امداد غيبی (چرا خداوند در جنگ احد محمد را فراموش كرد و فرشته هاي بالدار خود را از او دريغ نمود؟)

سال دوم هجرت به محمد خبر دادند ابوسفيان با كارواني بزرگ و مال بسيار از شام به مكه برمي گردد.نوشته اند كه كاروان شامل هزار شتر و در حدود پنجاه هزار دينار مال التجاره بود.محمد سپاهي در حدود سيصدوسيزده نفر را براي امر مقدس غارت فراهم آورد كه يك چهارم آنان مهاجرين و سه چهارم انصار بودند. اين دسته بر سر چاه بدر در كمين كاروان نشستند.ابوسفيان چون دانست كه مسلمانان در كمين كاروان او هستند، از يك سو مردم مكه را آگاه كرد و از آنان كمك خواست و از سوي ديگر مسير خود را تغيير داد و كاروان را به سلامت به مكه رسانيد.(در بعضي از غزوه ها كه بي نتيجه مي ماند،جاسوساني از داخل مدينه از تصميم محمد آگاه مي شدند و پيش از حركت نيرو خود را به كاروان مي رساندند و آنان را از خطري كه در پيش داشتند آگاه مي كردند ،كاروان هم يا مسير خود را تغيير مي داد يا در رفتن شتاب مي كرد).

خبر تهديد كاروان به مكه رسيد. ابوجهل در خشم شد و گروهي كه شمار آنان را حدود نهصد تن نوشته اند به راه انداخت و با آنكه شنيد كاروان از خطر گذشته است باز نگشت و گفت بايد مردم يثرب را درسي دهد تا ديگر از اين گستاخي ها نكنند.با رسيدن مسلمانان و مردم مكه به بدر ،دو دسته چنان روي در روي شدند كه خود را ناچار از درگيري ديدند. مسلمانان خود را به چاههاي بدر رساندند و آنها را تصرف كردند.سپاه مكه كه در پس تپه ها مخفي شده بود چون بي آب ماند مجبور شد از مخفيگاه بيرون آيد.جنگ تن به تن در گرفت و با آنكه مردم مكه حدود سه برابر مردم يثرب بودند،شكست خوردند.ابوجهل و عده اي ديگر از مهتران و مهتر زادگان قريش كشته و تعدادي هم اسير شدند. به اين ترتيب اين نخستين پيروزي بزرگ مسلمانان بود و غنيمت جنگي نيز چشمگير بود.

ابوسفيان پس از بازگشت از جنگ بدر نذر كرده بود كه تا با محمد نجنگد تن از جنابت نشويد و در شوال سال سوم هجرت توانست قبيله ها را با هم متحد كند و لشكري كه شمار آن را تا سه هزار مرد و دويست اسب و هزار شتر نوشته اند فراهم آورد و رو به مدينه نهاد.در اين لشكر كشي سپاهيان محمد هزار تن بودند ولي پيش از شروع جنگ عبدلله بن ابي به عنوان اعتراض با سيصد تن از مردم خود باز گشت و گفت محمد از بچه ها پيروي كرد.(قبل از جنگ محمد شورايي تشكيل داد كه چه بايد كرد .گروهي كه عموما سالمندان كارآزموده بودند ،گفتند بايد حالت دفاعي به خود بگيريم ولي دسته ديگر كه بيشتر جوانان بودند، مي خواستند بيرون شهر بروند و به دشمن حمله كنند.عبدلله از دسته نخست بود).آيه 167 سوره آل عمران در وصف عبدلله نازل(؟)شده است.

در اين جنگ نخست پيروزي با مسلمانان بود و دشمن را عقب راندند اما دسته تير اندازان كه ماموريت جلوگيري از سواره نظام دشمن را داشتند به محض عقب نشيني آنان به طمع گردآوري غنيمت موضع خود را ترك كردند و اين كار منجر به پيروزي سپاه دشمن شد.

در قرآن در آيات 123، 124 و125 سوره آل عمران خداوند دليل پيروزي مسلمانان را با وجود اينكه سپاه دشمن سه برابر مسلمانان جمعيت داشت، امداد غيبي و ياري هزاران فزشته مي داند.

آيه123:خدا شما را در بدر ياري كرد در حاليكه شما ناتوان بوديد پس از خدا بپرهيزيد و …

آيه 124:آنگاه كه به مومنين گفتي آيا خداوند شما را مدد نفرمود كه سه هزار فرشته به ياري شما فرستاد.

آيه125:بلي اگر شما صبر و ايستادگي پيشه كنيد و پرهيزكار باشيد چون كافران بر سر شما شتابان و خشمگين بيايند خداوند پنج هزار فرشته را به مدد شما مي فرستد.

حال با توجه به اين آيات و تفاسيري كه مفسرين قرآن بر آنها عرضه داشتند ،جاي اين سوال باقي ست كه آيا خداي محمد در جنگ احد به مرخصي رفته بود كه مسلمانان با چنان وضعيت خفت بار و فجيعي شكست خوردند.حمزه عموي محبوب محمد به دست وحشي غلام جبير بن مطعم كشته شد.هند همسر ابو سفيان سينه او را شكافت و خون جگر او را بلعيد. نوشته اند حمزه را مثله كردند و بيني و گوش او را بريدند.(23 سال علي دشتي)در تفسير الميزان نوشته شده است كه وحشي سينه حمزه را شكافت و جگر او را به هند داد.هند آن را در دهان خود نهاد ،گاز گرفت، قدري جويد و بعد بيرون انداخت.هند بعد از اين كار كنار جسد حمزه آمد و آلت و دو گوش و دست و پاي او را قطع كرد.محمد هم در اين جنگ سخت زخمي شد.پيشاني او شكاف بر داشت و بر اثر تيري كه مغيره به سويش انداخت ،دندانهاي پيشين اوشكست، در گودالي افتاد و سراپا خون آلود شد و اگر رشادت و حمايت گروهي به ويژه علي نبود، محمد قطعا در جنگ احد كشته مي شد.

چرا خداوند در اين جنگ فرشته هاي بالدار خود را به ياري بنده محبوب و بر گزيده خود نفرستاد؟آيا سخن و وعده خود را فراموش كرده بود كه تنها به نزول آياتي از سوره آل عمران جهت تسكين و تقويت روحيه مسلمانان اكتفا كرد؟(شما در جنگ بدر خوار بوديد ،ولي خدا شما را ياري كرد.اما شما صبر كنيد و پرهيزكاري پيش گيريد ،خدا شما را مدد خواهد كرد.اگر به شما زياني رسيده دشمن شما نيز زيان ديده است.مگر نه اينكه شما آرزوي كشته شدن داشتيد اكنون به آرزوي خود رسيديد).

آيا در حادثه رجيع و بئر معونه كه پس از جنگ احد روي داد و براي مسلمانان زيان بزرگي داشت و زبان منافقان را بر آنان دراز كرد خداوند امداد غيبي خود را از او دريغ نمود؟داستان حادثه رجيع از اين قرار است كه گروهي از طايفه عضل و قاره نزد محمد آمدند و گفتند از طايفه ما مردمي مسلمان شده اند،ما كساني را مي خواهيم كه احكام دين را به ما بياموزند.محمد شش تن از مسلمانان را با ايشان فرستاد.آنها چون به رجيع كه آبي از بني هذيل از ناحيه حجاز است رسيدند به همراهان خود حمله بردند.مسلمانان از هذيل كمك خواستند اما كسي ايشان را ياري نكرد.مشركان چهار تن از اين شش تن را كشتند و دو تن را اسير كردند و به مكه بردند.مردم مكه اين دو تن را به كين كشتگان بدر به قتل رساندند.

حادثه بئر معونه از حادثه رجيع دلخراشتر بود.گروهي از بني عامر نزد محمد آمدند و از وي خواستند تا كساني از اصحاب خود را به نجد بفرستد چون اميد مي رود مردم نجد مسلمان شوند.محمد گفت من از مردم نجد بر مسلمانان مي ترسم.ابو برا رئيس اين دسته گفت كساني كه با من به نجد مي آيند در پناه من خواهند بود.محمد چهل تن از گزيدگان مسلمانان را با آنان فرستاد.اين گروه همينكه به بئر معونه كه زميني بين بني عامر و حره بني سليم است رسيدند ،پيكي را با نامه محمد نزد عامر بن طفيل فرستادند.وي نامه را نخواند و آورنده آن را كشت.آنگاه از بني عامر خواست كه بر اين دسته حمله برند اما آنان نپذيرفتند.عامر از قبيله هاي بني سليم ياري خواست و آنان پذيرفتند.در اين حادثه مسلمانان اين دسته ،همگي جز يك تن به نام كعب بن زيد كه رمقي از او مانده بود كشته شدند.دو تن ديگر كه از پس اين عده آمدند ،چون به محلي رسيدند كه كشتگان افتاده بودند با كشندگان آنان در افتادند.از آن دو تن يك تن كشته شد و ديگري را داغ نهادند و رها كردند.آن يك تن هنگام بازگشت به مدينه دو تن از بني عامر را كشت.

چه خوب مي شد اگر خداي محمد با فرشته هاي بالدار يا بي بال خود به ياري ياران محمد مي شتافت و يا قبل از وقوع چنين حادثه دلخراشي به طريقي محمد را آگاه مي كرد تا از بروز آن ممانعت به عمل آورد.

در جريان پيروزي بر خيبر نيز رويدادي براي محمد رخ داد كه پيروزيهاي مذكور را بر او تلخ كرد.زينب يكي از زنان خيبر كه برادرش مرحب ،به دست علي كشته شد و شوهر و پدر و ساير برادرانش نيز در جنگ خيبر مقتول شده بودند مجبور شد بزغاله اي براي محمد و همراهانش طبخ كند.زينب بزغاله اي لذيذ طبخ كرد و به آن زهر زد و با گشاده رويي و تعارف آن را در سفره اي كه محمد و يارانش براي صرف شام دور آن نشسته بودند قرار داد.(سيره ابن هشام ،تاريخ طبري ،حيات القلوب علامه ملا محمد باقر مجلسي)محمد شانه بزغاله را براي خود برداشت و بقيه را به سايرين داد.هنگاميكه او لقمه اول را فرو داد ،فرياد زد دست نگهداريد ،نخوريد ،به طور يقين اين خوراك را با زهر آلوده كرده اند و آنچه در دهانش وجود داشت به خارج تف كرد .يكي از ياران محمد به نام بشر كه پهلوي او نشسته بود و پيش از محمد از آن غذا خورده بود ،پس از حدود يك ساعت از خوردن غذا در گذشت.محمد دچار درد بسيار شديدي شد و دستور داد از ناحيه بين شانه هاي او و يارانش كه از آن غذا خورده بودند ،خون گرفته شود.سپس زينب را احضار كرد و از او پرسش نمود كه چرا دست به ارتكاب چنين عملي زده است.زينب پاسخ داد تو پدر، عمو ،شوهر ،برادر و ساير بستگان مرا كشتي و مردم را بي خانمان و در بدر كردي.من هم با خود گفتم اگر اين مرد واقعا پيامبر خداست ،مي داند كه اين غذا به زهر آلوده شده است و از پذيرش و خوردن آن خودداري مي كند ولي اگر تظاهر به پيامبري مي كند همان بهتر كه او نابود شود و ملت يهود از دستش آسوده گردند.

محمد دستور داد زن مذكور را بكشند.بعضي از احاديث حاكي است كه محمد تحت تاثير اعتراف زينب و مطالبي كه او بيان كرد قرار گرفت و از گناه او در گذشت اما برخي از احاديث نيز حاكي از آن است كه زينب را به خانواده بشر تحويل دادند تا او را به گناه مسموم كردن بشر اعدام كنند.

بر طبق بعضي از احاديث هنگاميكه محمد لقمه اول را فرو داد ،فرياد كرد شانه بزغاله به من مي گويد با زهر آلوده است ولي قابل قبول تر اين است كه محمد پس از خوردن لقمه اول به زهراگين بودن غذا پي برده است .چه اگر بنا بود شانه بزغاله به حرف آيد و امداد غيبي شامل حال محمد شود ،اينكار بايد قبل از خوردن لقمه اول و قبل از شهيد شدن (؟) بشر صورت مي گرفت.

با توجه به آنچه گفته شد عاقلانه تر اين است كه پيروزي مسلمانان در بدر را مديون رشادت و شجاعت مسلمانان و تهاون و سستي قريش بدانيم نه هزار يا هزاران فرشته .چنانچه در جنگ احد تخلف از استراتژي محمد به شكست مسلمين منجر شد.در واقع يكي از مهمترين عوامل پيروزي مسلمانان در اين جنگ را نيرومندي و قدرت جسمي برتر مردم مدينه مي توان دانست.همانطور كه گفته شد سه چهارم سپاه محمد را در اين جنگ انصار(مردم مدينه )تشكيل مي دادند.مردم مدينه كشاورز بودند و بنا بر اين از توانايي و قدرت بدني بالاتري نسبت به مردم بازرگان پيشه مكه بر خوردار بودند.پس اگر كار به جنگ تن به تن كشيده شده است ،مسلما شانس كساني كه قدرت جسمي بالاتري داشتند بيشتر بوده است.البته فراموش نشود كه مسلمانان در اين جنگ از انگيزه و اعتماد به نفس با لايي بر خوردار بودند.

به قول تاريخ نويسان ،عرب آن زمان مردمي وحشي و غارتگر بودند.كساني كه جز زن ،شراب ،قتل و غارت هيچ لذت ديگري در زندگي نداشتند. عربي كه به قول ابن خلدون ،اگر دستشان مي آمد سنگ پي يك ساختمان را زير ديگ مي گذاشتند و تير سقف را جايگزين هيزم آن مي كردند.محمد با توجه به شناختي كه از اين مردم داشت ،انگيزه كافي براي شركت آنها در جنگ ايجاد مي كرد.غنايم جنگي و كنيزان از جمله چيزهايي بودند كه به بهترين شكل مي توانست اين مردم وحشي را به هر كاري وادار كند.محمد با شناخت اين عوامل رواني و با استفاده از آنها ياران خود را به جنگ ترغيب مي كرد.گذشته از اين مسلمانان چه كشته مي شدند و چه مي كشتند در هر دو صورت پيروز ميدان به حساب مي آمدند. يعني يا شهيد مي شدند و يا به هر حال در راه خدا جهاد كرده بودند.

توجه كنيد كه محمد حتي آنجا كه از نعمت هاي بهشتي سخن مي گويد از درختان فراوان و نهرهاي جاري و حوريان بهشتي زيبايي كه هميشه با كره هستند و ديگر مسائلي كه در بيابانهاي خشك و سوزان عربستان ايده آل هر عربي بود ،سخن به ميان مي آورد و اين مطلب تاييد مي كند كه غنايم و ساير امتيازاتي كه ياران محمد در جنگ به دست مي آوردند تا چه اندازه مي توانسته در تر غيب آنها به جنگ موثر واقع شده باشد.

منابع:23 سال رسالت علي دشتي، تاريخ طبري ،سيره ابن هشام ،تاريخ تحليلي اسلام نوشته سيد جعفر شهيدي.
توسط : مینو جاوید 






هیچ نظری موجود نیست: