زن و اسلام

از سلسله گفتارهاي راديويي "صداي سربداران" (1370-1368)

زماني ماركس گفت اولين شكل برده داري با برده شدن پنهان زنان و فرزندان بدست مردان و درون خانواده پديدار گشت. از اين جمله كوتاه بر سه مسئله بزرگ ميتوان تاكيد نمود. اول جايگاه خانواده بمثابه عرصه و محملي كه پذيرا و شكل دهنده مناسبات استثمارگرانه بر مبناي تقسيم كاري است كه توجيه كننده ابتدايي آن تفاوت در جنس هاست. دوم وجود نطفه تكامل طبقات در جامعه بشري، ابتدا بصورت برده و برده دار و سپس فئودال و رعيت، و بالاخره بورژوازي و پرولتاريا در همين تسلط ابتدايي مرد بر زن. و سوم اينكه با پيدايش طبقات در طول تاريخ هميشه نيمي از جمعيت جهان يعني زنان، تحت ستم نيمي ديگر يعني مردان قرار داشته اند. حتي آنجاي هم كه در مقطعي، تاريخ با نام زن سالاري مشخص مي گردد، اين زن سالاري به معني استثمار مردان نبوده و هرگز تا اعماق مناسبات اقتصادي ـ اجتماعي نفوذ ننموده است. انگلس نيز مي گويد: اولين جوانه هاي شكل گيري طبقات با تقسيم كار بين زن و مرد آغاز شد. تقسيم كاري كه در ادامه تكامل خويش به مشروعيت مالكيت خصوصي بمثابه ركن اصلي مناسبات ستمگرانه انكشاف يافت. بنابراين سرمنشاء محترم شمردن و تثبيت مالكيت خصوصي نيز در همين تقسيم كار و بردگي زن نسبت به مرد نهفته است.

شك نيست براي توجيه و عين عدالت جلوه دادن آنچه در ساختار اقتصادي هر جامعه عمل مي كند، يك روبناي ايدئولوژيك ـ سياسي لازم است، و مذهب بطور عام و اسلام با شعبات مختلفش بطور خاص از بدو پيدايشش، چنين نقشي را ايفاء نموده است. بي جهت نيست كه تاريخ طبقات با تاريخ مذهب داراي پيوندي تنگاتنگ مي باشد. در مقابل هر مذهب با تمامي انواعش ميتوان سوالات اساسي واحدي طرح كرد و دست بر قضا پاسخ هاي واحدي نيز گرفت.

مثلا در رابطه با مسئله مالكيت، مسئله خانواده و مسئله زن پاسخ همه يكي است. اين مسئله مبين اين موضوع است كه مذهب بمثابه روبناي ايدئولوژيك همواره در خدمت زيربناي اقتصادي هر جامعه قرار داشته است. همه آنها در رابطه با سه مسئله اساسي فوق داراي موضع و مضموني واحدند. همه آنها مالكيت را مقدس و محترم شمرده، خانواده را بمثابه يك نهاد اقتصادي و اجتماعي در جامعه بشري تقديس نموده، و بالاخره زن را بمثابه برده مرد، و جامعه زنان را بعنوان زائده اي بر جامعه مردان مفروض ميدارد. در رابطه با مسئله زن نقش اسلام گوياتر از آنست كه نيازي به تعميق و حلاجي گسترده داشته باشد. زن آن موجودي است كه به اعتقاد مبد ع اولي اسلام يعني محمد، مي بايست فقط به او سوره نور و نخ ريسي را آموخت، زن آن موجودي است كه به اعتقاد ششمين پيشواي شيعه اش، در صورت عقيم و نازا بودن ارزشش از گليم مندرس و پاره جلو آستان كمتر است، زن آن موجودي است كه مطلقاً نمي تواند داراي استقلال اقتصادي باشد. رهبران مذهب اسلام از همان زمان پيدايش اين مذهب اين زيركي را داشته اند كه با استقلال اقتصادي زنان، سهمگين ترين ضربات بر مباني بردگي زن وارد خواهد شد و اين امر آغازي است بر اضمحلال كليه وجوه ناظر بر برده بودن زن! چنين جنايتي در تاريخ همواره بوسيله مذهب توجيه گشته و تحكيم شده است.

و بالاخره زن بلحاظ اجتماعي، از ديد بسياري از مذاهب از جمله اسلام نقشي جز نقش شيطان نداشته است. با "شيطان خطاب كردن" او، و با عدم تحقق و رسميت يافتن حقوق اوليه اوست كه ميتوان وي را از جامعه بركنار و در خلوتگاه مرد محبوسش نمود. زن در اسلام مي بايست هميشه تحت قيموميت يك مرد بعنوان پدر، برادر يا شوهر و حداكثر حاكم شرع كه وي نيز مرد است، قرار داشته باشد.

زن در اسلام هميشه بايد از اجتماع و فعاليت اجتماعي بركنار مانده و به نيابت مرد، انجام روزمرگيهاي وي را بعهده بگيرد، بچه هايش را بزرگ كند، خانه او را مرتب نمايد، غذايش را آماده كند، نقش ماشين جوجه كشي سربزيري را براي وي بازي كند كه در ازاء همه اينها حداكثر طبق قانون جمهوري اسلامي مي تواند از شوهرش طلب اجرت كند. بهرحال اينهم بخشي از هزينه توليد است كه حاكمان كمپرادور مسلمان در ايران، ليستش را امضاء كرده اند.

پيش از اين، پيوند دين و دولت را در سركوب علوم مختلف و ايجاد سد در برابر توسعه آن خصوصاً در قرون وسطي ديده ايم. امروز نيز اين پيوند جنايتبار را در سركوب زنان در اشكالي رقيق يا غليظ در سرتاسر جهان شاهديم. در ايران امروز نيز كه معناي حاكميت اسلاميش چيزي جز تداوم و استمرار مناسبات تحت سلطگي امپرياليسمنيست، مسئله ستم بر زن به بارزترين شكل هويداست. بنابر ضروريات تداوم اين مناسبات ستمگرانه از ديد آخوند هاي كمپرادور، زن حداكثر مي تواند به مقام پرستاري كه در كنه خود در پيوند با وظايف و رسالت مادري است، نائل آيد. آري، نقش زن از نخ ريسي تا پرستاري، تمام سير تكاملي است كه از محمد تا روح اللّه در جامعه اسلامي طي كرده است. از صدر تا ذيل ريزه خواران مسلمان استثمار، زن ناقص الخلقه مستحق انجام فعاليت هاي مستقل سياسي، اجتماعي و اقتصادي نيست. هرچند كه اين عدم استحقاق در مورد كل جامعه، چه مردان و چه زنان بديهي است، اما در مورد زنان اين مسئله با شدتي مضاعف و با شكلي وحشيانه تر اعمال مي گردد. زن حتي در برخي ملاحظات آماري جمهوري اسلامي خصوصاً در عرصه روستا جايي ندارد، يعني حتي وجود وي نيز بدينوسيله انكار مي شود، تا چه رسد به برسميت شناختن همان حقوقي كه مرد تحت ستم همين مناسبات و قوانين ارتجاعي بگونه اي نسبي از آن برخوردار است!آخرين شاهكار ارتجاع اسلامي را در خصوص تشديد ستم بر زن و توجيه نقش فعلي اش مي توان در ضوابط و معيارهاي انتخاب كارگر نمونه، پيشنهاد شده از جانب وزارت كار اسلامي بوضوح ديد. نتيجه اين ضوابط تحكيم بردگي در دو عرصه خانواده و كارخانه، يعني در هر دو عرصه جامعه و خانواده است. با جرات ميتوان تيتر "مسئله زن در اسلام" را با "مسئله چگونگي استمرار بردگي زن" تعويض نمود. ستمي كه بر جامعه تحت سلطه ايران بدليل كاراكتر مذهبي و اسلامي حكومت، بر زنان دوچندان است. زنان ستمديده براي كسب رهائي مي بايد خود پا به صحنه نبرد انقلابي گذارند؛ آنها به تجربه نشان داده اند كه ظرفيت انقلابي عظيمي براي قبول مسئوليت هاي بيشتر در مبارزه با جمهوري اسلامي و مناسبات مردسالارانه حاكم دارند؛ مي بايد با گرد آمدن تحت پرچم ايدئولوژي و علم رهائي پرولتاريا، يعني ماركسيسم ـ لنينيسم ـ انديشه مائوتسه دون و يگانه نماينده راستين آن اتحاديه كمونيستهاي ايران (سربداران) با سلاح خشم خود، دو هدف عمده را جد ي تر نشانه روند: اول جمهوري اسلامي بمثابه عامل اصلي استمرار مناسبات ستمگرانه و امپرياليستي، و دوم جامعه طبقاتي و مناسبات مردسالارانه حاكم در آن.

www.sarbedaran.org






هیچ نظری موجود نیست: