رفتم ، به من فرمود: 
نزد مولايت برو و سلام كن ، من نزديك رفتم و سلام كردم ،

 او با زبانى شيوا به من جواب سلام گفت : سپس به من فرمود: برو و نام دخترت را كه ديروز گذاشتى تغيير ده ، زيرا خدا آن اسم را مبغوض دارد،
 يعقوب گويد، براى من دخترى متولد شده بود كه نامش را حميراء گذاشته بودم ،

 امام صادق عليه السلام فرمود: به دستور او رفتار كن تا هدايت شوى . پس من اسمش را تغيير دادم .

اصول كافى جلد 2 صفحه 85 رواية 11

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِى الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِى الْمَهْدِ فَجَعَلَ يُسَارُّهُ طَوِيلًا فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِى ادْنُ مِنْ مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ ثُمَّ قَالَ لِيَ اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِى سَمَّيْتَهَا أَمْسِ فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ وَ كَانَ وُلِدَتْ لِيَ ابْنَةٌ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تُرْشَدْ فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا

پانویس: حضرت در گهواره شکر زیادی خورده بودند. 
گویا حمیرا لقبی بوده که محمد چون عایشه را خیلی دوست داشته به او چنین لقبی داده و چون شیعیان دشمن عایشه هستند امامشان چنین حدیثی گفته!