صفحات

پیش گویی خفن امام رضا درباره جانشینش

ابن بزيع از امام رضا عليه السلام سؤال كرد: آيا امامت به عموو دائى (امام سابق ) مى رسد؟

 فرمود: نه گويد: 

عرض كردم . به برادر؟

 فرمود: نه ؛ 

عرض كردم : پس به كى مى رسد؟ 

فرمود: به پسر من و در آن روز امام رضا عليه السلام پسرى نداشت .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 39 رواية 3 


پانویس: اگر هم امام پسر دار نمیشد دوباره یک کلاه شرعی می گذاشتند مثلا می گفتند حضرت خدیجه دختر امام پسرش یا شوهرش ادامه دهنده راه امامت هستند. (مثل کلاه شرعی علی و فاطمه)

فضایل امامان شیعه

بامام صادق عليه السلام عرض شد: امام بچه دليل شناخته شود؟
فرمود: بوصيت معروف و فضيليت ، همانا هيچكس نمى تواند نسبت به امام درباره دهان وشكم و عورت طعنى زند، باينكه بگويند: او دروغگوست و مال مردم را مى خورد و مانند اينها.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 37 رواية 3

پانویس: امام هر غلطی خواسته اند کرده اند می گویند کسی نمی تواند درباره دهان و عورت و شکم به امام طعنه بزند!
__________________

ابو بصير گويد: به حضرت ابوالحسن عليه السلام عرض كردم : قربانت گردم ، امام بچه دليل شناخته شود؟ 

فرمود: بچند خصلت : اولش اينكه : چيزى از پدرش كه باو اشاره داشته باشد در باره اش پيشى گرفته باشد (مانند تصريح بر امامت و وصيت درباره او و سپردن علم و سلاح و ساير نشانه هاى امامت باو) تا براى حجت باشد و ازهر چه بپرسند فورا جواب گويد و اگر در محضرش سكوت كنند. او شروع كند و از فردا خبردهد و بهر لغتى با مردم سخن گويد، سپس بمن فرمود: اى ابا محمد! پيش از آنكه از اين مجلس برخيزى نشانه ديگرى بتو مى نمايانم .

طولى نكشيد كه مردى از اهل خراسان وارد شد و بلغت عربى با حضرت سخن گفت و امام عليه السلام بفارسى جوابش داد، مردخراسانى گفت . قربانت گردم ، بخدا من از سخن گفتن بلغت خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اينكه گمان مى كردم شما آن لغت را خوب نمى دانيد، 

فرمود: سبحان الله ! اگر مننتوانم خوب جوابت گويم چه فضيلتى بر تو دارم ؟!! سپس بمن فرمود: اى ابا محمد: هماناسخن هيچيك از مردم بر امام پوشيده نيست و نه سخن پرندگان و نه سخن چارپايان و نه سخن هيچ جاندارى ، پس هر كه اين صفاترا نداشته باشد، امام نيست .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 38 رواية 


پانویس: امامان این همه فضیلت داشتند بعد همه احادیثشان خزعبل و چرت پرت است و همچنین ببینید دشمنان و مخالفانشان چه فضایلی داشته اند که راحت امامان را شکست داده اند و بر آنان اعمال قدرت نموده اند.

علامات جانشین امام

معاويه بن وهب گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : 

علامت جانشين امام چيست ؟ 

فرمود: پاكيزگى ولادت (حلال زادگى ، ختنه شده ، بخون آلوده نبودن ) و تربيت خوب (رشد و نموش به كمال و سعادت مقرون باشد) و ياوه گرى و بازى نكند.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 37 رواية 4 


پانویس: احادیث امامان بخصوص صادق همه اش یاوه و چرند است همین یکی بس برای اینکه امامتشان باطل بوده.

ماجرای وصیت پیامبر که از جانب الله به پیامبر امر شد

ابو موسى ضرير (نابينا) گويد: موسى بن جعفر عليهما السلام به منفرمود كه : من به امام صادق عليه السلام گفتم : مگر اميرالمؤمنين عليه السلام كاتب وصيت و پيغمبر ديكته گو و جبرئيل و ملائكه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى سر بزير انداخت و سپس فرمود:

چنان بود كه گفتى ، اى ابوالحسن ؛ ولى زمانيكه وفات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در رسيد، امر وصيت از جانب خدا در مكتوبى سر به مهر فرود آمد، آن مكتوب را جبرئيل همراه ملائكه امين خداى تبارك و تعالى فرود آورد. جبرئيل گفت : اى محمد! دستور ده هر كه نزدت هست ، جز وصيت يعنى على بيرون روند، تااو مكتوب وصيت را از ما بگيرد و ما را گواه گيرد كه تو آن را به او دادى و خودشضامن و معتهد آن شود، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به اخراج هر كه در خانه بود، جزعلى عليه السلام دستور داد)) و فاطمه در ميان در و پرده بود.

آنگاه جبرئيل گفت : اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: اينهمان مكتوب است كه (در شب معراج ) با تو پيمان كردم و بر تو شرط نمودم و خودم نسبتبه آن بر تو شاهد بودم و فرشتگان خود را هم گواه گرفتم ، در صورتى كه شهادت خودم تنها كافى است اى محمد؛، بندهاى استخوان پيغمبر به لرزه در آمد و گفت : اى جبرئيل ! پروردگار من خودش سلام است (يعنى سلامتى از هر عيب ) و سلام از جانب اوست و سلام بهسوى او باز مى گردد. خداى عزوجل راست فرموده و احسان كرده است ، مكتوب را بده ،جبرئيل آن را به او داد و دستور داد كه به اميرالمؤمنين تسليم كند و به او گفت : آن را بخوان ، حضرت آن را كلمه به كلمه قرائت كرد.

سپس پيغمبر فرمود: اى على ! اين پيمانى است كه پروردگار تبارك و تعالى با من كرده و امانت او شرط او بر من است، من رسانيدم و خير خواهى كردم و ادا نمودم . على عليه السلام گفت (پدر و مادرمبفدايت ) من در اين رسانيدن و خير خواهى و تصديق آنچه گفتى گواه تواءم و گوش وچشم و گوشت و خونم براى تو گواهى مى دهد، 

جبرئيل عليه السلام گفت : من هم در اين موضوع گواه شما هستم ، 

پس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود، اى على ! وصيت مراگرفتى و آن را فهميدى و وفاء بمضامينش را براى خدا و من ضمانت كردى ؟ 

على عليهالسلام گفت : آرى پدر و مادرم بقربانت ، ضمانت آن بر من ، و يارى من و توفيق دادن مرا بر انجام آن بر خداست ، 

رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: اى على ؛ من مىخواهم بر تو گواه گيرم كه عمل كردن به اين وصيت را روز قيامت به من خبر دهى ، 

على عليه السلام گفت : آرى ، گواه بگير، 

پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: الان جبرئيل و ميكائيل ميان من و تو حاضرند و ملائكه مقربين همراه ايشانند، آنها را برتو گواه ميگريم ، 

على عليه السلام گفت : آرى گواه باشند، من هم پدر و مادرم بهقربانت ايشان را گواه مى گيرم .

پس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ايشان را گواه گرفت . و از جمله آنچه پيغمبر بر على به دستور جبرئيل و فرمان خداى عزوجل شرط كرد،اين بود كه به او گفت : اى على ! وفا مى كنى به آنچه در اين وصيت است . از دوستداشتن كسانى كه خدا و رسولش را دوست دارند و، بيزارى و دشمنى نسبت بكسانى كه با خداو رسولش دشمنى كنند، با شكيبائى و فرو خوردن خشمت ، در صورت از ميان رفتن حقت و غصبكردن خمست و دريدن پرده احترامت ؛ 

گفت : آرى حاضرم ، اى رسول خدا! 

سپس اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: سوگند به آنكه دانه را شكافت و انسان را آفريد كه من ازجبرئيل عليه السلام شنيدم كه به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله مى گفت اى محمد! به على بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و رسول خدا صلى اللّه عليه و آلهاست دريده مى شود، و اين وصيت با اين شرط است كه ريشش از خون تازه سرش رنگين شود،اميرالمؤ منين عليه السلام گويد: چون اين جمله را از جبرئيل امين فهميدم ، فريادى زدم و به رو بر زمين افتادم و گفت : آرى قبول دارم و راضى هستم ، اگر چه پرده احترام دريده شود و سنتها تعطيل شود و قرآن پاره شود و خانه كعبه خراب گردد و ريش ما ز خون تازه سرم رنگين شود: همواره شكيبائى كنم و بحساب خدا گذارم تا بر تو واردشوم .

سپس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فاطمه و حسن و حسين را بخواند و چنانچه باميرالمؤمنين اعلام فرمود، بآنها نيز اعلام كرد، ايشان هم مانند او جواب بدادند،سپس آن وصيت با چند مهر از طلا كه آتش بآن نرسيده بود (ساخته دست بشر نبود) مهر شد و به اميرالمؤ منين عليه السلام تحويل داده شد.

ابو موسى گويد: من بموسى بن جعفرعرض كردم : پدر و مادرم بقربانت ، نمى فرمائى در آن وصيت نامه چه نوشته بود؟

 فرمود: سنت هاى خدا و سنتهاى رسولش بود، 

عرض كردم : طغيان جستن و مخالفت آنها (كه بعد ازپيغمبر صلى اللّه عليه و آله طغيان كردند) بر اميرالمؤ منين عليه السلام در آنوصيتنامه نوشته بود؟ 

فرمود: آرى ، بخدا، يك بيك و حرف بحرف ، مگر نشنيده ئى قول خداى عزوجل را ((ما خود هستيم كه مردگانرا زنده كنيم و اعمالىرا كه از پيش انجام داده اند با آثار ايشان بنويسم و همه چيز را در كتابى روشنآمارگيرى كرده ايم 12 يس )) (پس نوشته شدن همه چيز در وصيتنامه استبعادى ندارد) بخدا كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به اميرالمومنين و فاطمه عليهماالسلام فرمود: مگر چنين نيست كه آنچه را بشما وصيت كردم و دستور دادم فهميديد و پذيرفتيد؟ گفتند: چرا، و بر آنچه ما را ناراحت كند و بخشم آورد صبر كنيم و درنسخه صفوانى زياده بر اين است : 

اين جمله سخن يكى از روات مرحوم كلينى است ،زيرا كتاب كافى چند نسخه داشته و رواتش مختلفند، يكى همين صفوانى است كه نامش محمدبن احمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوانست كه مردى مورد اعتماد و فقيه و فاضل بودهاست . و ديگر از روات كافى محمد بن ابراهيم نعمانى و هارون بن موسى تلعكبرى است .

و ميان نسخه هاى كافى اختلافى بوده و شيخ صدوق و شيخ مفيد و اءمثال اينها رحمةالله عليهم نسخه هاى كافى را جمع كرده و مورد اختلاف را در كتابهاى خود ذكر نمودهاند و چون اين خبر شريف در نسخه صفوانى اضافه اى را كه اكنون ذكر ميشود داشته و درنسخ ديگر نبوده ، با اين جمله به آن اشاره شد. و آن اضافه اينست :

حريز گويد: بامام صادق عليه السلام عرض كردم : قربانت گردم ، با وجود احتياجى كه مردم بشمادارند چقدر عمر شما اهلبيت كوتاه و اجل شما خانواده بيكديگر نزديكست ؟!! 

فرمود: براى هر يك از ما صحيفه و مكتوبى است كه آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه كارش احتياج دارد در آن نوشته است ، چون او امر و دستوراتيكه در آنست پايان يابد، امام مى فهمد كه اجل او رسيده است . سپس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد او آيد و خبرمرگش را باو گويد، و آنچه نزد خدا دارد، باو گزارش دهد، و امام حسين عليه السلاممكتوبى را كه باو دادند، قرائت كرد، و خبر مرگش كه در پيش داشت برايش تفسير شد، ولى چيزهائى در آن مكتوب باقى بود كه هنوز انجام نشده ، او براى جنگ بيرون رفت ، وچيزهائيكه باقى بود، اين بود كه ملائكه يارى كردن او را از خدا خواسته اند و خدا اجازه فرموده است ملائكه مهيا و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آنحضرت شهيد شد، ملائكه فرود آمدند، در زمانيكه عمر آن حضرت تمام شده و شهيد گشته بود.

ملائكه گفتند: پروردگارا! تو بما اجازه فرود آمدن و اجازه ياريش را دادى ،ولى ما فرود آمديم و تو قبض روحش نمودى !! خدا بايشان وحى كرد: شما بر سر قبر اوباشيد تا او را ببينيد كه بيرون آمده است آنگاه ياريش كنيد، اكنون گريه كنيد بر او و بر از دست رفتن يارى او از شما، زيرا شما براى او و گريه بر او اختصاص يافته ايد،پس آن ملائكه براى عزا دارى اما حسين و براى افسوس از دست رفتن ياريش گريستند و چون بيرون آيد ياور اوباشند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 31 رواية 4

وصیت امر و مهر شده که جبرئیل به محمد و امامان داده است.

معاذبن كثير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

امر وصيت ازآسمان در مكتوبى بر محمد نازل شد، و مكتوب سر به مهر جز راجع به وصيت بر محمد صلى اللّه عليه و آله نازل نگشت . جبرئيل عليه السلام عرض كرد: يا محمد؛ اين است وصيت تو درباره امتت نزد اهل بيتت ، 

رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود اى جبرئيل كدام اهل بيتم ؟ 

گفت : برگزيده خدا از ميان ايشان و ذريه او (على و اولادش عليهم السلام ) و اين وصيت براى اينست كه على علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنانكه ابراهيم به ارث داد و ميراث اين علم براى على عليه السلام و ذريه تو از پشت او است .

آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود: آن مكتوب چند مهر داشت ، على عليه السلام مهر اول را گشودو به آنچه در آن بود عمل كرد، 

سپس حسن عليه السلام مهر دوم را گشود و به آنچه در آنماءمور شده بود عمل كرد، چون حسن وفات كرد و درگذشت ، حسين عليه السلام مهر سوم را گشود، ديد در آن نوشته است : ((جنگ كن و بكش و كشته ميشوى ومردمى را براى شهادت با خود ببر، براى ايشان شهادتى جز همراه تو نيست )) او هم عمل كرد و چون خواست در گذرد، پيش از آن ، مكتوب را بعلى بنالحسين عليه السلام داد، او مهر چهارم را گشود و ديد در آن نوشته است : سكوت كن وچون علم در پرده شده سر بزير انداز (نسبت بعلمى كه پوشيده شده سر بزير انداز) چوناو خواست وفات كند و در گذرد، آنرا بمحمد بن على داد، او مهر پنجم را گشود، ديد درآن نوشته است : ((كتاب خداى تعالى را تفسير كن و پدرت را تصديق نما (مثل او خاموشى گزين ) و ارث امامت را به پسرت بده ، و امت را نيكو تربيت كن ،و بحق خداى عزوجل قيام كن ، و در حال ترس و امنيت حق را بگو و جز از خدا مترس )) او هم عمل كرد و سپس آنرا بشخص بعد از خود داد، 

معاذ گويد: من عرضكردم : قربانت گردم ، آنشخص شمائيد؟ فرمود: اى معاذ؛ من از چيزى باك ندارم جز اينكه بروى و عليه من روايت كنى (يعنى آرى منم ، اما اين خبر را به مخالفين و دشمنان مامگو) 

عرض كردم : من از خدائى كه اين مقام را از پدرانت بتو رسانيده است ، خواستارمكه تا پيش از وفات شما، مانند آنرا به اولادت عطا كند، 

فرمود: اى معاذ چنين كرده است ، عرض كردم او كيست قربانت گردم ؟ 

فرمود اين اين شخص خوابيده و با دست خوداشاره بعبد الصالح (موسى بن جعفر عليه السلام ) كرد كه خوابيده بود.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 28 رواية 1 

گشاده دستی آل محمد

حضرت ابوالحسن عليه السّلام فرمود:

 ما خانواده در علم و شجاعت برابريم و در بخشيدن (علم و مال به مردم ) بهر اندازه كه دستور داريم ، مى بخشيم .

 اصول كافى جلد 2صفحه 21 رواية 2 


پانویس: حضرات بیش از اینکه بخشنده باشند غارتگر و مالیات بگیر بوده اند به گونه ای که مردم ایران و مصر و کشورهای اشغالی به فلاکت افتادند و آل محمد 100 تا 100 تا کنیز می خریدند!

یک روح همیشه همراه پیامبر و امامان حرکت می کند و آنها را راهنمایی می کند

ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السّلام قول خدايتعالى ((و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم ، تو نميدانستى كتابو ايمام چيست ؟ - 52 سوره 42 )) را پرسيدم .

 فرمود: آن مخلوقيست از مخلوقات خداى عزوجل ، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ، كه همراه پيغمبرصلى اللّه عليه و آله است ، به او خبر ميدهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس ازوى هم مى باشد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 1
_____________________

ابوبصير گويد: شنيدم از امام صادق عليه السّلام درباره يساءلونكعن الروح قل الروح من امر ربى )) مى فرمود: مخلوقى است بزرگتراز جبرئيل و ميكائيل كه همراه هيچ يك از پيغمبران گذشته جز محمد صلى اللّه عليه وآله نبوده است ، و آن همراه ائمه مى باشد و ايشان را رهبرى مى كند، چنان نيست كه هرچه طلب شود، بدست آيد 

(پس همراهى اين روح با پيغمبر و امامان فضلى است از خداىتعالى كه به هر كس خواهد عطا كند، و با طلب و كوشش بدستنيايد). 

اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 4 


پانویس: شاید روح راهنمای ایشان خل و چل بوده که اینقدر محمد و امامان احادیث خزعبل و چرت و پرت گفته اند!

انواع روح پیامبر و امامان

جابر گويد: از امام باقر عليه السّلام درباره علم عالم (يعنى پيغمبر و امام ص ) پرسيدم ،

 فرمود:اى جابر! همانا در پيغمبران و اوصياء پنج روحست :
 1 روح القدس
 2 روح ايمان 
3 روح زندگى (حركت )
 4 روح شهوت ،

اى جابر، ايشان بوسيله روح القدس امور و مطالب زير عرش را تا زير خاك بدانند. سپس فرموداى جابر اين چهارروح اخير را پيش آمد و آفت ميرسد، ولى روح القدس بازى و ياوه گرى نكند. 

اصول كافى جلد 2صفحه 16 رواية 2 


پانویس: مثل اینکه روح شهوت 99 درصد روح امامان و پیامبر را تشکیل میداده!

محدث کیست؟

محمد بن مسلم گويد: كلمه محدث نزد امام صادق عليه السّلام ذكرشد، 

حضرت فرمود، محدث كسى است كه صدا را بشنود و شخص را نبيند، 

بحضرت عرض كردم : قربانت گردم . امام از كجا ميفهمد كه آن كلام فرشته است ؟

 فرمود آرامش و وقارى باوعطا مى شود كه ميفهمد آن كلام از فرشته است . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 4

ائمه کیستند؟

محمد بن اسماعيل گويد: شنيدم : حضرت ابوالحسن عليه السّلام مى فرمود:

 ائمه دانشمندان ، راستگويان ، فهميدگان ،محدثانند.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 3 


پانویس: عجب راستگویانی با تقیه و خدعه !
عجب دانشمندانی با احادیث خرافات و خزعبلشان!

مقام منزلت امامان در مقایسه با پیامبر

امام صادق عليه السّلام مى فرمود: ائمه مقام و منزلت پيغمبر رادارند ولى پيغمبر نيستند و آنچه از زنها براى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله حلالست )زيادتر از چهار زن دائم و زن موهوبه ) براى ايشان حلال نيست و اما نسبت بغير آنايشان بمنزلت رسول خدايند صلى اللّه عليه و آله .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 12رواية 7 


نیرنگ امام تقی: مالی را حلال کرد به دیگری گفت جوابش را باید قیامت بدهد

على بن ابراهيم گويد: پدرم گفت : من خدمت امام محمد تقى عليه السلام بودم كه صالح بن محمد بن سهل كه متولى اوقاف هم بود، وارد شد و به حضرت عرض كرد: آقاى من ! آن ده هزار را به من حلال كن ، زيرا آنها را خرج كرده ام ، 

به او فرمود: حلالت باد.

 چون صالح بيرون رفت ، امام جواد عليه السلام فرمود: 
شخصى باموال آل محمد و يتيمان و مساكين و فقراء و در راه ماندگانشان مى تازد و مى خورد سپس مى آيد و مى گويد: مرا حلال كن ، گمان مى كند من مى گويم : نمى كنم ؟! (من مى گويم حلالت باد) ولى به خدا كه در روز قيامت خدا از آنها بدون مسامحه سؤ ال خواهد كرد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 505 روايت 27 

امام رضا هیچ یک از مردم ایران را از پرداخت خمس معاف نکرده است.

جماعتى از خراسان خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدند و در خواست كردند كه ايشان را از پرداخت خمس معاف دارد، 

فرمود: اين چه نيرنگى است ؟! بزبان خود با ما اظهار دوستى اخلاص مى كنيد و حقى را كه خدا براى ما قرار داده و ما را براى آن و آن خمس است ، از ما دريغ مى داريد!! نمى كنيم ، نمى كنيم ، نمى كنيم ، هيچيك از شما را معاف نمى داريم . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 504 روايت 26 

خمس برای چه کاریست؟

يكى از تجار فارس كه از پيروان امام رضا عليه السلام بود، بآن حضرت نامه نوشت و درباره خمس اجازه خواست . حضرت به او نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم 
همانا خدا وسعت دهنده و كريم است ، در مورد عمل و كار ضامن ثوابست و در تنگى ضامن غم و اندوه (در مورد مخالفت ضامن كيفر و مجازات ) هيچ مالى حلال نيست و جز از راهى كه خدا آن را حلال كرده و خمس موجب كمك ماست بر دين ما و عيالات ما و پيروان ما و آنچه مى بخشيم و آبروئى كه مى خريم از كسانى كه از قهر و زورش مى ترسيم ، (مانند پولهائى كه براى حفظ آبروى خود بغير مستحقين مى دهيم ) 
پس آن را از ما دريغ نداريد و تا مى توانيد خود را از دعاى ما محروم نكنيد. زيرا دادن خمس كليد روزى شماو مايه پاك شدن گناهان شماست و چيزيست كه براى روز بيچارگى خود آماده مى كنيد. و مسلمان كسى است كه به عهدى كه خدا با او كرده وفا كند، مسلمان آن نيست كه با زبان بپذيرد و با دل مخالفت كند والسلام .

اصول كافى جلد 2 صفحه 504 روايت 25 

کسانیکه خمس به امامان و ملایان ندهند حرامزاده اند!

ضريس كناسى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: از چه راهى مردم گرفتار زنا مى شوند؟
 گفتم : نمى دانم ، قربانت گردم .
 فرمود: از راه خمس مااهلبيت (كه نمى پردازند) مگر شيعيان پاكزاده ما كه خمس براى آنها حلال گشت تاحلالزاده به دنياآيند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 16

__________________________

امام باقر يا صادق عليهما السلام فرمود: 
سخت ترين حالى كه مردم در قيامت دارند اينست كه صاحب خمس بپا خيزد و بگويد: پروردگارا! خمس من ! و ما آنرا براى شيعيان خود حلال ساختيم تا ولادتشان حلال و پاك باشد. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 20 


پانویس: حضرات بقدری حرص مال مردم را داشته اند که برای چپاول ثروت مردم چنین احادیثی می گفتند!

تناقض گويی و پارتی بازی امام صادق در حلال و حرام

عبد العزيز بن نافع گويد: (با جماعتى از اصحاب ) از امام صادق عليه السلام اجازه خواستيم و به حضرت پيغام داديم ، او پيغام داد كه : دو نفر دو نفر بيائيد، پس من با مردى ديگر خدمتش رفتيم ، من به آن مرد گفتم : دوست دارم تو از حضرت اجازه سؤال گيرى ،
 گفت : بسيار خوب ، سپس عرض كرد: قربانت گردم ، پدر من از اسيران بنى اميه بوده و شما مى دانيد كه بنى اميه حق نداشتند حرام كنند يا حلال كنند و هر مال كم و زيادى كه در دست داشتند از آنها نبود، بلكه به شما تعلق داشت ، و من هرگاه به خاطر مى آورم كه بايد آنچه را دارم بر گردانم ، حالتى به من دست مى دهد كه نزديكست ديوانه شوم ،

 امام به او فرمود: آنچه از آنها دارى براى تو حلال است و هر كس هم حالش مثل تو باشد، پس از من بر او حلال است .

راوى گويد: ما برخاستم و بيرون شديم .

معتب (دربان امام صادق عليه السلام ) پيش از ما خود را به جماعتى كه در انتظار اجازه امام صادق عليه السلام نشسته بودند، رسانيد و بآنها گفت : عبدالعزيز بن نافع به مقصودى رسيد كه هرگز كسى مانند او بدان نرسيده است ،

 به او گفتند: چه بود؟ 

او براى آنها توضيح داد. سپس دو نفر برخاستند و خدمت حضرت رسيدند يكى از آن دو عرض كرد: قربانت گردم ، پدر من از اسيران بنى اميه بوده و شما مى دانيد كه بنى اميه چنين حقى نداشتند، نه كم و نه زياد و من دوست دارم كه شما مرا در حليت قرار دهى ،

 فرمود: مگر اين كار با ماست ؟!

 ما چنين حقى نداريم ، ما نمى توانيم چيزى را حلال كنيم و نه چيزى را حرام نمائيم ، آن دو مرد بيرون رفتند و امام صادق عليه السلام خشمگين شد، در آن شب هر كس خدمتش رسيد، پيش از آنكه چيزى بپرسد، مى فرمود: از فلانى تعجب نمى كنيد؟ نزد من مى آيد و از كارى كه بنى اميه كرده اند حليت مى خواهد!! 

خيال مى كند اين كار به دست ماست ، و در آن شب جز دو نفر اول هيچ كس سودى نبرد، تنها آن دو نفر به مطلب خود رسيدند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 501 روايت 15 


پانویس: عجب امام درستکاری داشتند شیعیان!

ربط انفال به بینی

محمد بن مسلم گويد شنيدم : اما باقر عليه السلام مى فرمود، انفال همان نفل است و در سوره انفال بريدن بينى است 

اصول كافى جلد 2 صفحه 498 روايت 6 

ماجرای فدک

على بن اسباط گويد: چون موسى بن جعفر عليه السلام بر مهدى عباسى وارد شد، ديد (مشغول دادخواهى است ) و آنچه از مردم به ظلم گرفته اند برمى گرداند،

 فرمود: اى اميرالمؤ منين چرا آنچه از ما به ظلم گرفته شده بما بر نمى گردانند؟ 

مهدى گفت : اى ابا الحسن ! موضوع چيست ؟ 

فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى چون فدك و حومه آن را براى پيغمبرش فتح نمود، و بر آن اسب و شتر رانده نشد (با جنگ گرفته نشد) خدا بر پيغمبرش صلى الله عليه وآله اين آيه نازل فرمود: ((حق خويشاوندان را بده - 28 سوره 17)) پيغمبر صلى الله عليه وآله ندانست آنها كيانند، بجبرئيل مراجعه كرد، جبرئيل هم به پروردگارش مراجعه نمود، خدا به او وحى فرمود: فدك را به فاطمه بده ، پيغمبر صلى الله عليه وآله فاطمه را خواست و به او فرمود:

فاطمه ! خدا به من امر فرموده كه فدك را به تو دهم ، فاطمه گفت : يا رسول الله من هم از شما و از خدا پذيرفتم و تا زمانى كه پيغمبر صلى الله عليه وآله زنده بود، وكلاء فاطمه آنجا بودند، و چون ابوبكر به حكومت رسيد، وكلاء او رااز آنجا بيرون كرد، فاطمه نزد ابوبكر آمد و از او خواست فدك را به وى بر گرداند، ابوبكر گفت : شخص سياه پوست يا سرخ پوستى (هر كس باشد) بياور تا به نفع تو در اين باره گواهى دهد فاطمه اميرالمؤ منين عليه السلام وام ايمن را آورد تا به نفع او گواهى دادند، ابوبكر برايش نوشت كه متعرضش نشوند.

فاطمه بيرون آمد و نامه را همراه داشت كه به عمر برخورد. عمر گفت : دختر محمد! چه همراه دارى ؟ فرمود: نامه ايست كه پسر ابى قحانه برايم نوشته است ، گفت : آن را به من نشان ده ، فاطمه نداد، عمر آن را از دستش چنگ زد و مطالعه كرد سپس روز آن آب دهن انداخت و پاك كرد و پاره نمود و به فاطمه گفت : اين فدك را پدرت با راندن اسب و شتر نگرفته است كه تو بخواهى ريسمان بگردن ما گذارى (و ما را محكوم كنى يا برده خود سازى (.

مهدى عباسى به حضرت گفت : اى اباالحسن ! حدود فدك را به من بگو، فرمود: يك حدش كوه احد و حد ديگرش عريش مصر و حد ديگرش سيف البحر و حد ديگرش دومة الجندل است ، مهدى گفت همه اينها؟ فرمود: يا اميرالمومنين همه اينها؛ زيرا همه اينها از زمينهائى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله اسب و شتر بر اهل آن نرانده است ،

 مهدى گفت : مقدار زياديست و در آن تاءمل كرد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 497 روايت 5 

توجیه غارت و چپاول ثروت مردمان توسط محمد رسول الله و خاندانش

ثقة الاسلام كلينى فرمايد: خداى تبارك و تعالى همه دنيا را به خليفه خود (پيغمبر يا امام ) داده ، زيرا بفرشتگان مى گويد: ((من در زمين خليفه گذارم 24 سوره 2 )) پس همه دنيا از آن آدم بود (كه نخستين خليفه خدا در روى زمين بود) و پس از او به فرزندان نيكو كار و جانشينانش رسيد، بنا بر اين آنچه را از دنيا دشمنانشان (يعنى كفار و مشركين ) به زور گرفتند و سپس به وسيله جنگ يا غلبه به آنها برگشت فى ء نامند، پس فى ء آن است كه : به وسيله غلبه و جنگ به آنها برگردد (و فى ء در لغت به معنى برگشتن است ) و حكم فى ء آن است كه خداى تعالى فرمايد: ((بدانيد كه هر چه عنيمت گيريد، پنج يك آن از خدا و پيغمبر و خويشان او و يتيمان و بى چيزان و در راه ماندگانست .

و اما انفال چنين نيست ، انفال مخصوص پيغمبر صلى الله عليه وآله است و فدك مخصوص پيغمبر صلى الله عليه و آله بود، زيرا او و اميرالمؤ منين آن را فتح كردند و ديگرى با آنها نبود، لذا اسم فى ء از آن برداشته و اسم انفال روى آن گذاشته شد و همچنين است نيزارها و معادن و درياها و بيابانها كه همه به امام اختصاص دارد. و اگر مردمى به اجازه امام در آنها كار كردند، چهار پنجم درآمد آنها از خود ايشان و يك پنجمش از آن امام است و آنچه به امام تعلق دارد، حكم خمس را دارد (يعنى بايد شش بخش شود) و هر كه بدون اجازه امام در آنها كار كند، امام حق دارد همه درآمد را بگيرد، و هيچكس را در آن سهمى نيست ، همچنين هر كس بدون اجازه صاحب زمين ، خرابه اى را آباد كند يا قناتى جارى كند يا در زمين خرابى عملى انجام دهد، از آن او نمى گردد، و مالك زمين اگر بخواهد از او مى گيرد و اگر بخواهد در دست او باقى مى گذارد.
جلد 2 صفحه 490 روايت8
_________________
سليم بن قيس گويد: شنيدم اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمود: به خدا ما هستيم كسانى كه خدا از ذى القربى (خويشان پيغمبر) قصد فرموده و آنها را همدوش خود و پيغمبرش ساخته و فرموده است : ((هر چه را خدا از اموال مردم دهكده ها به پيغمبرش برگشت داده ، از آن خدا و پيغمبر و خويشان او و يتيمان و بى چيزان است 7 سوره 59 )) اين سهم مخصوص ماست و براى ما از صدقه (زكاة واجب ) سهمى قرار نداد، خدا پيغمبرش را و ما را گرامى داشت از اين كه چزك و فضول مال مردم را بما بخوراند (زيرا مالى كه به عنوان زكوة پرداخت مى شود، چرك و فضول است كه از اصل مال گرفته مى شود و آن مال مزكى و مصفا مىگردد). 

اصول كافى جلد 2 صفحه 491 روايت 1
_________________
امام باقر عليه السلام درباره قول خداى تعالى : ((بدانيد كه هرچه غنيمت گيريد، پنج يك آن از آن خدا و پيغمبر و خويشان اوست 42 سوره 8 )) فرمود: ايشان خويشان رسول خدايند صلى الله عليه وآله و آن خمس از آن خدا و پيغمبر و ماست . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 491 روايت 2



_________________
امام صادق عليه السلام فرمود: انفال آن است كه : اسب و شتر بر آن رانده نشود (با جنگ و غلبه بدست نيايد) يا اموال مردمى است كه (با مسلمين ) سازش كنند يا مردمى كه با دست خود بپردازند و هر زمين خراب و ته رودخانه ها از پيغمبر است و پس از او از آن امام است ، بهر راه خواهد به مصرف رساند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 491 روايت 3
_________________
زراره گويد: امام حق دارد پيش از تقسيم سهام غنيمت ، هر اندازه بخواهد انفاق كند و براى خود بر دارد و به ديگرى ببخشد همانا پيغمبر صلى الله عليه وآله به همراه مردمى جنگ كرد و از فى ء چيزى به آنها ندارد و اگر بخواهد همه را ميان آنها تقسيم مى كند (و خلاصه اختيار تام تقسيم غنائم جنگى بدست امامست چنانكه در هر جنگى اين اختيار با زمامدار و پيشواى آنست .) 

اصول كافى جلد 2 صفحه 499 روايت 9
_________________
ابن عيسى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى ؛)) بدانيد هر چه غنيمت گيريد پنج يك آن از خدا و پيغمبر و خويشاوندان است )) پرسيدم ، حضرت دو آرنج را بر زانو گذاشت و با دست اشاره كرد و فرمود: به خدا كه آن استفاده روز به روز است (كه بايد خمس آنرا داد) جز آنكه پدرم شيعيان خود را حلال كرد تا آلوده نباشند.
شرح توضيح مدلول و سند اين روايت با بيان رويات موافق و مخالف آن ، بعهده مقام اجتهاد و استنباط است كه بحمدلله و المنه فقهاى شيعه رضوان الله تعالى عليهم اجمعين مشروحا و مبسوطا اين موضوع را در كتب استدلالى خود بيان فرموده اند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 499 روايت 10
_________________
امام باقر عليه السلام فرمود: هر چيزى كه شهادت لااله الاالله و محمد رسول الله بر آن واقع شود (يعنى غنيمتى كه مسلمين در جنگ با كفار براى مسلمان شدن آنها بدست مى آوردند) خمسش از آن ماست و براى هيچكس روا نيست كه از مال خمس چيزى بخرد، مگر آنكه حق ما را بما برساند.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 500 روايت 14
_________________
ابوالصباح گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: ما مردمى هستيم كه خدا اطاعت ما را واجب كرده و انفال و برگزيده اموال از آن ماست .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 17
_________________
امام صادق عليه السلام درباره مردى كه بميرد و وارث و مولائى)آزاد كننده ئى ) نداشته باشد، فرمود: او اهل اين آيه است : ))از تو درباره انفال مى پرسند اول سوره انفال (يعنى اموال و ما ترك او متعلق با ماست .

( اصول كافى جلد 2 صفحه 502 روايت 18 


پانویس: تاریخ را بخوانید می بینید محمد و یارانش به کاروانها و قبایل حمله می کردند و آنچه می دزدیدند را غنیمت می نامیدند. غنیمت شامل اموال و انسان بود. مردان و زنان و کودکان را مثل کالا می بردند و می فروختند.
بعدها در زمان خلفا و امامان همین بلا را سر مردمان ایران و روم و مصر و ... آوردند و امامن شیعه در غارت و چپاول و استثمار مردم این کشورها شریک بودند.

توجيه نيازمندی خدا

امام صادق عليه السلام فرمود: خدا كه آنچه را در دست مخلوقش هست بقرض خواسته ، براى احتياجش به آن نبوده ، و هر حقى كه خدا دارد، از آن ولى او است .

شرح كلمه خلقه فرمود و الناس و بنى آدم و امثال آن نفرمود تا اشاره كند كه دارندگان اموال ، آفريده و مملوك خود وام خواهند مى باشند، پس دريغ و مضايقه سزاوار نيست و نيز دليل است كه اصل مطلب كه عدم احتياج خدا باشد به وام بندگان و نيز كلمه مافى اءيديهم براى همين منظور آمده است زيرا اشاره دارد بر اينكه اين اموال تنها براى منافع و مصالح آنها به طور موقت در اختيارشان گذاشته شده و چون مردند، از آنها به ديگرى منتقل مى شود و مالك حقيقى اموال همان خدائى است كه اكنون قرض خواهى مى كند، پس عدم احتياج او مسلم است . ولى اگر اءموالهم ، در اهمهم ، عطاياهم و امثال اين عبارت را مى فرمود اين نكته از آن استفاده نمى شد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 488 روايت 3 

مغلطه و سفسطه های امام صادق به هدف چاپیدن ثروت مردم!

ابن بكير گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود، من از يك نفر از مشا پول درهم مى گيرم ، در صورتى كه از همه اهل مدينه متمول ترم ، فقط مقصودم اين است كه شما پاكيزه شويد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 489 روايت 7
_________________
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه معتقد باشد كه امام به آنچه در دست مردم است احتياج دارد كافر است .

 بلكه مردم نيازمندند كه امام (خمس وسهم و ساير وجوه را) از آنها بپذيرد، خداى عزوجل فرمايد: ((ازاموال آنها زكوة بگير تا آنها را به وسيله آن پاك و بى آلايش سازى 104 سوره 9-)).

 اصول كافى جلد 2 صفحه 488 روايت 1
_________________

امام صادق عليه السلام مى فرمود: كارى نزد خدا محبوب تر ازرسانيدن درهم به امام نيست . همانا خدا درهم امام را در بهشت مانند كوه احد قرار مى دهد (يعنى ثواب آن را از اعمال خير ديگر بزرگتر و بيشتر مى دهد، و اين تشبيه معقول به محسوس است و يا مقصود اين است كه دادن يك درهم به امام مانند دادن دراهمى به اندازه كوه احد است به ديگران ) خداى تعالى در كتابش مى فرمايد ((كيست كه به خدا وامى نيكو دهد تا خدا وام او را بسيار چند برابر سازد 244 سوره 2)) امام فرمود: به خداى اين وام خصوص صله امام است .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 488 روايت 2
_________________
حسن بن مياح گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى مياح : يك درهم كه به امام برسد، از كوه احد سنگين تر است،

 اصول كافى جلد 2 صفحه 489 روايت 5 

خزعبلات و خرافاتی درباره خاندان محمد و مهدی فراری

ابوحمزه گويد: شنيدم على بن الحسين عليهماالسلام مى فرمود: همانا خدا محمد و على و يازده فرزند او را از نور عظمت خود آفريد و سپس ايشان را بصورت اشباح (كالبد و سياهى كه از دور نمايانست ) در پرتو نور خود بپا داشت ، او را عبادت مى كردند. پيش از آفرينش مخلوق ، خدا را تسبيح و تقديس مى نمودند ايشان ائمه عليهماالسلام از فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله اند.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 477 روايت 6
________________

جابر بن عبدالله انصارى گويد: خدمت فاطمه عليهما السلام رسيدم ، در برابرش لوحى بود كه نامهاى اوصياء از فرزندان او در آن بود، من شمردم ، دوازده نفر بودند، آخر آنها قائم عليه السلام بود. سه محمد در ميان آنها بود سه على . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 480 روايت 9
________________

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: من و دوازده تن از فرزندانمو تو اى على (يعنى يازده فرزندم با تو كه 12 تن مى شويد) بند و قفل زمين هستيم ،يعنى ميخها و كوههاى زمين . بسبب ما خدا زمين را ميخ كوبيده تا اهلش را فرو نبرد،چون دوازدهمين فرزندم از دنيا برود، زمين اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند (بسوى آنها ننگرند).

 اصول كافى جلد 2 صفحه 482 روايت 17
________________

كرام گويد: من پيش خود سوگند ياد كردم كه هرگز در روز غذا نخورم (يعنى روزه بگيرم ) تا قائم آل محمد قيام كند. پس خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض كردم : مردى از شيعيان شما براى خود بگردن گرفته كه هرگز در روز غذا نخورد تا قائم آل محمد قيام كند.

فرمود: اى كرام ! بنابراين بايد روزه بگيرى ولى دو روز عيد (فطر و قربان ) و سه روز تشريق (11 و 12 و ذيحجه ايام حج گزارى ) و زمانى كه مسافر و بيمار هستى روزه نگير،

 زيرا چون حسين عليه السلام كشته شد: آسمانها و زمين و هر چه بر آنهاست با فرشتگان ناليدند و گفتند، پروردگارا! بما اجازه بده خلق را هلاك كنيم و از صفحه زمين براندازيم ، براى آنكه حرمت ترا حلال شمردند و برگزيده ترا كشتند.

خدا بآنها وحى فرستاد كه : اى فرشتگانم و اى آسمان و زمينم ! آرام گيريد، سپس يك پرده از پرده ها را عقب زد، پشت آن پرده محمد و دوازده وصى او بود، آنگاه دست فلان قائم ميان آنها (امام عصر عليه السلام ) را گرفت و فرمود: اى فرشتگانم ؛ و اى آسمانها و زمينم ؛ بسبب اين انتقام مى گيريم (از اين ) - اين جمله را سه بار فرمود . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 483 روايت 19 


پانویس:
1) هنوز آنقدر احمق در جهان است که این احادیث و یاوه ها برایشان حق جلوه میکند.
2) هر امامی که می مرد پیروانش امام بعدی را مهدی موعود می دانستند و احادیث مربوط به امام 12 و امام غایب بعد از مرگ امام یازده توسط یارانش به مرور زمان از زبان محمد و علی و صادق و دیگر امامان پیشین جعل شد.

داستان خنده دار ملاقات حضرت خضر با امام علی و امام حسن

امام محمد تقى عليه السلام فرمود:
 اميرالمؤ منين همراه حسن بن على عليهما السلام مى آمد و بدست سلمان تكيه كرده بود تا وارد مسجدالحرام شد و بنشست ، 

مردى خوش قيافه و خوش لباس پيش آمد و به اميرالمومنين عليه السلام سلام كرد، حضرت جوابش فرمود و او بنشست آنگاه عرض كرد: يا اميرالمؤ منين سه مساءله از شما مى پرسم ، اگر جواب گفتى ، مى دانم كه آن مردم (كه بعد از پيغمبر حكومت را متصرف شدند) درباره تو مرتكب عملى شدند كه خود را محكوم ساختند و در امر دنيا و آخرت خويش آسوده و در امان نيستند و اگر جواب نگفتى مى دانم تو هم با آنها برابرى . 

اميرالمؤ منين عليه السلام به او فرمود: هر چه خواهى از من بپرس ، او گفت :
 1 وقتى انسان مى خوابد روحش كجا مى رود؟
 2 و چگونه مى شود كه انسان گاهى بياد مى آورد و گاهى فراموش مى كند؟
 3 و چگونه مى شود كه بچه انسان مانند عموها و دائيهايش مى شود؟

اميرالمؤ منين عليه السلام رو به حسن كرد و فرمود: اى ابا محمد! جوابش را بگو، امام حسن عليه السلام جوابش را فرمود، آن مرد گفت : گواهى مى دهم كه شايسته پرستشى جز خدا نيست و همواره به آن گواهى مى دهم .
و گواهى دهم كه محمد رسول خداست و همواره بدان گواهى دهم .
و گواهى دهم كه تو وصى رسولخدا هستى و بحجت او قيام كرده ئى اشاره به اميرالمؤ منين كرد و همواره بدان گواهى دهم .
و گواهى دهم كه تو وصى او و قائم بحجت او هستى اشاره به امام حسن كرد.
و گواهى دهم كه حسين بن على وصى برادرش و قائم بحجتش بعد از او است .
و گواهى دهم كه على بن الحسين پس از حسين قائم بامر امامت اوست .
و گواهى دهم كه محمد على قائم بامر امامت على بن الحسين است .
و گواهى دهم كه جعفر بن محمد قائم بامر امامت محمد است .
و گواهى دهم كه موسى (بن جعفر) قائم بامر امامت جعفر بن محمد است .
و گواهى دهم كه على بن موسى قائم بامر موسى بن جعفر است .
و گواهى دهم كه محمد بن على قائم بامر امامت على بن موسى است .
و گواهى دهم كه على بن محمد قائم بامر امامت محمد بن على است .
و گواهى دهم كه حسن بن على قائم بامر امامت على بن محمد است .
و گواهى دهم كه مردى از فرزندان حسن است كه نبايد بكنيه و نام خوانده شود، تا امرش ظاهر شود و زمين را از عدالت پر كند چنان كه از ستم پر شده باشد.
و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى اميرالمؤ منين !، سپس برخاست و برفت ، 

اميرالمؤ منين گفت : اى ابا محمد! دنبالش برو ببين كجا مى رود؟ 

حسن بن عليهما السلام بيرون آمد و فرمود: همين كه پايش را از مسجد بيرون گذاشت نفهميدم كدام جانب از زمين خدا را گرفت و برفت ، سپس خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام بازگشتم و به او خبر دادم . 

فرمود: اى ابا محمد! او را مى شناسى ؟ گفتم : خدا و پيغمبرش و اميرالمؤمنين داناترند، 

فرمود: او خضر عليه السلام است .

اصول كافى جلد 2 صفحه 468 روايت 1 


پانویس: داستان دیگری ساخته شیعیان اولیه جهت مقدس سازی علی و خاندانش

فروش اولاد جعفر ابن ابی طالب به عنوان برده

على بن محمد گويد: 
جعفر (كذاب ) در ميان بردگانى كه فروخت ، دخترى را كه از اولاد جعفر بن ابيطالب بود و در خانه امام عسكرى عليه السلام تربيت مى شد، بفروخت ، 

يكى از علويين كسى را نزد مشترى فرستاد و او را از موضوع آن دختر آگاه ساخت ، 

مشترى گفت : من او را با رضايت خود پس مى دهم ، بشرط اينكه از بهائى كه داده ام چيزى كم نشود، او را بگير و برو، مرد علوى برفت و خبر را باطلاع اهل ناحيه رسانيد، اهل ناحيه 41 دينار نزد مشترى فرستادند و دستور دادند كه آن دختر را به صاحب خودش بر گرداند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 466 روايت 29 


پانویس: اگر یهودی و مسیحی و زرتشتی و ایرانی به عنوان برده خرید و فروش شود از نظر اسلام اشکال ندارد ولی از بنی هاشم یا قریش باشد حقوق بشر و ... به خطر می افتد! این است عدالت اسلام ناب محمدی

علم لدنی امام در پزشکی زنان باعث مرگ یک کنیز شد.

محمد بن صالح گويد: كنيزى داشتم كه از او خوشم مى آيد، به حضرتنامه نوشتم و در امر باردار ساختن او مشورت كردم . 

جواب آمد: ((باردارش ساز، خدا هر چه خواهد مى كند))

 با اونزديكى كردم و آبستن شد، سپس بچه را سقط كرد و خودش هم مرد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 465 روايت 25 


پانویس: علم لدنی امام قد نمی داده بعضی از زنان باردار شوند خطر مرگ برایشان هست. امام سزازین را که در ایران باستان و روم باستان معمول بوده را هم نمیشناخته اند! اصلا آیا زن بخصوص برده (کنیز) برای امامان ارزشی جز برده جنسی بودن داشته و دارد؟

نامه های امام زمان: پول ها رو زود رد کن بیاد!

حسن بن عبدالحميد گويد: درباره حاجز (بن يزيد) بشك افتادم (كه آيا او هم از وكلاء امام عصر عليه السلام است يا نه ؟) و مالى جمع كردم و به سامره رفتم ، نامه ئى به من رسيد كه : ((درباره ما شك روا نيست و نه درباره كسى كه بامر ما جانشين ما مى شود، هر چه همراه دارى به حاجز بن يزيد رد كن

اصول كافى جلد 2 صفحه 461 روايت 14
_________________

بدر غلام احمد بن حسن گويد: وارد جبل شدم (قصبه ئى ميان بغداد و آذربايجان بوده ) و معتقد به امامت (حضرت صاحب الامر عليه السلام ) نبودم ولى اولاد على را بطور كلى دوست مى داشتم ، تا آنكه يزيد بن عبدالله مرد و در زمان بيماريش وصيت كرد كه اسب سمندش را با شمشير و كمربندش به مولايش (حضرت قائم عليه السلام ) بدهند. من ترسيدم اگر آن اسب را به اذكوتكين (يكى از امراء ترك خلفاء عباسى ) ندهم از او به من آزارى رسد، لذا آن اسب و شمشير و كمربند را پيش خود بهفتصد دينار قيمت كردم و به هيچكس اطلاع ندادم ، ناگاه از عراق نامه ئى به من رسيد كه : هفتصد دينارى كه بابت بهاى اسب و شمشير و كمر بند نزد تو است ، براى ما بفرست . (از اينحا به امامت آن حضرت معتقد شدم ). 

اصول كافى جلد 2 صفحه 462 روايت 16
_________________

حسن بن خفيف از پدرش نقل كند كه (حضرت قائم عليه السلام ) خدمتگزارانى به مدينه فرستاد (شايد غلامان خود حضرت بوده اند و براى خدمت مسجد و ضريح اعزام شده اند) و همراه آنان دو خادم بودند (كه غلام نبودند، بلكه اجير شده بودند) حضرت بخيف هم نامه نوشت كه با آنها حركت كند، چون به كوفه رسيدند، يكى از آن دو خادم شرابى مست كننده آشاميد، از كوفه بيرون نرفته بودند كه از سامره نامه آمد: خادمى كه شراب آشاميده برگردانيده و از خدمت معزول شود.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 464 روايت 21

_________________

احمد بن حسن گويد: يزيد بن عبدالله چارپائى را بر شمشير و مالي (براى ناحيه مقدسه ) وصيت كرد، سپس بهاى چارپا و غير آن را فرستاد و شمشير را نفرستاد (نه خودش را و نه بهايش را) نامه آمد كه : همراه آنچه فرستاديد، شمشيرى بود كه به ما نرسيد

اصول كافى جلد 2 صفحه 465 روايت 22 


پانویس: حضرت امام زمان به پول حساس بوده و هستند. همچین که بوی پول می آمده نامه می نوشتند پول ها را رد کن بیاد!

مچ گیری امام

محمد بن ابراهيم بن مهزيار گويد: پس از وفات حضرت ابى محمد عليه السلام (درباره جانشين ) به شك افتادم و نزد پدرم مال بسيارى (از سهم امام عليه السلام ) گرد آمده بود، آنها را برداشت و به كشتى نشست ، من هم دنبال او رفتم ، او را تب سختى گرفت و گفت : پسر جان ! مرا بر گردان كه اين بيمارى مرگست ، آنگاه گفت : درباره اين اموال از خدا بترس و به من وصيت نمود و سپس وفات كرد.

من با خود گفتم : پدر من كسى نبود كه وصيت نادرستى كند. من اين اموال را به عراق مى برم و در آنجا خانه ئى بالاى شط اجاره مى كنم و به كسى چيزى نمى گويم ، اگر موضوع برايم آشكار شد: چنانكه (در) زمان امام حسن عسكرى عليه السلام برايم واضح شد، به او مى دهم وگرنه مدتى با آنها خوش مى گذرانم .

وارد عراق شدم و منزلى بالاى شط اجاره كردم ، و چند روز آنجا بودم ، ناگاه فرستاده ئى آمد و نامه ئى همراه داشت كه : اى محمد! تو چنين و چنان اموالى را در ميان چنين و چنان ظروفى همراه دارى تا آنجا كه همه اموالى را كه همراه من بود و خودم هم به تفصيل نمى دانستم برايم شرح داد، من آنها را بفرستاده تسليم كردم و چند روز آنجا ماندم ، كسى سر به سوى من بلند نكرد (و نزد من نيامد) من اندوهگين شدم ،
 سپس نامه ئى به من رسيد كه : ترا به جاى پدرت منصوب ساختيم ، خدا را شكر كن . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 456 روايت 5

منبع

برچسب زدن امام به دیگران: پیامبران ، مومنین ، منافقین و شیاطین چگونه می خوابند؟!

احمد بن اسحاق گويد: خدمت حضرت ابى محمد عليه السلام رسيدم و درخواست كردم چيزى بنويسد كه من خطش را به بينم تا هر وقت ديدم بشناسم ،

 فرمود: بسيار خوب ، سپس فرمود: اى احمد! خط با قلم درشت و ريز در نظرت مختلف مى نمايد، مبادا بشك افتى (اسلوب خط را ببين نه ريز و درشتيش را) آنگاه دوات طلبيد و خط نوشت و مركب را از ته دوات بسرش مى كشيد، 

وقتى مى نوشت با خود گفتم : تقاضا مى كنم قلمى را كه با آن مى نويسد، به من ببخشد، چون از نوشتن فارغ شد، با من حرف مى زد و تا مدتى قلم را با دستمالش پاك مى كرد، سپس فرمود: بگير، اى احمد! و قلم را به من داد.

گفتم : قربانت گردم ، مطلبى در دل دارم كه بخاطر آن اندوهگينم ، مى خواستم آنرا از پدر شما بپرسم ، پيش آمد نكرد،

 فرمود: اى احمد! چيست آن ؟ 

عرض كردم : آقاى من ! از پدران شما براى ما روايت كرده اند كه : خوابيدن پيغمبران بر پشت و خوابيدن مؤ منين بجانب راست و خوابيدن منافقين بجانب چپ و خوابيدن شياطين برو افتاده و دمر است .

فرمود: چنين است .

 عرض كردم : آقاى من ! من هر چه كوشش مى كنم به دست راست بخوابم ، ممكن نمى شود و خوابم نمى برد، 

حضرت ساعتى سكوت فرمود: احمد! نزديك من بيا. 

نزديكش رفتم ، فرمود: دستت را زير لبانت ببر، من بردم ، آنگاه دست خود را از زير جامه اش در آورد و زير جامه من كرد و با دست راست خود به پهلوى چپ من و با دست چپ خود به پهلوى راست من كشيد تا سه بار احمد گويد از آن زمان كه با من چنان كرد، نتوانستم به پهلوى چپ بخوابم و ابدا بر آن پهلو خوابم نمى برد.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 448 روايت 27 

درندگان رفیق امام

حضرت ابو محمد عليه السلام را به نحرير (كه گويا مستخدم باغ وحش بوده ) سپردند (تا نزد او زندانى باشد) او بر حضرت سخت مى گرفت و اذيتش مى كرد، 

زنش به او گفت : واى بر تو، از خدا بترس ، نمى دانى چه شخصى در منزل تو است ؟ و شايستگى حضرت را براى او بيان كرد و گفت : من درباره او بر تو نگرانم ، 

مرد گفت : او را ميان درندگان مى اندازم و همين كار را هم كرد. امام عليه السلام را ديدند بنماز ايستاده و درندگان گرد او هستند. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 448 روايت 26 

امام از دل دیگران خبر میدهد

محمد بن قاسم گويد: هرگاه خدمت حضرت ابى محمد عليه السلام مى رسيدم و تشنه بودم ، عظمتش مانع مى شد كه در خدمتش آب بخواهم ،
 او مى فرمود: غلام ! برايش آب بياور.
و بسا مى شد كه با خود مى گفتم ، حركت كنم و در آن انديشه بودم 
كه مى فرمود: غلام ! مركبش را حاضر كن .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 446 روايت 22

امامان محتلم نمیشوند چون امریست شیطانی

اقرع گويد: به حضرت ابى محمد نوشتم :
آيا امام محتلم مى شود؟ 
وبعد از آنكه نامه از دستم خارج شد، با خود گفتم : احتلام امريست شيطانى و خدای تبارك و تعالى دوستانش را از آن بركنار داشته است ، 
سپس جواب آمد: حال ائمه درخواب مانند بيدارى است ، خواب حال آنها را دگرگون نكند، و خدا اولياء خود را ازبرخورد شيطان محفوظ داشته ، چنانكه بخاطرت گذشت

 اصول كافى جلد 2 صفحه 441 روايت 12 . 

امام حسن عسکری با شلاقش سکه طلا ضرب می کرد.

ابو هاشم جعفرى گويد:
 از نيازمندى خود به امام حسن عسكرى عليه السلام شكايت كردم ، حضرت با تازيانه اش بزمين كشيد و بگمانم با دستمالى بود كه روی آن را پوشيد و 500 اشرفى بيرون آورد و فرمود اى ابا هاشم ! بگير و ما را معذوردار (كه كم است يا از اينكه دير بتو رسيديم تا خودت سؤ ال كردى ). 

اصول كافى جلد 2 صفحه 438 روايت 5 


پانویس: همه امامان در ضرب سکه طلا و خلق شمش طلا از هیچ تبحر داشتند. کاش آقا امام زمان این را به دولت خدمتگذار یاد بده!

قدرت های امامان

ابويعقوب گويد: شبى محمد (بن فرج ) را پيش از مرگش در برابر امام هادى عليه السلام ديدم : حضرت به او نگريست و او فردا بيمار شد، چند روز كه از بيماريش گذشت ، بعيادتش رفتم ، سنگين شده بود، به من خبر داد كه امام براى او پارچه ئى فرستاده و او آنرا پيچيده و زير سرش گذاشته ، سپس او را در همان پارچه كفن كردند.

ابويعقوب گويد: امام هادى عليه السلام را همراه ابن خضيب ديدم ، ابن خضيب به حضرت عرض كرد: ((راه برو قربانت گردم )) فرمود: تو جلوترى ، چهار روز بيشتر نگذشت كه چوبهاى شكنجه را بپاى ابن خضيب گذارند و سپس خبر مرگش رسيد.

و از او روايت شده كه چون ابن خضيب درباره خانه اى كه از آن حضرت مطالبه مى كرد پافشارى نمود، امام برايش پيغام داد: بادرخواست از خداى عزوجل ترا به روزگارى مى نشانم كه اثرى از تو بجا نماند، سپس خداى عزوجل هم او را در همان ايام گرفتار ساخت .

 اصول كافى جلد 2 صفحه 426 روايت 6 

امام نقی (امام هادی) یکی از اصحابش را مثل برق از سامرا به بغداد منتقل کرد

اسحاق جلاب گويد: براى امام هادى عليه السلام گوسفندان بسيارى خريدم ، سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش بجاى وسيعى برد كه من آنجا را نمى شناختم ، و در آنجا گوسفندان را بهر كه دستور داد، تقسيم كردم ، و براى (پسرش ) ابو جعفر و مادر او و ديگران دستور داد و فرستاد، آنگاه روز ترويه بود كه از حضرت اجازه گرفتم به بغداد نزد پدرم برگردم ، به من نوشت : فردا نزد ما باش و سپس برو.

من هم بماندم و چون روز عرفه شد، نزد حضرت بودم و شب عيد قربان هم در ايوان خانه اش خوابيدم و هنگام سحر نزد من آمد و فرمود: اى اسحاق برخيز، من برخاستم و چون چشم گشودم ، خود را در خانه ام در بغداد ديدم ، خدمت پدرم رسيدم و گرد رفقايم نشستم ، بآنها گفتم : روز عرفه در سامره بودم و روز عيد به بغداد آمدم . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 423 روايت 3 

منبع

پانویس: آل ماله:همین احادیث منبع فیلمهای ساینس فیکشن امروزی بوده!


امام نقی (امام هادی) و بهشت زمینی مخفی همراه با پسربچه های زیبا برای او

صالح بن سعيد گويد: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم و عرض كردم : قربانت ، در هر امرى در صدد خاموش كردن نور شما و كوتاهى در حق شما بودند، تا آنجا كه شما را در اين سراى زشت و بدنامى كه سراى گدايان نامند منزل دادند، 

فرمود: پسر سعيد؟ تو هم چنين فكر مى كنى ؟!

 سپس با دستش اشاره كرد و فرمود: بنگر، 

من نگاه كردم ، بوستانهائى ديدم سرور بخش و بوستانهائى با ميوه هاى تازه رس ، كه در آنها دخترانى نيكو و خوشبوى بود مانند مرواريد در صدف و پسر بچه گان و مرغان و آهوان و نهرهاى جوشان كه چشم خيره شد و ديده ام از كار افتاد، 

آنگاه فرمود: ما هر كجا باشيم اينها براى ما مهياست ، ما در سراى گدايان نيستيم . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 423 روايت 2 


پانویس: جای بچه های کمپین امام نقی خالی

سبز شدن درخت خشک از آب وضوی امام جواد

ابو هاشم جعفرى گويد: در مسجد مسيب همراه امام جواد عليه السلام نماز گزاردم . آن حضرت در جاى قبله مستقيم (بدون انحراف و تمايل يا در وسط صف ) براى ما نمازگزارد (يعنى براى ما امامت فرمود) و راوى يادآور شد كه در آن مسجد درخت سدرى بود خشك و بى برگ ، حضرت آب طلبيد و زير درخت وضو گرفت ، سپس آن درخت در همانسال زنده شد و برگ و ميوه داد. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 420 روايت 9 

پانویس: پس بگو چرا سرسبز ترین سرزمین  جهان عربستان است. به خاطر محمد و آل محمد چنین است.

نفرین پدر امام نقی پدر مخالف درجه چهار او را درآورد.

محمد بن سنان گويد: خدمت امام على النقى عليه السلام رسيدم ، فرمود: اى محمد! براى آل فرج پيش آمدى شده است ؟
 گفتم : آرى ، عمر (بن فرج كه والى مدينه بود) وفات كرد،
 حضرت فرمود، الحمدلله و تا 24 بار شمردم (كه اين جمله را تكرار كرد) 
عرض كردم : آقاى من ؟ اگر مى دانستم اين خبر شما را مسرور مى كند، پابرهنه و دوان خدمت شما مى آمدم . 
فرمود: اى محمد! مگر نمى دانى او - كه خدايش لعنت كند - بپدرم محمد بن على چه گفته ؟ 
عرض كردم : نه ، فرمود: درباره موضوعى پدرم با او سخن مى گفت ،
 او در جواب گفت : بگمانم تو مستى ، 
پدرم فرمود: خدايا اگر تو مى دانى كه من امروز را براى رضاى تو روزه داشتم ، مزه غارت شدن و خوارى اسارت را به او بچشان ، بخدا سوگند كه پس از چند روز پولها و دارائيش غارت شد و سپس او را به اسيرى گرفتند و اينك هم مرده است ، خدايش رحمت نكند خدا از او انتقام گرفت و همواره انتقام دوستانش را از دشمنانش مى گيرد. 

اصول كافى جلد 2 صفحه 420 روايت 9 

منبع

پانویس: مثل اینکه خدا مسلمانان فقط زورش به آدمهای معمولی و مخالفان درجه سه و چهار امامان شیع رسیده وگرنه خلفای اموی و عباسی هرکاری خواستند با آل محمد کردند و آسوده خوردند و خوابیدند و کیف کردند و دهان امام سرویس شد خدایشان هم کاری نکرد. 
درضمن حضرت چقدر باجنبه بودند. داشتند سر موضوع بحث می کردند امام جواد حرفی زده اوهم گفته مگر مستی چنین گفتی یارو نفرینش کرده!

کلک های مامون برای از راه اسلام بدر کردن جوادالائمه

محمد بن ريان گويد: ماءمون براى امام جواد عليه السلام هر نيرنگى كه داشت بكار برد (تا شايد آن حضرت را آلوده و دنياطلب نشان دهد) ولى او را ممكن نگشت ، چون درمانده شد و خواست دخترش را براى زفاف نزد حضرت فرستد، دويست دختر از زيباترين كنيزان را بخواست و به هر يك از آنها جامى كه در آن گوهرى بود بداد تا چون حضرت بكرسى دامادى نشيند، در پيشش دارند، امام به آنها هم توجهى نفرمود.

مردى بود بنام مخارق آوازه خوان و تار زن و ضرب گير كه ريش درازى داشت . ماءمون او را (براى اين كار) دعوت كند. او گفت : يا اميرالمؤ منين ! اگر امام جواد مشغول كارى از امور دنيا باشد من ترا درباره او كارگزارى مى كنم (چنانكه تو خواهى او را بدنيا مشغول مى كنم ) سپس در برابر امام جواد عليه السلام نشست و عرعر خرى كرد كه اءهل خانه نزدش گرد آمدند و شروع كرد با سازش مى زد و آواز مى خواند، ساعتى چنين كرد، امام جواد عليه السلام به او توجه نمى فرمود و براست و چپ هم نگاه نمى كرد، سپس سرش را بجانب او بلند كرد و فرمود: اى ريش بلند! از خدا بترس ، ناگاه ساز و ضرب از دستش بيفتاد و تا وقتى كه مرد دستش كار نمى كرد.

ماءمون از حال او پرسيد: جواب داد، چون امام جواد عليه السلام بر من فرياد زد، دهشتى به من دست داد كه هرگز از آن بهبودى نمى يابم . 

اصول كافى جلد 2 صفحه 417 روايت 4 


پانویس: مامون باید علایق خاص جوادها را بکار میبست. مثلا مطرب می فرستاد آهنگ جوادی بزنه.

امام جواد نابغه و جواب به 30هزار مسئله در یک مجلس!

على بن ابراهيم گويد: پدرم گفت : گروهى از شيعيان از شهرهاى دورآمدند و از امام جواد عليه السلام اجازه تشريف گرفتند و خدمتش رسيد و در يك مجلس 30 هزار مساءله از او پرسيدند، حضرت به آنها جواب گفت و در آن زمان ده ساله بود.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 419 روايت 7 


پانویس: این حدیث به هدف مقدس سازی امام جواد ساخته شده. اگر هر سوال و جواب مجموعا 1 دقیقه طول کشیده باشد جلسه پرسش و پاسخ 30هزار دقیقه یا 500 دقیقه یا 21 ساعت طول کشیده بوده. توجه کنید به جلسات پرسش و پاسخ تلویزیون نگاه کنید هرکدام 5 دقیق و بیشتر طول می کشد.
این حدیث می تواند منبع یک جوک برای کمپین امام نقی باشد.

معجزات خفن امام رضا!

پسر منصور گويد: شبى خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و او در پستو خانه بود، پس دستش را بلند كرد، مثل اينكه در خانه ده چراغ باشد (روشن و منور گشت ) آنگاه مرد ديگرى اجازه تشريف گرفت ، حضرت دستش را بينداخت و به او اجازه داد.

اصول كافى جلد 2 صفحه 404 روايت 3

___________________

ابراهيم بن موسى گويد: راجع بطلبى كه از امام رضا عليه السلام داشتم ، اصرار و پافشارى مى كردم و او مرا وعده مى داد، يك روز كه باستقبال والى مدينه مى رفت ، من همراهش بودم ، نزديك قصر فلان رسيد و در سايه درختان فرود آمد: منهم فرود آمدم و شخص سومى با ما نبود. 
عرض كردم : قربانت ، عيد نزديك است و بخدا كه من در هم و غير درهمى ندارم ، حضرت با تازيانه اش بسختى زمين را خراش داد، سپس دست برد و شمش طلائى از آنجا برداشت و فرمود اين را بهره خود ساز و آنچه ديدى پنهان دار.

اصول كافى جلد 2 صفحه 406 روايت 6


پانویس: حضرت شمش طلا خلق می کرده بعد از یاران بی پولش قرض می کرده و برای بازپس دادنش امروز فردا می کرده!

امام کاظم با ورد خواندن گاوی را زنده کرد!

عبدالله بن مغيره گويد: موسى بن جعفر عليه السلام در منى به زنى گذشت كه مى گريست و فرزندانش هم گردش مى گريستند، زيرا گاو آنها مرده بود. حضرت نزديك آن زن رفت و فرمود: چرا گريه مى كنى اى كنيز خدا؟

 زن گفت : اى بنده خدا: من فرزندانى يتيم دارم و گاوى داشتم كه زندگى من و كودكانم از آن مى گذشت ، اكنون آن گاو مرده و من و فرزندانم از همه چيز دست كوتاه و بيچاره مانده ايم .

امام فرمود: كنيز خدا! مى خواهى آن را براى تو زنده كنم ؟ 

به او الهام شد كه بگويد: آرى اى بنده خدا! حضرت بكنارى رفت و دو ركعت نماز گزارد و اندكى دست بلند كرد و لبهايش را تكان داد، سپس بر خاست و گاو او صدائى زد و نفهميدم با سر عصا يا پنجه پايش بود كه به آن گاو زد، گاو برخاست و راست به ايستاد. 

چون زن نگاهش به گاو افتاد: فريادى كشيد و گفت : به پروردگار كعبه اين مرد عيسى ابن مريم است ، حضرت ميان مردم رفت و از آنجا بگذشت .

اصول كافى جلد 2 صفحه 399 روايت 6 


پانویس: در اسلام فرع از اصل مهم تر است مثلا سید علی گدا از امام زمان بالاتر و امامان از پیامبر بالاترند. کاش خدا محمد رسول الله را خیط نکرده بود و از این معجزات هم برایش فراهم می کرد.

تکنولوژی خفن الهی، انتقال اطلاعات از طریق انار خوردن!

عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ جَبْرَئِيلَ ع أَتَى رَسُولَ اللّهِ ص بِرُمّانَتَيْنِ فَأَكَلَ رَسُولُ اللّهِ ص إِحْدَاهُمَا وَ كَسَرَ الْأُخْرَى بِنِصْفَيْنِ فَأَكَلَ نِصْفاً وَ أَطْعَمَ عَلِيّاً نِصْفاً ثُمّ قَالَ رَسُولُ اللّهِ ص يَا أَخِي هَلْ تَدْرِي مَا هَاتَانِ الرّمّانَتَانِ قَالَ لَا قَالَ أَمّإ؛ الْأُولَى فَالنّبُوّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ وَ أَمّا الْأُخْرَى فَالْعِلْمُ أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللّهُ كَيْفَ كَانَ يَكُونُ شَرِيكَهُ فِيهِ قَالَ لَمْ يُعَلّمِ اللّهُ مُحَمّداً ص عِلْماً إِلّا وَ أَمَرَهُ أَنْ يُعَلّمَهُ عَلِيّاً ع‏

حمران گويد: امام صادق(ع) فرمود: جبرئيل (ع) دو انار براى پيغمبر صلى الله عليه و آله، آورد، رسولخدا صلى الله عليه و آله يكى را خورد و ديگرى را دو نيمه كرد، نيمى را هم خورد و نيمى را به على خورانيد پس پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: برادرم! مى‏ دانى اين دو انار چه بود؟ 
گفت: نه،
 فرمود اما اولى نبوت بود كه (مخصوص منست و) ترا از آن بهره‏جوئى نيست و اما ديگرى علم و دانش بود كه تو در آن با من شريك هستى.

من گفتم: چگونه على در علم شريك پيغمبر بود؟ 

فرمود: خدا هيچ علمى را بمحمد صلى الله عليه و آله نياموخت جز آنكه باو دستور داد كه آنرا بعلى(ع) بياموزد.

اصول كافى جلد 1 صفحه: 392 روايت 1 


پانویس: همین خزعبلات است که منبع جوکهای کمپین امام نقی است!

خالی بندی امام صادق: من همه چیز می دانم و ...

عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ عِدّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ عَبْدُ الْأَعْلَى وَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عَبْدُ اللّهِ بْنُ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيّ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع يَقُولُ إِنّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلّ شَيْ‏ءٍ

جماعتى از اصحاب كه عبدالاعلى و ابوعبيدة و عبدالله بن بشر خثعمى از آن جمله بودند، از امام صادق عليه السلام شنيدند كه فرمود:

 من آنچه در آسمانها و زمين است مى ‏دانم و آنچه در بهشت و دوزخست مى‏ دانم و گذشته و آينده را مى‏ دانم، سپس اندكى تأمل كرد و ديد اين سخن بر شنوندگان گران آمد، لذا فرمود: من اين مطالب را از كتاب خداى عزوجل مى‏دانم. 

خداى عزوجل مى‏فرمايد (بيان هر چيز در قرآنست) (آيه شريفه در سوره نحل باين صورتست: تبيانا لكل شئى) پس فرمايش امام عليه‏السلام يا بطريق نقل بمعنى و يا قرائت مختص بائمه است.

اصول كافى جلد 1 صفحه: 388 رواية: 2 


پانویس: حضرت از همه چیز اطلاع داشته و نظریات علمی حضرت منبع جوکهای کمپین امام نقی شده است!

امام علی میدانست کشته میشود

عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ قُلْتُ لِلرّضَا ع إِنّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللّيْلَةَ الّتِي يُقْتَلُ فِيهَا وَ الْمَوْضِعَ الّذِي يُقْتَلُ فِيهِ وَ قَوْلُهُ لَمّا سَمِعَ صِيَاحَ الْإِوَزّ فِي الدّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمّ كُلْثُومٍ لَوْ صَلّيْتَ اللّيْلَةَ دَاخِلَ الدّارِ وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلّي بِالنّاسِ فَأَبَى عَلَيْهَا وَ كَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْكَ اللّيْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ ع أَنّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ قَاتِلُهُ بِالسّيْفِ كَانَ هَذَا مِمّا لَمْ يَجُزْ تَعَرّضُهُ فَقَالَ ذَلِكَ كَانَ وَ لَكِنّهُ خُيّرَ فِي تِلْكَ اللّيْلَةِ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ‏

حسن بن جهم گويد: بحضرت رضا عليه السلام عرض كردم: همانا اميرالمؤمنين عليه السلام قاتل خود را شناخته بود و ميدانست كه در چه شبى و در چه مكانى كشته مى‏شود، و چون نعره مرغابيان را در خانه شنيد خودش فرمود: (اينها نعره زنانى هستند كه نوحه گرانى پشت سر دارند) و چون ام كلثوم باو عرض كرد: (كاش امشب در خانه نماز به خوانى و براى نماز جماعت ديگرى را بفرستى) از او پذيرفت و در آنش بدون اسلحه در وقت و آمد بود، در صورتى كه مى‏دانست ابن ملجم لعنة الله او را با شمشير مى‏كشد و اقدام بچنين كارى جايز نيست.
امام فرمود: آنچه گفتى درست است ولى خودش اختيار فرمود كه در آنشب مقدرات خداى عزوجل اجرا شود.

اصول كافى جلد 1 صفحه: 384 رواية: 4 

علم غیب امامان

عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمّرِ بْنِ خَلّادٍ قَالَ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرّ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ أَسَرّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ ع وَ أَسَرّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمّدٍ ص وَ أَسَرّهُ مُحَمّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللّهُ‏

معمربن خلاد گويد: مردى از اهل فارس بحضرت ابوالحسن عليه السلام: عرض كرد: شما علم غيب ميدانيد؟ امام فرمود، حضرت ابوجعفر عليه السلام فرمود: چون علم الهى براى ما گشوده شود بدانيم و چون از ما گرفته شود ندانيم، علم راز خداى عزوجل است كه آنرا با جبرئيل عليه السلام در ميان گذارد و جبرئيل آنرا بمحمد صلى الله عليه و آله براز گويد و محمد بهر كه خواهد (از امامان عليه السلام) براز گويد

اصول كافى جلد 1 صفحه: 376 رواية: 1

_____________
مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ وَ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَيّ إِمَامٍ لَا يَعْلَمُ مَا يُصِيبُهُ وَ إِلَى مَا يَصِيرُ فَلَيْسَ ذَلِكَ بِحُجّةٍ لِلّهِ عَلَى خَلْقِهِ‏

امام صادق عليه السلام فرمود: هر امامى كه نداند چه به سرش مى‏آيد (از خير و شر و بلا و عافيت) و به سوى چه مى‏رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نيست.

اصول كافى جلد 1 صفحه: 383 رواية: 1
____________
مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَا وَ اللّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً عَالِماً بِشَيْ‏ءٍ جَاهِلًا بِشَيْ‏ءٍ ثُمّ قَالَ اللّهُ أَجَلّ وَ أَعَزّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْه

ابو حمزه گويد: شنيدم امام باقر(ع) مى‏فرمود: نه بخدا عالم هرگز جاهل نباشد (يعنى عالمى كه خدا اطاعتش را بر مردم واجب كرده و او همان امامست) ممكن نيست چيزى را بداند و چيزى را نداند (او همه چيز مى‏داند) سپس فرمود: خدا والاتر از آنست كه فرمانبرى از بنده‏ئى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او نهان داشته است و باز فرمود: آنرا از او نهان نكند.
اصول كافى جلد 1 صفحه: 391 رواية 6 

امامان با فرشتگان سخن میگویند

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ

محمد بن اسماعيل گويد: شنيدم : حضرت ابوالحسن عليه السّلام مى فرمود: ائمه دانشمندان ، راستگويان ، فهميدگان ، محدثانند.

اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 3
_______

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ ذُكِرَ الْمُحَدَّثُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ إِنَّهُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلَامُ الْمَلَكِ قَالَ إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ كَلَامُ مَلَكٍ

محمد بن مسلم گويد: كلمه محدث نزد امام صادق عليه السّلام ذكر شد، حضرت فرمود، محدث كسى است كه صدا را بشنود و شخص را نبيند، بحضرت عرضكردم : قربانت گردم . امام از كجا ميفهمد كه آن كلام فرشته است ؟ فرمود آرامش و وقارى باو عطا مى شود كه ميفهمد آن كلام از فرشته است

اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 4 

بسیاری از احکام دین را که فرمان الله میدانید در حقیقت فرمان رسول الله بوده نه الله.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِى شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِى سَفَرٍ وَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِى الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِى السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ الْفَرِيضَةُ وَ النَّافِلَةُ إِحْدَى وَ خَمْسُونَ رَكْعَةً مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتْرِ وَ فَرَضَ اللَّهُ فِى السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص صَوْمَ شَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِى كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِّ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ وَ عَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَشْيَاءَ وَ كَرِهَهَا وَ لَمْ يَنْهَ عَنْهَا نَهْيَ حَرَامٍ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا نَهْيَ إِعَافَةٍ وَ كَرَاهَةٍ ثُمَّ رَخَّصَ فِيهَا فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ كَوُجُوبِ مَا يَأْخُذُونَ بِنَهْيِهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ وَ لَا فِيمَا أَمَرَ بِهِ أَمْرَ فَرْضٍ لَازِمٍ فَكَثِيرُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْأَشْرِبَةِ نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ لَمْ يُرَخِّصْ فِيهِ لِأَحَدٍ وَ لَمْ يُرَخِّصْ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَحَدٍ تَقْصِيرَ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ ضَمَّهُمَا إِلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ أَلْزَمَهُمْ ذَلِكَ إِلْزَاماً وَاجِباً لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ فِى شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا لِلْمُسَافِرِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُرَخِّصَ شَيْئاً مَا لَمْ يُرَخِّصْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى

فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام ببعضى از اصحاب قيس ماصر ميفرمود: 

همانا خداى عزوجل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، چون تربيت او را تكميل نمود، فرمود: ((تو بر خلق عظيمى استوارى 4 سوره 68 )) سپس امر دين و امت را باو واگذار فرمود تا سياست بندگانش را بعهده گيرد، سپس فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده باز ايستيد 7 سوره 59 ))

همانا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله استوار و موفق و مؤ يد بروح القدس بود، نسبت بسياست و تدبير خلق هيچگونه لغزش و خطائى نداشت ، بآداب خدا تربيت شد. خداى عزوجل نمازهاى پنجگانه را دو ركعت دو ركعت واجب ساخت تا ده ركعت شد. سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بدو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت و بمغرب يك ركعت افزود، و اين اضافات با واجب خداى تعالى همدوش گشت ، به طورى كه ترك آنها جز در سفر جايز نيست و چون در نماز مغرب يك ركعت افزود، آن را در سفر و حضر بر جا گذاشت . خداى عزوجل تمام اين اضافات پيغمبر را اجازه كرد و نمازهاى يوميه واجب هفده ركعت گشت .

سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت دو برابر نمازهاى واجب است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت دو برابر نمازهاى واجب است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى واجب و مستحب پنجاه و يك ركعت گشت دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و يك ركعت بحساب مى آيد.

و خدا در ميان سال ، تنها روزه ماه رمضان را واجب ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله روزه ماه شعبان و سه روزه از هر ماه را سنت كرد تا دو برابر مقدار واجب شد (زيرا چون در ده ماه غير از رمضان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز ميشود و باضافه ماه شعبان ، دو برابر سى روز رمضان ميگردد) خداى عزوجل اين را هم براى او اجازه كرد.

و باز خداى عزوجل خصوص شراب انگور را حرام ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله هر نوشابه مست كننده اى را حرام كرد، خدا هم براى او اجازه كرد، و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله از چيزهائى خوددارى كرد و آنها را بد دانست ولى بطور حرمت از آنها نهى نكرد، و تنها نهى خوددارى و كراهت نمود و در ارتكاب آنها رخصت داد، اخذ برخصت او هم بر بندگان واجب گشت ، مانند واجب بودن اخذ بنهى وغدقنهاى او، رسولخدا صلى اللّه عليه و آله نسبت بآنچه نهى حرام نمود و امر واجب فرمود، بمردم رخصت تخلف نداد، از اينجهت بيشتر نوشابه هاى مست كننده را كه از آن نهى حرام فرمود، رخصت ارتكاب آن نداد و نيز نسبت بدو ركعت نمازى كه بواجب خداى عزوجل اضافه فرموده بود، بهيچكس رخصت تقسير نداد، بلكه آنرا بطور واجب بر ايشان ملزم ساخت ، براى هيچكس جز مسافر رخصت تقصير نداد، و هيچكس را نرسد كه نسبت بآنچه رسولخدا صلى اللّه عليه و آله رخصت نداده رخصت دهد، پس امر رسولخدا صلى اللّه عليه و آله با امر خداى عزوجل و نهى او با نهيش موافق و برابر است ، بر بندگان لازمست تسليم او باشند همچنانكه تسليم خداى تبارك و تعالى هستند

اصول كافى جلد 2 صفحه 5 رواية 4 


پانویس: قابل توجه آل ماله (کسانیکه با سفسطه میخواهند اسلام را نجات دهند و مردم را مسلمان نگهدارند). آل ماله می گویند فقط قرآن ملاک است در حالیکه این حدیث نشان میدهد که در شیعه باور بر این است محمد خودش بسیاری از قوانین را وضع کرده و خدا تایید کرده.