رد برهان اخلاقی

نگارنده (گان):اردشیر پاینده

برهان اخلاقی نیز بیان های گوناگونی دارد، ولی به طور کل محور تمام آنها این است که بدون وجود خدا اخلاق ممکن نیست، و چون اخلاق وجود دارد، پس خدا هم وجود دارد.

مسئله را از دو جنبه ی مختلف می توان بررسی کرد، یکی اینکه بدون وجود یک مبدا مشترک چگونه مشترکات اخلاقی به وجود می آید (مسایلی که در بین تمام اقوام در تمام زمانها ثابت بوده است) و دیگری اینکه بدون وجود یک تضمین متافیزیکی چگونه اخلاق می تواند عملی شود.

در مورد مسئله ی اول، نخستین چیزی که باید طرح شود این است که مشترکات اخلاقی چیستند. این قسمت بیش از هر چیز بر این تاکید دارد که بدون وجود خدا اخلاق مطلق ممکن نیست، در حالی که بسیاری از خداناباوران اصلا به مطلق بودن اخلاق اعتقاد ندارند. اگر بنا باشد اخلاق را نسبی بدانیم، این برهان حرفی برای گفتن ندارد. در اینجا قصد ندارم در مورد نسبی یا مطلق بودن اخلاق صحبت کنم، و لذا هر دو حالت را در نظر می گیرم. دیدم که نسبی بودن اخلاق برهان را منتفی میکند. اخلاق مطلق، با توجه به اشتراکاتش، نیاز به منبعی مشترک و ثابت دارد. در این برهان این منبع را خدا معرفی می کنند، ولی آیا الزامی برای آن هست ؟ من که اینطور فکر نمی کنم. انسان دارای خصوصیاتیست که در نوع ثابت باقی میماند و از طریق سیستمهای کشف شده ی بیولوژیک به نسل های بعد منتقل می شود. همین خصوصیتهاست (که همراه با مسایل دیگر) می تواند اشتراکات اخلاقی را (در صورت وجود) پدید آورد، و ما را از یک توجیه متافیزیکی بی نیاز می کند.

در مورد مسئله ی دوم که اهمیتی بیشتری نیز دارد، یعنی تضمین اخلاقی، آزمايشي ذهني را به شما پيشنهاد مي كنم. شهري بسيار معمولي، با همه نوع شهروند. يك بار آن را در حالتي در نظر بگيريد كه اعتقاد به خدا وجود دارد (بعضي بيشتر و بعضي كمتر) و قانوني نيست، و يك بار حالتي را در نظر بگيريد كه قانون هست و اعتقاد به خدا نيست. منصفانه مسئله را بررسي كنيد و بگوييد كدام حالت خلافكاري بيشتري خواهد داشت.

من شك ندارم كه جامعه ي دوم بسيار بسيار بسيار موفق تر خواهد بود، و به شما اطمينان مي دهم كه در مذهبي ترين جوامع هم اگر قوانين وجود نداشته باشند، خلافكاري بيداد خواهد كرد، و در بي دين ترين جوامع هم اگر قوانين مناسبي وجود داشته باشد، مشكلات به حداقل مي رسند.

در مورد نظم جامعه، تنها چيزي كه واقعا و در عمل مي تواند كارساز باشد قانون است، نه اعتقاد ديني، و نه چيزهاي ديگر. يك قانون مناسب مي تواند بهترين حالت ممكن را ايجاد كند.

در نهايت، برخي نيز مي گويند كه هيچ جامعه أي بدون دين نمي تواند دوام داشته باشد. نمي دانم چطور مي توانند چنين چيزي بگويند در حالي كه در كشورهاي خاور دور، باور به خدا وجود ندارد، و از آن مهمتر، اعتقاد به بهشت و جهنم (كه ضمانت اخلاقي اديان براي تبعيت از دستورات آنهاست و در اينجا منظور ما) نيز وجود ندارد. اين جوامع از بزرگترين تمدنهاي بشري هستند و چند هزار سال دوام يافته اند، بدون آنكه بي دين بودنشان آنها را نابود كند (و در ضمن، از پرجمعیت ترین تمدنها نیز بوده اند). همچنين است بسياري از قبايل و تمدنهاي ديگر در سراسر جهان. نكته ي مهم اينكه دين به شكل متعارف آن، كه اكنون در جهان شناخته شده است، از سرزمين ساميها به وجود آمده (دقيقا با باورها و فرهنگ آنها) و گسترش پيدا كرده. تا پيش از اين گسترش، اقوام مختلف به شيوه هايي زندگي مي كردند كه با اين معيارها ابدا ديني ناميده نمي شود. اعتقاد به بهشت و جهنم در بسياري از آنها وجود نداشته، و خدايان آنها به گونه أي بودند كه هيچ شباهتي به خداي متعارف و شناخته شده ي ما ندارند و كاركردهايي كاملا متفاوت دارند. آنها هم زندگي كردند و دوام داشتند.

پس می بینیم که گذشته از بحث نظری، در مورد تضمین اخلاقی مثال نقض هم وجود دارد، که بدون وجود تضمین اخلاقی متافیزیکی می توان نظام اخلاقی و اجتماعی پایه ریزی کرد.

علاوه بر این مطلب، می رسیم به این بحث که اخلاق در نظام دینی واقعی تر است یا در نظام انسان مدارانه ی خداناباور (یا خداباوری که اخلاق را بر مبنای خدا شکل نمی دهد). چون در حالت دینی کارهای خوب به طمع پاداشهای آنجهانی انجام می شوند، در حالی که در نظام سکولار به خاطر انسانیت هستند. به نظر من دومی بسیار با ارزش تر، واقعیتر، و با دوام تر است. تفاوت آنها مثل تفاوت احترام و خوش برخوردی یک مغازه دار با مشتریست در برابر احترام و خوش برخوردی دو دوست با هم.

توسط : اردشیر پ






هیچ نظری موجود نیست: