ناموس چيست؟

بازهم انسانيت در برابر دوربين به توحش و سنت‌گرايي و مذهب باخت! بلي، صد البته بيش از هرچيز مذهب! (به اين مورد در ادامه پرداخته خواهد شد). آيا به قتل رسيدن آن جوان در برابر چشمان مردم يک اتفاق است؟ کافي است سري به کلانتري‌ها بزنيد و از نگهبانان دم در سوال بپرسيد که روزي چند فقره قتل ناموسي دارند! قتل‌هاي ناموسي بخشي از روزمرگي اين مملکت آفت زده شده‌اند. اين فرهنگ ما است. همه ما ديده‌ايم که قاتلين ناموسي هميشه تشويق مي‌شوند و قاتل فرد با غيرت و با شرفي است که ناموس دارد! در اين نوشتار با بررسي اجمالي منشا و زمينه هاي وقوع قتل‌هاي ناموسي و مفهوم ناموس که در حال حاضر در عرف رايج است، تلاش مي‌شود تا راهکار مناسب در اين زمينه ارائه گردد.

سوال: ناموس چيست؟

پاسخ:

در تعريف اين واژه اگر به لغتنامه دهخدا سري بزنيم، بازهم به همان دشمن سرسخت انسانيت يعني دين ميرسيم!

ناموس . (معرب ، اِ) ۞ احکام الهی . (برهان قاطع). شریعت . (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی . (ناظم الاطباء).…

و اما در مفهوم رايج فعلي، به نظر من ناموس به معني استثمار جنسي و مالکيت قانوني تمام و کمال يک مرد بر يک زن است! يعني اگر زني به هر دليلي در لحظه‌اي از زمان از انتخاب قبلي خود پشيمان شد و يا کس ديگري را به‌جاي مالک فعلي خود به عنوان شريک جنسي (در مواردي حتي فقط به عنوان هم‌صحبت) برگزيد، مجازات او و شريک جديدش مرگ است. البته خيانت در عهد و پيمان به هرحال شايسته جريمه است اما آن جريمه حداقل در اين مورد هرگز نمي‌تواند مرگ باشد و با مرزهاي انسانيت فاصله زيادي دارد.

هميشه آن‌چه انسانيت را مي‌درد، مجوزي ماورايي است که با باقيمانده خوي وحشي‌گري انسان که هنوز در برابر دست‌آوردهاي تمدن و شعور بشري تسليم نشده است، سازگار است.

ناموس يکي از مظاهر توحش است که به همراه ما به جامعه نيمه مدرن ما آمده است! البته اگر مي‌گويم نيمه مدرن، صرفا به دليل حضور تکنولوژي و در دسترس بودن اطلاعات دنياي مدرن در جامعه ما است وگرنه جامعه ما از لحاظ فکري کاملا سنتي و عقب‌مانده است. فقط در نظر بگيريد که براي توجيه مالکيت مرد بر زن و مفهوم موهوم غيرت و ناموس، هنوز مثال مرغ و خروس در اين جامعه کاربرد دارد! مرد به خروس تشبيه مي‌شود و زن به مرغ که اگر سروکله خروس ديگري پيدا شود، دعواي خونين به راه مي‌افتد! بارها اين مثال را از زبان سنت‌گرايان مذهبي شنيده‌ام. مرغ و خروس! در نظر بگيريد که اثرگذار بودن چنين مثالي در جامعه ما چه توهين بزرگ و پشت پاي محکمي به دست‌آوردهاي بشر و شعوري است که در طول تاريخ با تجربه‌ها و هزينه‌هاي سنگين انباشته کرده است. ما با اين سکون مان هر روز صدهزار دشنام پست به هستي مي‌دهيم!

بلي، شايد روزگاري بشر همچون جامعه مرغان ميزيسته است و نرها بر سر ماده ها دعوا مي‌کردند چون قوي‌تر بوده‌اند. اين ماجرا در ساير جنبه‌هاي زندگي بشر نيز وجود داشته است. مثلا حق تصاحب ملک و ابزار و قلمرو نيز با زورگويي و قدرتمندي افراد رابطه مستقيم داشته است. در گذر زمان، وجه اختلاف اصلي بشر با جامعه مرغان که همان انديشه‌ورزي است، سبب شد که براي ايجاد رفاه و آرامش بيشتر قراردادهاي اجتماعي صلح‌آميز، جايگزين زورگويي شوند! در دنياي مدرن يکي از اين قراردادها رفع حق مالکيت مرد بر زن از هر نظر است. يکي ديگر از اين قراردادها، ارجح دانستن جان انسان و انسانيت بر هر چيز ديگري است. اگر احترام گذاشتن به اين دو قرارداد در جامعه ما نهادينه شده بود، ديگر پديده متعفن”قتل ناموسي” نيز رخ نمي‌داد و يا اگر رخ مي‌داد، همچون رخ‌دادن تيراندازي توسط يک بيمار رواني در يک دبستان، بسيار نادر و غير طبيعي بود.

در جامعه آميخته شدن دين با احساس مالکيت مرد بر زن که ميراث دوران توحش است و همچنين ارجح دانستن دين بر انسانيت و جان انسان‌ها، موجب شده است که ما از دست‌آوردهاي قراردادهاي اجتماعي و انباشته شعور بشر محروم بمانيم. اين محروميت در اين زمينه اقتدار واِژه توحش‌آميز ”ناموس” است. درواقع در اين زمينه ما مرغ و خروس‌هايي هستيم که به‌جاي اينکه خروس‌ها مرغ‌ها را در کنار خود نگه‌دارند، اسم انها را در شناسنامه خود مي‌نويسند يا عاشقشان مي‌شوند! البته فرآيندي که موجب مي‌شود درهم آميختگي دين با توحش دوران قديم اثرگذار باشد، وام‌دار حکومت ديني است. حکومت ديني احکام پوسيده خود را با زور و تبليغات و صرف پول و امکانات زنده ‌نگاه مي‌دارد و سعي مي‌کند مانع دسترسي افراد به دست‌آوردهاي انساني بشر شود. نهادينه شدن اين احکام پوسيده موجب مي‌شود که جامعه‌اي داشته باشيم متشکل از شمشير و چاقو به دستان 1400 سال پيش بيابان حجاز که کت و شلوار مي‌پوشند، به جاي شتر، ماشين سوار مي‌شوند و رقباي سکسي خود را به جاي خيمه در ميداني در سعادت‌آباد تهران سر مي‌برند! البته ناموس در حال حاضر نماينده تمام عيار يک عارضه فرهنگي است. گرچه منشا آن توحش آدمي و عامل زنده ‌ماندش دين بوده است، اما در حال حاضر بخشي از فرهنگ ما است.

چاره چيست؟

واضح است که راه خروج از اين بحران، تفهيم احترام به قراردادهاي اجتماعي و انساني است که بشر براي تشکيل جامعه و دست‌يابي به رفاه و آرامش بيشتر وضع کرده است. باز واضح است که براي انجام اين کار، بايد از سد دين که در بسياري از موارد با قراردادهاي اجتماعي بشر مخالف است و موضعي خشک و غير منعطف دارد عبور کرد. يعني بايد تفهيم کرد که ما مرغ و خروس نيستيم بلکه انسانيم! مثلا لازم است که تفهيم شود براي ممانعت از خونريزي و پس از آن انتقام که تداوم خونرزي است و همچنين براي ايجاد احساس آرامش در اثر انتخاب و همچنين احساس آرامش انتخاب مجدد و همچنين براي به دست آمدن احساس مطلوب از آزادي در شيوه زندگي، نبايد کسي را برده جنسي يا عاطفي خود بدانيم! البته در اين زمينه دلايل بسيار زيادي وجود دارد که مي توان آنها را برشمرد اما چون موضوع بحث چيز ديگري است، مطرح نمي‌شوند. اما براي عبور از سد دين، بايد بتوان از سد حکومت ديني گذشت. در اختيار داشتن ثروت و قدرت، موجب مي‌شود که خواستگاه‌هاي پوسيده دين برآورده شوند. بنابراين تنها ابزار و تنها راه خروج از بحران، استفاده از تکنولوژي مدرن براي گسترش آگاهي و قرار دادن مغزهاي افراد در معرض دست‌آوردهاي فکري بشر است تا آرام آرام از کانال انديشه‌ورزي وارد کاخ قانونگذاري شوند و همه ساکنين آنجا را به ناچار مدهوش عطر خوشبوي خود کنند.

البته همانطور که پيش‌تر هم ذکر شد، دين تنها مانع نيست. گذشتن از سد دين شرط لازم است اما کافي نيست. چراکه معضلاتي همچون “قتل ناموسي” تبديل به يک فرهنگ شده‌اند که از بچگي به طرق مختلف در اذهان افراد وارد مي‌شوند و در ناخود‌آگاه آنها تثبيت مي‌شوند. اين يک معضل فرهنگي است که هيچ‌کس فکر نمي‌کند که همسرش حق دارد در لحظه‌اي از زمان از او متنفر شود و به ديگري علاقه‌مند شود. همه اينگونه حالتي را تجربه کرده‌اند. و البته باز هيچ‌کس فکر نمي‌کند که ممکن است همسرش جايي نتواند بر سر عهدش بماند و تخلف کند. بگذريم از اين موضوع که در اين ماجرا شريک عاطفي يا جنسي جديد همسر کاملا بي‌گناه است، اما خود او نيز هرگز سزاوار مجازاتي در حد مرگ نيست! کسي در اين زمينه‌ها نمي‌انديشد و اگرهم تلنگرهايي در مواردي حس شود، در اکثر اوقات در برابر ديدگاه مرغ و خروسي رنگ مي‌بازد. اين محصول بيگانگي افراد با قراردادهاي انساني اجتماعي و دلايل وضع آنها است. اين بيگانگي تبديل به عادت شده است و اين عادت بخشي از علايق مردم شده است که خود قسمتي از فرهنگ است.

چاره اين است که گفتمان مخالف با عرف در اين زمينه به راه بيفتد و عادي شود! بايد با بي‌رحمي بر واژه‌هايي چون “ناموس” تاخت و آنها را رسوا کرد. به اين ترتيب اين گفتمان ابتدا در سطوح بالاتر جامعه (از نظر فکري)‌ رايج مي‌شود و کم کم در ميان عامه مردم شکل مي‌گيرد. البته در اين زمينه بايد همواره انصاف رعايت شود تا تلاش‌ها کارساز باشند. مثلا “ناموس” بار مفهومي مثبت هم در بر دارد. مثلا محافظت از بستگان و ديگران در برابر تهديد و تجاوز جنسي. اين يک بار معنايي مثبت است که در حال حاضر مي‌توان آن را هم از واژه “ناموس” بيرون کشيد. اما احساس مالکيت و تمايل به روش مرغ و خروسي را نيز مي‌توان از اين واژه بيرون کشيد که توحشي مثال زدني است! بنابراين نقد منصفانه و بي‌رحمانه چنين واژه‌هايي که در ناخود‌آگاه افراد جايگاهي مقدس داشته و بر خوي وحشي‌گري انسان که از دوران توحش باقيمانده است سازگارند، مي‌تواند بسيار تاثيرگذار باشد. عادي شدن اين گفتمان نيز با اطمينان بالايي برداشتن اولين گام عملي در جهت حذف چنين وحشي‌گري‌هايي است.

پ ن: پسر جواني در برابر چشمان مردم و ماموران نيروي انتظامي در روز پنج‌شنبه 13 آبان در ميداني در سعادت آباد تهران توسط مردي ميان‌سال سلاخي شد و پس از 45 دقيقه در همان‌جا جان باخت! دليل سلاخي شدن آن پسر جوان وجود رابطه عاطفي يا جنسي با معشوقه مرد ميانسال بوده است! کسي براي نجات جان آن جوان اقدامي نکرد چون مسئله ناموسي بود! 45 دقيقه براي نجات جان يک انسان وقت زيادي بود که مردم و ماموران نيروي انتظامي حاضر در محل و همينطور کلانتري‌هايي که با آنها تماس گرفته شد و اقدام لازم را به اجرا در نياوردند، وقت را تلف کردند. تمامي آن افراد در آن 45 دقيقه بر صورت هستي تف انداختند و انسانيت را همراه با آن مرد ميانسال سلاخي کردند!









هیچ نظری موجود نیست: