حجت الله نیکویی
از نظر قرآن، مرد ميتواند در يك زمان، دو
يا سه و يا چهار همسر داشته باشد، به شرطي كه بتواند عدالت را بين همسران
خود رعايت كند. آية 3 سورة نساء ميگويد:
و اگر در اجراي عدالت بين دختران يتيم بيمناكيد، هر چه از زنان ]ديگر [ كه شما را پسند افتاد، دو دو، سهسه، چهارچهار به زني گيريد. پس اگر بيم داريد كه نتوانيد به عدالت رفتار كنيد، به يك ]زن [ يا به آنچه از كنيزان مالك شدهايد ]اكتفا كنيد […
اما آية 129 همين سوره ]نساء [ ميگويد:
و شما هرگز نميتوانيد عدالت را ميان زنانتان اجرا كنيد، هر چند ]بر اين كار [ حريص باشيد …
و اگر در اجراي عدالت بين دختران يتيم بيمناكيد، هر چه از زنان ]ديگر [ كه شما را پسند افتاد، دو دو، سهسه، چهارچهار به زني گيريد. پس اگر بيم داريد كه نتوانيد به عدالت رفتار كنيد، به يك ]زن [ يا به آنچه از كنيزان مالك شدهايد ]اكتفا كنيد […
اما آية 129 همين سوره ]نساء [ ميگويد:
و شما هرگز نميتوانيد عدالت را ميان زنانتان اجرا كنيد، هر چند ]بر اين كار [ حريص باشيد …
بسيار خوب اگر چنين است و مرد در صورت داشتن چند زن، هرگز نميتواند عدالت را ميان آنها برقرار كند و با آنها رفتاري غيرتبعيضآميز داشته باشد، پس چرا داشتن چند زن در يك زمان، تحريم نشده است؟ آيا اين دو آيه با هم تناقض ندارند؟ مفسران قرآن براي حل تناقض گفتهاند كه واژة «عدالت» در اين دو آيه، به دو معناي مختلف بكار رفته است. در اولي (آية 3) از عدالت ظاهري سخن رفته است و در دومي (آية 129) از عدالت باطني و قلبي. رعايت عدالت در حد ظواهر امكانپذير است، يعني مرد اگر واقعاً بخواهد و همت كند، ميتواند به همة همسران خود هر ماه به يك اندازه خرجي (نفقه) بدهد، براي همه بطور يكسان مسكن و لباس و غذا تهيه كند. طبق نوبت به خانه آنها برود و … اما رعايت عدالت قلبي و باطني يعني علاقه و محبت قلبي يكسان داشتن نسبت به همة همسران محال است و آية 129 سورة نساء به همين مطلب اشاره ميكند. با قبول اين توجيه، به اينجا ميرسيم كه از نظر قرآن كافي است مرد بتواند در ميان زنان خود، عدالت را در حد ظواهر رعايت كند تا مجاز به گرفتن چند زن (در يك زمان) باشد. اما در اينجا نكات مهمي ناديده گرفته شده است كه به مواردي از آنها اشاره ميكنيم:
الف. از نظر قرآن، گويي مهمترين و اصليترين مسئله در موضوع چند همسري، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت بين همسران (آن هم فقط در حد ظواهر) است، و اين يعني ناديده گرفتن شخصيت و احترام زن و احساسات و عواطف طبيعي و غيرقابل اجتناب زنانه. به عبارت ديگر قرآن در اينجا فقط بعد مادي و جسماني وجود زن را مورد توجه قرار داده و بافت روحي ـ رواني و احساسات و عواطف طبيعي او را ناديده انگاشته و فكر و انديشه و شخصيت اجتماعي زن را به هيچ گرفته است. در عصر حاضر حتي زنان مسلمان و مؤمن در اعماق قلب خود اين را توهين به شخصيت زن ميدانند. از نظر آنها مسئلة اصلي، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت ميان همسران خود نيست، بلكه نفس چند همسري مرد برايشان آزاردهنده و غيرقابل پذيرش است. زيرا خلقت ويژة زن بگونهاي است كه طبيعتاً چشم ديدن هوو را ـ خصوصاً اگر جوانتر و زيباتر باشد ـ ندارد و اگر بداند كه شوهرش زن يا زنان ديگري دارد، هر چند ممکن است بنا به علل و دلايلي مجبور به پذيرش اين وضعيت باشد و دم بر نياورد، اما بدون شک آرامش روحي ـ رواني او به هم ميخورد و حتي اگر مرد بتواند علاوه بر عدالت سطحي و ظاهري، عدالت حقيقي و باطني را نيز بطور كامل بين همسران خود رعايت كند، باز هم مشكلي حل نميشود، چه رسد به اينكه:
ب. نگاهي واقعبينانه به مسئله، آشكار ميكند كه عدالت (در رفتار با همسران) حتي در مفهوم سطحي و ظاهري خود آنقدر پيچيده و عميق و پرلايه است كه هرگز بطور دقيق و مشخص قابل تعريف نيست و لذا نوبت به اجراي آن در عمل نميرسد. به عبارت ديگر پس از مشكلي كه در بالا آمد، مهمترين مسئله، ارائه تعريفي واقعبينانه، دقيق و مشخص از عدالتي است كه مرد بايد در ميان همسرانش اجرا كند. توجه كنيد كه تعاريف كلي، مبهم و ايهامآلود كه قابل تفسيرهاي متعدد باشد، نه تنها مشكلي را حل نميكند، بلكه زمينه را براي سوء استفاده مرد فراهم ميآورد. متأسفانه قرآن نه تنها تعريفي دقيق و عيني و كاربردي از همان عدالت سطحي و ظاهري كه مرد بايد ميان همسرانش اجرا كند، ارائه نداده، بلكه حتي اشارهاي كلي و اجمالي هم به اين مسئله نكرده و با اين كار، تعريف و نحوة اجراي عدالت را عملاً به خود مردها سپرده است. اما در جايي كه رابطة دوطرفة بين زن و مرد مطرح است، چرا بايد عدالت را مرد ـ كه فقط يك طرف دعواست ـ تعريف كند؟ اين مثل آن است كه پادشاهي بگويد من «عادل» هستم، اما «عدالت» را خودم تعريف ميكنم! فراموش نكنيد كه از نظر قرآن: «الرجال قوامون عليالنساء»، يعني: «مردان، سرپرست زنان محسوب ميشوند و نسبت به آنها سلطه دارند.» حال اگر قرار باشد كه در اعمال سلطه و ولايت، عادل باشند ولي عدالت را نيز خودشان تعريف كنند، معلوم است كه محصول آن جز مردسالاري مستبدانه و پايمال شدن حقوق و شخصيت زنان نخواهد بود. البته اگر تعريف عدالت را به زنها بسپاريم، باز هم مشكلي حل نميشود. زيرا زنها نيز با شخصيتهاي روحي و رواني مختلف و افكار و انديشههاي متفاوت و گرايشهاي ديني، سياسي و اجتماعي گوناگون و گاه متضاد، تعاريف مختلف و متناقضي از عدالت ارائه خواهند داد. به عبارت ديگر، نحوهاي از رفتار مرد با همسران خود، ممكن است از نظر يكي از آنها عدالت و از نظر ديگري ظلم محسوب شود. بنابراين در اينجا با مشكل لاينحلي روبرو هستيم و بهتر است چند همسري را از اساس باطل اعلام کنيم.
ج. حتي اگر تعريف دقيق و مشخصي از عدالت مورد نظر داشته باشيم، باز هم با مشكل ديگري روبرو ميشويم و آن اينكه زندگي آدميان ـ به ويژه در عصر حاضر ـ بسيار پيچيده و ذوابعاد است و دخالت هزاران عامل ناشناخته، ناخواسته و غيرارادي، و وقوع حوادث خرد و درشت غيرقابل پيشبيني و قرار گرفتن مرد در موقعيتهاي دشوار و متفاوت ـ كه بطور طبيعي باعث بازتابهاي رفتاري متفاوت در او ميشود ـ اجراي عدالت در ميان همسران را ناممكن ميسازد. مرد ميخواهد طبق برنامه و با نظمي خاص عمل كند تا به اصطلاح، عدالت رعايت شود، اما ـ حداقل بسياري از اوقات ـ نميتواند، چون فقط ارادة او نيست كه جريان امور را به پيش ميبرد. به عنوان مثال، پيدايش ميل جنسي در مرد (و زن) براي نزديكي، تابع هيچ نظم و قاعدهاي نيست و ارادة انسان نيز در آن دخالت چنداني ندارد و همين واقعيت، مانع اجراي عدالت جنسي در بين همسران ميشود. تقريباً در همة مسائل ديگر زندگي نيز داستان از همين قرار است. مرد حتي اگر بخواهد با همسران خود، رفتاري يكسان و عادلانه داشته باشد، باز هم در بسياري از موارد نميتواند و همين امر موجبات آزردگي خاطر همسرانش را فراهم ميسازد. كار وقتي سختتر ميشود كه يكي از همسران، جوانتر و زيباتر از بقيه باشد. مرد بايد مانع از آن شود كه اين امر در رفتارهاي ظاهري او تأثيري ـ كه موجب تبعيض ميان همسران شود ـ بگذارد. بعيد ميدانم چنين رويايي به حقيقت پيوستني باشد. حتي پيامبر اسلام نيز نتوانست به اين رؤيا دست يابد.
اکنون يك بار ديگر به اين جملة قرآني دقت كنيد: «اگر نميتوانيد عدالت را بين همسران خود رعايت كنيد، به يك همسر قانع باشيد ]و همسران متعدد اختيار نكنيد [ ». سؤال اين است كه آيا من قبل از ازدواج با همسران ديگر، ميتوانم با قطع و يقين بفهمم كه قادر به اجراي عدالت بين همسران خود هستم يا نه؟ پاسخ مسلماً منفي است. ممكن است من به دليل اعتماد به نفسي كه دارم، گمان كنم كه در صورت داشتن چند همسر، ميتوانم بين آنها عادلانه رفتار كنم. ولي پس از ازدواج معلوم شود كه از انجام اين كار عاجزم. حال چه كسي بايد پاسخگوي ضررها و آسيبهايي باشد كه در اين ميان به زنان وارد ميشود؟ چرا قرآن ازدواجهاي متعدد مرد (در زمان واحد) را مجاز دانسته و براي آن شرطي گذاشته كه وجود يا عدم وجود آن در مرد، تنها بعد از ازدواج (یعنی هنگامی که کار از کار گذشته) معلوم ميشود؟ از اينها گذشته قرآن نگفته است كه اگر بعد از ازدواجهاي متعدد، معلوم شد كه مرد نميتواند عدالت را بين همسران خود اجرا كند، تكليف چيست. آيا اين، سهلانگاري در تأمين حقوق انساني زنان نيست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر