سريه کشتن ( ترور ) کعب ابن اشرف

سريه محمد ابن مسلمه

در بعضي كتب تاريخي اين سريه بنام سريه قتل كعب ابن الاشرف ثبت شده
پس از واقعه جنگ بدر و رسيدن مژده به مدينه ، كعب ابن اشرف كه از قبيله ؛؛ طيي ؛؛ و طايفه ؛؛ بني نبهان ؛؛ و مادرش از يهوديان بني نظير و خود مردي شاعر و زبان اور بود كه در اشعار خود به رسول خدا بد مي گفت و دشمنان را بر ضد ايشان و مسلمين تحريك مي كرد ، از اين خبر براشفت و گفت :
- اكنون زير زمين از روي ان بهتر است .
انگاه رهسپار مكه شد و با گفتن شعر قريش را بر ضد رسول خدا تحريك مي كرد كه البته حسان ابن ثابت و زني بنام ميمونه شعر هاي او را پاسخ ميدادند .
سپس كعب به مدينه بازگشت و نام زنان مسلمان را در اشعارش با بي احترامي مي برد و مسلمانان را ازار مي داد.
در اين موقع رسول خدا فرمود :
- كيست كه مرا از دست پسر ؛؛ اشرف ؛؛ اسوده كند ؟
محمد ابن مسلمه گفت :
- اي رسول خدا ! من خود اين مهم را كفايت مي كنم و او را مي كشم .
رسول خدا فرمود : اگر ميتواني كوتاهي مكن .
سه روز گذشت . و محمد تبن مسلمه از خوردن و خوابيدن افتاد و پيوسته در فكر انجام كار بود ، تا اينكه رسول خدا به او گفت :
- چرا خوردن و اشاميدن را ترك كرده اي ؟
- چون قولي داده ام كه نمي دانم خواهم توانست به ان وفا كنم يا نه .
- وظيفه اي جز كوشش در راه انجام ان نداري . شد يا نشد گناهي بر تو نيست .
( متن بالا عينا از كتاب تاريخ اسلام دكتر ايتي چاپ دانشگاه تهران مي باشد كه البته به كتب ديگري كه قبلا به انها اشاره شد هم ميتوان رجوع كرد )
و اما بقيه ماجرا بطور خلاصه :
سپس محمد ابن مسلمه با چند نفر از جمله برادر رضاعي كعب بر كشتن او همداستان شدند و يكي از انها پيش كعب رفته و به بهانه خريد خواربار با او به صحبت نشست .
كعب در گرو قيمت خواربار از انها خواست كه زنان و پسرانشان را گرو بگذارند كه انها نپذيرفتند و در نهايت قرار شد كه اسلحه هايشان را گرو بگذارند .
شب هنگام براي گرفتن خواربار و گرو گذاشتن اسلحه پيش كعب امدند و به بهانه اي او را از قلعه بيرون كشيدند سپس با شمشير بجانش افتادند و در نهايت محمد ابن مسلمه كاردي را كه همراه داشت در زير ناف كعب فرو برد و تا زهار او را پاره كرد .
بروايت طبقات : سر كعب را بريدند و در ؛؛ بقيع غرقد ؛؛ تكبير گفتند كه رسول خدا شنيد و دانست كه توفيق يافته اند . انگاه سر كعب را اوردند و پيش پاي رسول خدا انداختند و چون بامداد شد ، يهوديان را بيم و هراس گرفته بود و نزد رسول خدا امدند و گفتند :
- سرور ما را ناگهان كشته اند .
رسول خدا كارهاي نا پسند و اشعار و ازار كعب را ياداوري كرده و انان را به قرار صلحي دعوت كردند .
اين سريه در چهاردهم ربيع الاول سال سوم رخ داد .



سريه عمير بن عدي
عصماء دختر مروان همسر يزيد بن زيد خطمي زني بود شاعر و زبان اور ، در هجو اسلام و مسلمانان شعر ميگفت ، رسول خدا و انصار را ازار مي رساند و دشنام مي داد و دشمنان رسول خدا را در اشعار خود بر ضد مسلمين تحريك مي كرد .
برخي اشعار تند او و هم پاسخي را كه ؛؛ حس‍‍ان ؛؛ به او داده است را ابن اسحاق نقل مي كند .
رسول خدا روزي فرمودند : كسي هست دا مرا از دختر مروان بگيرد ؟
عمير بن عدي خطمي كه مردي نابينا بود شنيد و شبانه بر ان زن تاخت و اورا كشت و بامدا د به رسول خدا خبر داد كه رسول خدا فرمودند : خدا و رسولش را ياري كردي .


ترور (سريه) سفيان بن خالد بدستور رسول خدا ( ص )

يكي ديگر از سريه هايي كه رسول خدا در سال چهارم هجري فرستاد در كتب تاريخ اسلام در طبقات ج 2ودر امتاع الاسماع و در سيره النبي ج 4و تاريخ يعقوبي ج 2 بنام سريه ? عبدالله بن انيس انصاري بر سر سفيان بن خالد ? از ان اسم برده شده است .

شرح اين سريه از كتاب ? تاريخ پيامبر اسلام ? تاليف دكتر محمد ابراهيم ايتي از انتشارات دانشگاه تهران :


دوشنبه پنجم محرم الحرام سال چهارم

رسول خدا خبر يافت كه ? سفيان بن خالد هذلي لحياني ? در ? عرنه ? منزل كرده و مردمي را براي جنگ با رسول خدا فراهم ساخته است . پس ? عبدالله بن انيس ? را براي كشتن وي فرستاد .
به روايت ابن اسحاق : ? عبدالله بن انيس ? مي گويد : رسول خدا مرا فرا خواند و گفت :
-خبر يافته ام كه پسر ? سفيان بن نبيح هذلي ? مردم را براي جنگ با من فراهم مي سازد و در ? نخله ? ( يا عرنه ) منزل گزيده است ، پس نزد وي رهسپار شو و او را بكش .

گفتم :
براي من توصيفش كن تا او را بشناسم .-
فرمودند :
- او را كه ديدي از هيبتش بيمناك مي شوي و شيطان را بياد مي اوري و نشاني ميان تو و او ان است كه هرگاه او را ديدي لرزه اي خواهي كرد .
عبدالله ميگويد : شمشير خود بر گرفتم و رو به راه نهادم و هنگام عصر او را ديدم كه زناني هودج نشين به همراه داشت و مي خواست درجايي فرود ايد و چون او را ديدم - چنان كه رسول خدا گفته بود - لرزه اي بر من افتاد پس روي به وي نهادم و از ترس ان كه مبادا با هم گلاويز شويم و از نماز باز مانم ، نماز را همچنان كه پيش مي رفتم به اشاره خواندم ، پس چون به او رسيدم ، پرسيد :
كيستي -
گفتم :
- مردي از ? خزاعه ? هستم و شنيده ام كه براي جنگ با اين مرد - رسول خدا - سپاه فراهم ميكني ، براي شركت در همين امر نزد تو امده ام .
گفت : اري در همين انديشه ام .
اندكي با وي راه رفتم و چون كاملا بر او دست يافتم با شمشير بر وي حمله بردم و او را كشتم ، سپس در حالي كه زنانش بالاي نعش او افتاده بودند باز گشتم و چون نزد رسول خدا رسيدم ، فرمودند : رو سپيد باشي


? عبدالله ? را در اينباره اشعاري است كه ابن هشام انها را نقل كرده است .
حال بدون هيچ توضيحي تنها سوالي مطرح مي كنم :
كساني كه مدعي پيروي از سيره پيامبر اكرم (ص ) هستند و در عين حال ? ترور ? را يك عمل ضد اسلامي قلمداد مي كنند اين عمليات ( سريه ) را چه مي نامند ؟( ضمن اينكه بايد ? ترور ? را با ? قتل عام مردم بيگناه ? مترادف ندانست . )


سريه رجيع

حادثه شهادت شش تن ( يا به روايتي ده تن )از ياران رسول اكرم در سريه رجيع يكي از اين حوادث بود كه گروهي هفت نفره از دو طايفه ? قاره ? و ? عضل ? از قبيله بني هون در مقابل چند شتر كه از ? بني لحيان ? گرفتند به مدينه امدند و اظهار اسلام كرده و گفتند : اي رسول خدا ! كساني را با ما بفرست تا طايفه ما را دين بياموزند و قران تعليم كنند.
و رسول خدا نيز تعدادي از اصحاب را با انها فرستادند كه چون به منطقه ? رجيع ? رسيدند بكمك قبيله ? هذيل ? بر سر مسلمانان ريختند و چون مسلمانان به دفاع پرداختند وسه تن از انان شهيد و سه تن ديگر اسير شدند كه در راه يكي ديگر از انان نيز بند گسسته و جنگيد تا شهيد شد .
انان دو نفر ديگر بنامهاي زيد بن دثنه و خبيب بن عدي را به مكه بردند و با دو نفر از اسيران هذيل در مكه مبادله كردند .
زيد را گردن زدند و خبيب را به دار زدند ( خبيب نخستين كسي است در اسلام كه دو ركعت نماز را در هنگام كشته شدن سنت نهاد ) و هرچه كردند تا از اسلام برگردد نپذيرفت و عاقبت چهل پسر از فرزندان كشته هاي بدر با نيزه بر وي حمله كردند و شهيدش ساختند . و بنا بر روايات رسول اكرم در همان لحظه توسط وحي به حال وي اگاهي يافت .

سريه بعر معونه

ابو براء : عامر بن مالك به مدينه امد و خدمت حضرت رسول عرض كرد : اي محمد ! مرداني را به نجد بفرست تا انان را به دين تو دعوت كنند . اميد دارم كه بپذيرند .
رسول خدا فرمودند : از مردم نجد بر اصحاب خويش بيم دارم .
ابو براء گفت : در پناه من باشند .
رسول خدا چهل تن ( بنا به روايت طبقات و مقريزي : هفتاد تن ) از جوانان و قاريان انصار را همراه وي ساخت .
ايشان در ? بعر معونه ? فرود امدند و ? حرام بن ملحان ? نامه حضرت رسول را نزد ? عامر بن طفيل ? برد , اما عامر بي ان كه نامه را بخواند , حرام را به قتل رسانيد و از بني عامر براي كشتن همراهان وي كمك خواست كه انها بدليل امان ابو براء امتناع كردند و وي نيز از قبيله هاي ? عصيه ? و ? رعل ? و ? ذكوان ? ياري خواست و مسلملنان را محاصره كرد. اصحاب سريه هم ناچار تا اخرين نفس جنگيدند و همگي شهيد شدند الا دو نفر :
1- كعب بن زيد خزرجي كه در ميان كشته ها افتاده بود جان بدر برد .
2- عمر بن اميه ضمري كناني كه بكمك يكي ديگر از اصحاب شتر ها را براي چرا برده بود و چون برگشت و از ماوقع مطلع گشت به دوستش پيشنهاد داد كه شتابان به نزد رسول خدا روند و ايشان را مطلع نمايند كه وي نپذيرفت و جنگيدند تا دوستش شهيد و عمر بن اميه نيز اسير شد .
دشمنان جون دانستند كه وي ? مضري ? است موي پيشاني وي را بريدند و مردي به جاي مادرش كه نذر كرده بود بنده اي را ازاد كند وي را ازاد كرد .
عمر بن اميه رهسپار مدينه شد و در بين راه دو نفر از ? بني عامر ? را كه خوابيده بودند كشت ( از عهد و پيمان بني عامر با رسول خدا و نيز از امتناع بني عامر از كمك به عامر بن طفيل در جنگ با مسلمانان بي خبر بود) و جالب انكه پيامبر اكرم جامه و سلاح اندو به اضافه ديه انها را براي عامر بن طفيل فرستاد .

اين دو حادثه پيامبر اكرم را بسيار غمناك ساخت بطوري كه تا يكماه در قنوت نماز صبح بر اين قبايل نفرين مي كرد ند
اينكه بعدها پيامبر با اين قبايل چه كرد فعلا منظور نظر نيست و در اینجا تا حدودی با یکی از صحابه حضرت رسول اشنایی پیدا کردیم .
در نوشته اينده به سريه ? عمر بن اميه ضمري ? براي كشتن ابوسفيان خواهم پرداخت که البته نافرجام ماند .







هیچ نظری موجود نیست: