آیا می شود یک آته ایست بنیادگرا بود؟

گاردین 3 مه 2006

ترجمه: اعظم کم گویان

وقت آن رسیده است که اشتباهات و پیش فرضهایی را کنار بگذاریم که در پشت عبارتی وجود دارند که مذهبی ها در مورد آته ایستهای رک وراست بکار می برند: عبارت "آته ایست بنیادگرا" این عبارت را مذهبیون وقتی بکار می برند که یک آته ایست رک و پوست کنده درباره عدم اعتقاد خود به خدا و ادعاهای مذهبی صحبت می کنند. یک آته ایست غیر بنیادگرا چه کسی است؟ آیا او کسی است که معتقد است قدرتی ماورا الطبیعه در جهان وجود دارد؟ یا شاید کسی است که معتقد است بخشی از خدا بر جهان حاکم است (مثلا یک پای الهی! یا باسن آسمانی خدا؟) یا کسی است که معتقد است خدا بعضی اوقات مثلا چهارشنبه ها یا شنبه ها وجود دارد (البته این خیلی عجیب نیست چون برای بسیاری از شبه خداپرستان خدا فقط یکشنبه ها وجود دارد که آنها برایش به کلیسا می روند!) یا شاید یک آته ایست غیربنیادگرا کسی است که بنظرش مهم نیست که دیگران اعتقادات بدوی و عمیقا غلط درباره جهان داشته باشند که براساس آنها قرنها سایرینی را که اعتقاداتشان به اندازه آنها غلط و بدوی نبوده است را بطور جمعی به قتل رسانده اند.

مسیحیان از جمله معتقدند که "آته ایست های بنیادگرا" کسانی هستند که نمی خواهند دیگران از آرامش ناشی از دین و همراهی با یک حامی نامرئی بی آزار در شبهای تاریک روح بهره ببرند و کسانی هستند که طبق ادعای مسیحیان قادر به اذعان زیبائی ناشی از الهام اعتقادات دینی نیستند. در حالیکه میسحیت در شکل مدرن آن و با قلب خونینش! یک روایت متاخر و بسیار تعدیل شده ای از ایدئولوژیی ستمگرانه و بیرحم در طول تاریخ خود بوده است. به جهادهای مسیحیان به شکنجه و سوزاندن و کباب کردن معترضین و مخالفین روی آتش و به بردگی ممتد زنان به زائیدن بچه و شوهران غیر قابل طلاق گرفتن- به اسارت گرفتن جنسیت انسانها به استفاده از ترس انسانها از آتش جهنم برای کنترل کردن آنها و به عواقب دهشتناک بهتان و آزارهای مسیحیت علیه یهودیان بیاندیشید. امروزه برعکس آن زمان – مسیحیت با تمرکز بر موزیک ملایم و فراخوانش به مردم برای فقر و ریاضت کشی و با تهدید به آتش جهنم و با دکترینش که فقط عده ای بهشتی اند و بقیه لعنت شده هستند- با نغمه های ملایم گیتار و لبخندهای پر عطوفت جایگزین شده اند. این دین با چنان ریاکاری غیر قابل وصفی خود را قالب زده است تا بتواند کنترل خود بر اوضاع را حفظ کند. ریاکاری کلیسا و میسحیت طوری است که اگر یک راهب صومعه آن زمان امروز زنده شود مانند دمپایی های ووی آلن نمی تواند دینی را که امروز همان نام مسیحیت را یدک می کشد (که آن زمان داشت) را دوباره بازشناسد.

بطور مثال:

به نمازگزاران مراسم های مذهبی در نیجریه گفته اند که اعتقاد به خدا باعث کسب درآمد بالایی می شود در واقع به آنها گفته اند اگر بجای حضور د رمراسم دعای کشیش ایکس بجای کشیش ایگرگ حاضر شوند پولدارتر و خوشبخت تر خواهند شد. بر سر سرواخ سوزن چه آمد؟ آه. البته که معلومه – آن سوراخ کوچک مدتهاست که بسته شده. پس بر سر "قلمرو پادشاهی من در این دنیا نیست؟" چه آمد؟ در مورد تمجید مسیحیت از فقر و خاکساری چه؟ کلیسای انگلستان رسما صدور حکم جهنم را با تصویب قانون شورای کلیسا در سالهای 1920 لغو کرد و فرمان سن پاول در مورد جایگاه زنان در کلیسا (که طبق آن زنان باید در سکوت و با حجاب در ردیفهای پشت کلیسا می نشستند) چنان فراموش شده که اکنون اسقف های زن هم وجود دارند و بزودی زنان کاردینال هم خواهند شد.

لازم نیست راه دوری مانند نیجریه را برویم تا ریاکاری مسیحیت تغییر یافته را ببینیم. در روم حقیقت ابدی یعنی آخرین دکترین مبنی بر اینکه روح کودکان غسل تعمید نیافته به جهنم می رود – دارد کنار گذاشته می شود. همزمان تعدادی از کاردینال ها دارند قابل قبول بودن کاندوم را فقط در روابط زناشویی و در کشورهایی که ابتلا به بیماری ایدز میران بالایی دارد را طرح می کنند. این آخری- که بنظر هر کس بجز یک مسیحی مومن نه فقط عقل سلیم بلکه یک اقدام انسانی است – تحول شگفت انگیزی است. کاتولیک های دارای عقل سلیم نسل ها و نسل ها دیدگاههای مردان مرتجع فرتوت واتیکان در مورد پیشگیری از بارداری را نادیده گرفته و زیر پا گذاشته اند. اما افسوس - از آنجا که این کسب و کار دکترینهای مذهبی است که رای دهندگان به خود را در ناآگاهی و جهالت کودکی نگاه دارند (وگرنه چگونه می توانند خزعبلات خود را معتبر جا بزنند؟) تعداد کمی از کاتولیک ها توانسته اند صاحب عقل سلیم بشوند. به ایرلند بعنوان نمونه ای از آنچه که کاتولیسیسم می تواند بر سر جامعه بیاورد نگاه کنید!

عبارت "کودکی فکری" یا "جهالت فکری" به من خاطر نشان می کند که ادیان اساسا بدلیل نقش شان در شسنشوی مغزی کودکان به بقای خود ادامه می دهند. 4/3 مدارس کلیسای کاتولیک انگلستان مدارس ابتدایی هستند. کلیه ادیانی که از پول مالیات پرداختی مردم مدارس مذهبی خود را می چرخانند می دانند کع اگر کودکان سه یا چهار ساله بی دفاع را وادار به پذیرش دین خود نکنند سلطه آنها نهایتا سست خواهد شد. کاشتن خزعبلات ادیان اصلی در مغز کودکان نوعی کودک آزاری و افتضاح است. بیائید به مصاف ادیان برویم تا دست از سر کودکان تا زمانی که بزرگ و بالغ بشوند – بردارند. بطور مثال به یک انسان بالغ با هوش متوسط که دچار شستشوی مغزی نشده بگوئید که در جائی و بطور نامرئی موجودی مانند ما هست با همان علائق و تمایلات و اهداف و حافظه و عواطفی مانند خشم عشق انتقامجویی و حسادت. اما این موجود کمبودها و نقصانهای ما انسانها مانند ضعف و مرگ و مرئی بودن و دانش و بینش محدود را ندارد. این خدا با روشی جادوآمیز زن معمولی را حامله کرده که او هم موجود خاصی را بدنیا می آورد که قبل از رفتن به بهشت معجزه های عجیبی حلق می کند. انتخاب با شماست که کدام روایت را برگزینید و کدام داستان آن را بگوئید: مثلا داستان شاه بهشت که زن را حامله می کند یا اشکال دیگر این داستانها در میتولوژی بابل و مصر و غیره. بعد از همان فرد متوسط العقل که از شستشوی مغزی توسط مذاهب خلاص بوده – بپرسید به کدام از این داستان و روایات معتقد است. می توان تضمین کرد که چنین فردی بگوید هیچکدام از اینها را قبول ندارد.

خوب- برای اینکه یک "آته ایست بنیادگرا" نباشید باید کدامیک از این خزعبلات را بپذیرید؟ آیا باید یک "آته ایست میانه رو" کاری به صدها میلیون انسانی که عمیقا توسط ادیان در طول تاریخ صدمه و آزار دیده اند نداشته باشد؟ آیا او باید از آنتی پاتی و خصومت سنی ها نسبت به شیعه ها و مسیحی ها نسبت به یهودیان و مسلمانان به هندوها و همه آنها نسبت به بی دینان خوشش بیاید؟ آیا یک آته ایست قابل قبول کسی است که فکر می کند اینکه مردم معتقد باشند که خدایان قوانین طبیعت را گاه به گاه در پاسخ به نیازگزاران و یا برای نجات روح کسی از گناهان بیشتر (بخصوص گناه شک و رفض) معلق می کنند – قابل قبول است؟

هرچند که معمول هست اما یک آته ایست نباید خود را چنین بنامد. این واژه در مقابل "ته ایسم" یعنی اعتقاد قرار دارد که کلا همیشه کاربرد واژه "آته ایسم" کار را به بحث و جدل می کشاند. واژه مناسب "طبیعت گرا" است که دلالت بر وجود کسی می کند که جهان را قلمرویی طبیعی می داند که با قوانین طبیعت اداره می شوند. این بخوبی نشان می دهد که هیچ چیز ماورا الطبیعه ای در جهان وجود ندارد نه گوبلینی نه جن و پری ای و نه فرشته و شیطان و خدایی و نه خدایان مونث و مذکری وجود ندارند. در مقابل "آته ایست" معتقدین به گوبلین و جن و پری و ... هم میتوانند خود را گوبلنیست و پری ایست و جن ایست و غیره بنامند که بهمان اندازه بی معنی با با معنی خواهند بود. (بسیاری فراموش کرده اند که اعتقاد به جن و پری و فرشته و ... تا اویل قرن نوزدهم بشدت رایج بود و کلیسا علیه کسانی که به مقابله با این خزعبلات برخواستند دست به نبردی طولانی زد و برنده شد (چون همانطور که شما حدس زده اید - این پیروزی بخاطر مدارس ابتدایی و کودکستان کلیسایی بود که در نمیه دوم قرن نوزدهم تاسیس شدند.)

بنابراین با همان معیار و پیمانه هم مردم معتقد به خدا باید ماورا الطبیعیست نامیده شوند. این دیگر با خود آنهاست که یافته های علوم فیزیک و شیمی و بیولوژی را در مقابل این ادعا که جهان توسط نیرویی ماورالطبیعی خلق و اداره می شود را رد کنند. ماورا الطبیعیست ها شیفته این ادعا هستند که بگویند مردم غیر مذهبی وقتی در خطر مرگ قرار می گیرند دست به دعا و خدا می برند. اما طبیعت گرایان در مقابل می توانند بگویند که ماورا الطبیعیست ها معمولا وقتی که سر و کارشان به بیمارستان و هواپیما می افتد علاقه عجیبی به علم پیدا می کنند. البته ماورا الطبیعیست ها می توانند ادعا کنند که علم خودش نشانه استعداد و نبوغ خداست و به این ترتیب پناه بردنشان به علم را توجیه کنند. اما آنها باید پوپر را بیاد بیاورند: "تئوری که همه چیز را توضیح می دهد هیچ چیر را توضیح نمی دهد"

بعنوان نتیجه گیری باید اشاره کنیم که ژزوئتیسم موئتلفی توسط دینداران بکار برده می شود و این تلاش آنهاست که طبیعت گرایی (آته ایسم) را بعنوان مذهب تعریف می کنند. اما بنا به تعریف مذهب چیزی است که درمرکز آن عقیده به وجود عوامل ماورالطبیعت وجود دارد – و نه فقط وجود آنها بلکه توجه آنها به انسانهای روی زمین و نه فقط توجه آنها بلکه توجه ریز و دقیق آنها به اینکه انسانها چه می خورند چه می پوشند کی می خورند چه می خوانند و چه می بینند چه چیزی برای آنها تمیز یا کثیف است با کی روابط جنسی دارند چگونه و کی؟ و مسایل بسیار دیگری مانند زنان را لای حجاب پیچیدن یا نقاب بر صورتشان کشیدن یا 5 بار یک فرمول را در شبانه روز تکرار کردن و دائما با تهدید مجازات روبرو کردن مردم اگر هر کدام از موارد بالا بدرستی انجام نشود.

اما طبیعت گرایی (آته ایسم) بنا به تعریف چنین عقیده ای را ببار نمی آورد. هر دیدگاهی که وجود نیرویی ماورای طبیعی را مطرح کند فلسفه ای یا تئوری ای و یا در بدترین حالت یک ایدئولوژی است. اگر هریک از دو مورد اول باشد در بهترین حالت به شواهد و مدارک برای پذیرش عقیده استناد می کند می داند چه چیزی را رد می کند و آماده است تا در رویارویی با شواهد و داده های جدید در تئوری خود تجدید نظر کند. این اس و اساس علم است. عجیب نیست که بر سر تئوریهای رقیب در زمینه بیولوژی و فیزیک نجومی جنگ در نگفته است و کشتار همگانی صورت نگرفته و کسی را در آتش نسوزانده اند. و می توان تضمین کرد که کلمه "بنیاد" بخوبی در عبارت "بنیادا معقول" کاربرد دارد.

ای. سی. گریلینگ استاد فلسفه در کالج بربک - دانشگاه لندن در بریتانیاست.






هیچ نظری موجود نیست: