محمد و ده قربانی مکی

نگارنده (گان):آرش بیخدا
این نوشتار زیر مجموعه ای است از مجموعه جنایات محمد پیامبر اسلام، برای مرور سایر اعضای این مجموعه از نوشتاری با فرنام "محمد و دشمنان شخصی اش" دیدن کنید.

وقتی محمد قدرتمند تر شد، آغاز به بکارگیری خشونت برای دستیابی به امیالش کرد. او دستور قتل افراد زیادی را صادر کرد. او خود برای قتل آن افراد دست بکار نمیشد، بلکه افرادی داشت که حاضر بودند برای او آدمکشی کنند.

این نوشتار تنها پیرامون دستور محمد برای اعدام افرادی است که محمد بعد از اینکه مکیان بطور صلح آمیز تسلیم او شدند دستور قتلشان را صادر کرد. در زمان حیات محمد، او دستور قتل افراد بسیاری را صادر کرده بود، اما در این نوشتار ما تنها به بررسی 10 نفری که پس از روز فتح مکه دستور قتلشان صادر شد خواهیم پرداخت.

او با لشگری 10,000 نفری به مکه حمله کرد. این لشگر شامل مردانی قوی بود، مسلمانانی مخلص. رهبران مکه گمان نمیکردند که بتوانند بر لشگر محمد غلبه یابند، بنابر این آنها تسلیم محمد شدند. محمد مکه را نابود نکرد، همچنین ساکنین آنرا قتل عام نکرد، اما او برخی از دشمنان شخصی اش را هنوز به یاد داشت، و دستور قتل آنها را صادر کرد. همانگونه که در آینده خواهید دید، محمد تنها به دلیل اینکه این افراد چند سال او را مسخره کرده بودند و او را انکار کرده بودند از این افراد متنفر بود.

محمد و قتل در مکه
محمد وقتی به مکه وارد میشود دستور قتل 10 نفر را صادر میکند، این لیست آن ده نفر بر اساس کتاب ابن سعد است:
نقل قول از الطبقات، پوشینه دوم برگ 168:
رسول الله از طریق أذاخر (به مکه) وارد شد و جنگیدن را ممنوع کرد. او دستور قتل  شش مرد و چهار زن را صادر کرد، این افراد (1) عكرمة بن أبي جهل (2) وهبار بن الأسود (3)  وعبد الله بن سعد بن أبي سرح (4)  ومقيس بن صبابة الليثي (5)  والحويرث بن نقيذ (6)  وعبد الله بن هلال بن خطل الأدرمي (7)  وهند بنت عتبة (8)  وسارة مولاة (برده آزاد شده) عمرو بن هشام (9) وفرتنا  و (10) وقريبة.
اجازه بدهید با شخص شماره 3 آغاز کنیم، خواهید دید که این مرد تقریبا در شرف اعدام شدن بود، او تنها شانس آورد که مردان محمد نتوانستند ذهن او را بخوانند! این مورد میتواند بطور اجمالی به شما نشان دهد که ذهن محمد چگونه کار میکرده است. ماجرای کاملتری در مورد این مرد را در نوشتاری با فرنام عبد الله ابن سعد بن ابی سرح بخوانید.

از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم  (A Guillaume) برگ 550 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم برگ 881.
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند، شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را بتعیین (کسانی که او تعیین کرده است)، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت (از او)رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن  این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه،  او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.
روایت ابن سعد مقداری متفاوت است، او  در برگ 174 میگوید:
یکی از انصار قسم خورده بود ابن ابی سرح (همان عبدالله یادشده) را اگر ببیند بکشد. عثمان که برادر رضاعی ابی سرح بود، آمد تا میان او و پیامر وساطت بکند. انصاری منتظر اشاره پیامبر بود تا او را بکشد. عثمان وساطت کرد و محمد به او اجازه داد که برود. رسول الله از انصاری پرسید "چرا به سوگندت عمل نکردی؟" او گفت "ای رسول الله!، من دست خود را روی دسته شمشیر داشتم تا تو به من اشاره کنی و من او را بکشم". پیامبر گفت "اشاره کردن نقض ایمان است، بر پیامبران شایسته نیست که به کسی اشاره کنند".
بحث:
بسیار خوب، اجازه بدهید این مورد را بررسی کنیم. عبدالله بن سعد کاتب وحی های محمد (قرآن) بود . بعدها او مرتد شد، اسلام را ترک کرد و به مکه رفت. وقتی محمد مکه را گرفت، اعلام امنیت برای همه بجز برای تعداد مشخصی از افراد کرد. عبدالله سعد نخستین فرد از این گروه است، محمد دستور داد که عبدالله کشته شود.
علی دشتی توضیحات بیشتری را ارائه میدهد. من تمام منابعی که دشتی به آنها دسترسی داشته است را ندارم، اما نقل قول از دشتی میتواند به شما نشان دهد که محمد به چه دلیل باید دستور قتل عبدالله را میداد.
علی دشتی، بیست و سه سال، برگ 115:
و ششمی عبدالله بن سعد بن ابی سرح نام داشت که مدتی در مدینه از نویسندگان وحی بود. ولی گاهی آخر آیات را با اجازه پیغمبر تغییر میداد. مثلاً پیغمبر گفته بود: "والله عزیز حکیم" او میگفت: چطور است بگذاریم "والله علیم حکیم". پیغمبر میگفت مانعی ندارد. پس از تکرار چند تغییر از این قبیل از اسلام برگشت. به این دلیل که چگونه ممکن است وحی الهی با القاء من تغییر کند و از مدینه به سوی قریش رفته، مرتد شد.
در بالا من زمینه ها و جزئیات پشت دستور قتل عبدالله ابن سرح را ارائه کردم. او تهدیدی بر اعتبار قرآن بود. او یک مسلمان بود و با محمد در نوشتن وحی ها همکاری میکرد، و بعضی از اوقات تغییرات اندکی در آنچه محمد به او دیکته کرده بود را در نوشتن قرآن پیشنهاد میداد یا تغییرات و حذف های کلانی را در متنی که به او دیکته شده بود انجام میداد. عبدالله ابن سرح دریافت که اگر قرآن واقعا از طرف خدا میبود، محمد نباید به او اجازه میداد که وحی های نازل شده را تغییر دهد. عبدالله فهمید که اسلام و قرآن باطل هستند و برای همین به مکه بازگشت.
بعد از اینکه محمد مکه را فتح کرد، و دستوری برای قتل او صادر کرد، او به عثمان برادر رضاعی اش که از صحابه نزدیک پیامبر بود پناه آورد. بعد ها سرح تقاضای عفو کرد. محمد مایل بود که یکی از یارانش ترتیب او را بدهد، اما آنها نمیدانستند که باید چکار کنند، زیرا آنها نمیتوانستند ذهن محمد را بخوانند و غیب نمیدانستند، بنابر این محمد سر انجام به او عفو داد.
توجه داشته باشید که ابن هشام مینویسد [#803] که عبدالله دوباره مسلمان شد و جایگاهی در حکومت برای مدتی پیدا کرد. در این قضیه میتوان روش "اگر نمیتوانی آنها را شکست دهی، به آنها بپیوند" را به روشنی دید.
ممکن است مسلمانان بگویند که محمد دستور قتل او را صادر کرد، اما توبه او را پذیرفت و اجازه زیستن به او داد، اما این با واقعیت جور در نمی آید، محمد واقعا مرگ او را خواستار بود، اما جریاناتی که پیش آمد با تمایلات محمد همگون نبود.
من در اینجا باید توضیحی بدهم. استدلال محمد واقعا احمقانه است. محمد دستور خود را برای اعدام این مرد تغییر میدهد، اما در پیاده کردن خواست خود شکست میخورد، چرا؟ چون نمیخواهد با سرش اشاره ای بکند؟؟؟ چرا محمد خودش او را نکشت؟ اگر جرم این شخص به اندازه ای بزرگ بود که او باید کشته میشد، چرا محمد روی کشته شدن او اصرار نکرد؟
این ماجرا نشان میدهد که محمد از روی شکمش دستور صادر میکرده است. این شخص هیچ جرم بزرگی مرتکب نشده بود، محمد به دلایل شخصی خواستار قتل او شده بود. مردم در زمان محمد بنابر خواست و نظریات آنی محمد کشته میشدند یا اجازه حیات می یافتند.

تا اینجا ما ماجرای دستور قتل یک مرد را بررسی کردیم. محمد دستور داد که عبدالله اعدام شود، اما عبدالله شانس آورد که اطرافیان محمد نمیتوانستند ذهن او را بخوانند.
0 از 1.


حال اجازه دهید به سیرت برگردیم، از همان برگ 550 در سیرت انگلیسی و 881 در سیرت فارسی ادامه میدهیم:
و دیگر یکی بود که سید علیه السلام، فرموده بود او را زینهار ندهند و هرکجا وی را بیابند بکشند، عبدالله بن خَطَل (در اصل و سایر نسخه همه جا:عبدالله بن حنظل آمده است) بود که مسلمان شده بود، و سید علیه السلام او را عامل زکات گردانیده بود، تا از عرب که اطراف نشیدن بودند زکات استدی، بعد از آن یکی از مسلمانان بکشت (و مرتد گشت) و باز مکه گریخت پیش قریش. و او را دو کنیزک (آوازه خوان) بود، مغنّیه (و دوستش)، و ایشان را فرموده بود تا در مجلس قریش در غنا هوجو پیغمبر، علیه الصلوه و السلام، گفتندی. پس چون پیغمبر، علیه السلام، فرموده بود که وی را بکشند و بفرمود که کنیزکان وی هرکجا بیابند بکشند. پس عبدالله ابن خطل را بیافتند و بکشتند.
در سیرت انگلیسی آمده است آن مسلمانی که توسطعبدالله بن خطل کشته شد برده  ای بود که خدمتکار خود او بود، وقتی عبدالله بن خطل با یکی از انصار برای جمع آوری زکات به منطقه ای رفته بودند برای استراحت از مرکب خود پیاده میشوند و به آن خدمتکار دستور میدهد که بزی را بکشد و برای آنها غذا فراهم کند. وقتی به خواب میرود و بیدار میشوند میبیند که آن خدمتکار هیچ کاری انجام نداده است، پس او را میکشد و به مکه فرار میکند.
اجازه بدهید در اینجا توقف کنیم و این پاراگراف را بررسی کنیم. محمد دستور داد که مردی که مرتد شده بود و دو کنیز (برده زن) او کشته شوند. خطل باید کشته میشد نه به این دلیل که او برده مسلمان خود را کشته بود بلکه او باید کشته میشد چون مرتد شده بود. بر اساس شریعت اسلامی اگر مرد آزادی برده ای را بکشد، او را به جرم این قتل نخواهند کشت. محمد همچنین دستور داد کنیزان نیز به دلیل اینکه اشعار طنز آمیز علیه او میخواندند کشته شوند. توجه داشته باشید که آنها این اشعار را سالها قبل در هجو محمد خوانده بودند. حال زمان انتقام گیری محمد فرا رسیده بود. توجه داشته باشید که این کنیزان تهدیدی برای اسلام یا حکومت جدید التاسیس اسلام نبودند. آنها تنها کنیز و برده بودند. دستور قتل آنها تنها به این دلیل که اشعار هجو آمیز علیه محمد سروده بودند صادر شده بود. در ادامه توضیحات بیشتری در مورد این ماجرا ارائه خواهد شد.
توجه داشته باشید که خطل مرد شماره 6 در لیستی است که ابن سعد پدید آورده است، اکنون اطلاعات بیشتری در مورد ابن خطل را از کتاب ابن سعد جلد 2 برگ 172 نقل خواهم کرد.
برگ 172:
رسول الله در سال پیروزی به مکه وارد شد و کلاهخودی بر سر داشت.  معن وموسى بن داود در حدیثشان گفته اند. شخصی نزد پیامبر آمد و گفت "یا رسول الله، ابن خطل به پرده خانه کعبه پناهنده شده است، سپس رسول الله گفت 'بکشیدش!' ".
برگ 173:
اورا هرجا که یافتید بکشید...
اکنون به حدیثی از صحیح بخاری در مورد ابن خطل توجه کنید، جلد 5 شماره 582:
انس بن مالک نقل کرده است: "در روز فتح (مکه)، پیامبر  در حالی که کلاهخودی بر سر داشت وارد مکه شد، وقتی که کلاهخود را از سر خود برداشت، مردی نزد او آمد و گفت "ابن خطل به پرده خانه کعبه چسبیده است!"، پیامبر گفت "بکشیدش!".
متاسفانه ابن خطل به اندازه عبدالله بن سعد خوش شانس نبود، ابن سعد در برگ 174 میگوید:
همانا رسول الله دستور داد (به همراهانش) در روز فتح (مکه) که ابی سطح، وفرتنا وابن الزبعرى وابن خطل را بکشند. أبو برزة آمد و او (ابن خطل) را در حالی دید که به پرده های کعبه چسبیده بود. او (أبو برزة) شکمش (شکم ابن خطل) را درید.
اکنون مشخص شد که محمد مردی را به دلیل مرتد شدنش کشت.
1 از 2.

اکنون به برگ 551 سیرت انگلیسی و 882 سیرت فارسی باز میگردیم،
 بفرمود که کنیزکان وی هرکجا بیابند بکشند. پس عبدالله ابن خطل را بیافتند و بکشتند، و از کنیزکان یکی بیافتند و بکشتند و دیگری بگریخت (بر طبق متن عربی: و سپس امان یافت).
بنابر این یکی از دختران کنیز کشته شد و دیگری فرار کرد. وقتی محمد آرام گرفت، آن دختر امان خواست و محمد به او امان داد.

بنابر این، یکی از دختران کنیز فرار میکند، دیگری اعدام میشود. بعداً دختری که زنده مانده است تقاضای بخشش میکند و بخشیده میشود. این ماجرا بازهم نشان میدهد که محمد از روی شکمش دستور قتل صادر میکرده است. آنها او را هجو کرده بود و یکی از آنها بخاطر همین کار کشته میشود اما وقتی دیگری بعدها که محمد بعد از کشتن دشمنان شخصی دیگرش از لحاظ روحی در حالت امن تری قرار گرفته بود، دختر کنیز زنده مانده را میبخشد.
2 از 4.

برگ 551 سیرت انگلیسی (سیرت فارسی این ماجرا را نقل نکرده است):
شخص دیگر (که باید در روز فتح مکه کشته میشد)   الحويرث ابن نقيذ بن وهب بن (عبد) قصي،  بود.... الحویرث توسط علی کشته شد.
در اینجا چه چیز دیده میشود؟ این شخص به این دلیل کشته شده است که به محمد توهین کرده است! * ابن هشام در برگ 804 سیرت انگلیسی گفته است که الحویرث شتر دو تن از فرزندان محمد را که بر آن نشسته بودند رم داده بود. چند سال بعد اینکار به بهای جانش تمام شد.
*بسیاری از تاریخ نویسان دلیل قتل او را ارتداد وی دانسته اند، مثلاً مراجعه شود به كتاب البداية والنهاية، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء، جلد 4، صفحة 298، مکتبة المعارف، چاپ بیروت توضیح از مترجم.
3 از 5.


در ادامه سیرت انگلیسی در برگ 551 میگوید(سیرت فارسی این نوشته را ندارد):
مقيس بن صبابة الليثي شخص دیگر بود (که باید کشته میشد)، زیرا او یکی از انصار را که برادرش را بطور تصادفی کشته بود، به تلافی به قتل رسانیده بود و بعنوان یک مشرک به مکه بازگشته بود.
این موضوع به مسئله ای دیگر اشاره دارد، برگ 782 سیرت فارسی، و 492 سیرت انگلیسی نوشته است:
مقیس بن صبابه از مکه بیامد و مسلمان خواست شد و گفت: من آمده ام که مسلمان شوم، اکنون بفرمای تادیت برادرم بدهند، که مسلمانان برادر وی بخطا کشته بودند. پس سید، علیه السلام بفرمود تا دیت برادرش بدادند، چون چند روز بر آمد، فرصت طلبید و آن کس که برادر وی کشته بود بازکشت و به مکه باز آمد و مرتد شد...
این شخص ظاهراً مسلمان شده بود و دیه برادرش را که مسلمانان او را کشته بودند از محمد طلب کرده بود. محمد دستور پرداخت دیه را صادر کرد. مقیاس سپس آن مسلمانی که برادرش را کشته بود میکشد و بعد از اسلام خارج شده به مکه بازمیگردد. از آنجا که مکافات ارتداد در اسلام مرگ است، محمد دستور قتل او را صادر میکند.
4 از 6.


در ادامه سیرت انگلیسی در برگ 551 و سیرت فارسی در برگ 882 در مورد سارة و عکرمه بن ابی جهل میخوانیم: (ماجرای سارة در سیرت فارسی نیامده است).
 و جماعتی دیگر بودند و اسامی اشان بتعیین در سیرت مذکور است.
(و سارة برده آزاد شده قبیله عبدالمطلب) و یکی دیگر که سید علیه السلام فرموده بود که وی را بکشند، عکرمه بن ابی جهل بود. (سارة او را (محمد را) در مکه دشنام داده بود)  او (عکرمه) نیز بگریخت و بجانب یمن شد. بعد از آن ام حکیم بنت حارث بن هشام که زن وی بود و خویشاوند پیغمبر، علیه السلام، بود و مسلمان شده بود، زینهار وی بخواست، و سید، علیه السلام، وی را زینهار داد، و وی برخاست و از دنباله شوهر به یمن رفت و او را باز پس آورد. و چون بیامد، بخدمت پیغمبر علیه السلام، آمد و مسلمان شد.
(در مورد دختران برذع خواننده ابن خطل، یکی از آنها کشته شد و دیگری فرار کرد، تا اینکه امان خواست و پیامبر به او امان داد. همچنین سارة، که تا زمان عمر زندگی کرد و سربازی او را در دشت مکه به زیر اسب انداخت و کشت. والحويرث نیز به دست علی کشته شد).
ظاهراً به او در آن زمان وقتی محمد آرامتر میشود امان داده میشود، اما به هر حال او بعدها کشته میشود. متن سیرت اطلاعات بسیار کمی در مورد این قتل به ما میدهد. آیا مرگ او تصادفی بود؟ معمولاً مردم بطور تصادفی  به دلیل برخورد سم اسب یا شتر کشته نمیشوند. به نظر میرسد این قتل عمدی باشد، ابتدا او را زیر اسب انداخته اند و بعد کار را احتمالا با یک شمشیر تمام کرده اند. او کشته شده است و الهویرث نیز کشته شده است. ساختار این دو جمله کاملا مشابه است و تکرار آنها یکی پس از دیگر نشان میدهد که قتل هردو در نتیجه دستور پیشین محمد بوده است.
کتاب تاریخ طبری (ترجمه مایکل فیشبین، جلد 8، برگ 179) در مورد این ماجرا اطلاعات بیشتری میدهد:
او به حیاتش ادامه داد، تا اینکه در زمان (خلافت) عمر ابن خطاب، شخصی اسبش را واداشت تا او را زیر گیرد و پایمال کند، تا اینکه او کشته شد.
این نشان میدهد که مرگ او تصادفی نبوده است، گفته نشده است که او برای چه کشته شد، اما به نظر میرسد اشعار او علیه محمد میتواند حداقل یکی از دلایل این قتل او باشد.
5 (4) از 8.
صحیح بخاری، جلد 9، کتاب 84، شماره 57، در حاشیه حدیثی از عکرمه  نقل شده است:
عکرمه نقل کرده است:
چند زندیق (بیخدا) به نزد علی آورده شدند، علی آنها را سوزاند. این خبر به ابن عباس رسید، او گفت "اگر من جای او بودم، آنها را نمیسوزاندم، چون رسول الله آنرا منع کرده است، او گفته است "هیچکس را با تنبیه الله (آتش) تنبیه نکنید". من در عوض آنها را به دستور رسول خدا که گفته است "هرکس دین اسلام اش را تغییر داد، بکشیدش!" عمل میکردم.


نظر شما راجع به آزادی دینی چیست؟ آیا مردم باید بخاطر اینکه از اسلام خارج میشوند کشته شوند؟ محمد دستور داده است که باید کشته شوند. و این گفته از شخصی است که خود آزاد شده بود.


از لیست ابن سعد، فرد شماره دو احتمالاً همان کسی است که در صحیح بخاری، جلد 5 کتاب 59، شماره 662 و جلد 4 کتاب 56 شماره 817 از آن یاد کرده اند. هبار بن الأسود بن کعب در یمن کشته شد.
در سیرت رسول الله انگلیسی برگ 648 و برگ 1057 سیرت فارسی عنوان این بخش "...اسود العنسی" نام برده شده است و در متن آن بخش از او با نام اسود بن کعب العنسی از او یاد شده است که این قضیه باعث میشود تشابه و ارتباطی بین "العنسی" که در حدیث به آن اشاره شده است و الاسود ابن سعد وجود داشته باشد و احتمالا این اسامی به یک شخص اشاره کنند.
6 (5) از 9.

شخص شماره 7 در لیست ابن سعد، هند بنت عتبة است. او همسر ابو ابوسفیان بوده است. دشتی مینویسد که محمد پیشتر دستور قتل ابو سفیان را صادر کرده بود. ابو سفیان رهبری بزرگ در مکه بود. او علیه محمد در جنگ جنگیده بود. درست پیش از اینکه محمد مکه را بگیرد، ابو سفیان به پیش محمد میرود و مجبور میشود که اسلام را بپذیرد یا بمیرد. او اسلام را قبول کرد. بعدها هند بنت عتبة نیز اسلام را پذیرفت و امان یافت. هند در گذشته پس از جنگ احد به اجساد مسلمانان بی احترامی کرده بود، او حتی جگر یکی از مسلمانان (حمزه) را از بدن او در آورده بود و آنرا جویده بود، سپس بر آن تف انداخته بود. او همچنین محمد و سایر مسلمانان را وقتی که در جنگ شکست خورده بودند و صحنه جنگ را ترک میکردند تمسخر کرده بود.
او تقاضای بخشش کرد و بخشوده شد.
6 (5) از 10.


خلاصه:
دیدیم که دستور قتل برخی از این افراد تنها به دلیل اینکه پیامبری محمد را انکار کرده بودند و او را تمسخر کرده بودند صادر شده بود، زیرا آنها با خود فکر کرده بودند و اسلام را ترک کرده بودند. بیشتر این افراد هرگز اسلحه ای علیه محمد به دست نگرفتند. سالها بعد محمد در حالی که در آتش انتقام می سوخت، انتقام درد و تحقیری که برخی از این افراد برای او باعث شده بودند را گرفت و آنها را کشت.


در اینجا لیست اشخاصی که ابن سعد آنها را آورده است و محمد آنها را پس از فتح مکه کشت به پایان میرسد. چند شخص هستند که محمد قبل از اینکه مکه را فتح کند آنها را میکشد، من در مورد این اشخاص در نوشتار دیگری توضیح خواهم داد. محمد 5 الی 6 نفر از 10 نفری که دستور قتلشان را صادر کرده بود میکشد.
توسط آرش بيخدا

منبع +






هیچ نظری موجود نیست: