ز رگزنی که امام جواد (ع) در عهد مامون او را طلبید ، روایت کرده اند که گفت : آن حضرت به من فرمود : رگ زاهر مرا بزن. رگزن گفت : من چنین رگی نمی شناسم و اسم آن را هم نشنیده ام. امام آن رگ را به وی نشان داد. چون رگ زن ، رگ آن حضرت را زد خون زردی جاری شد و تشت پر گشت. سپس آن حضرت فرمود : رگ را بگیر و آنگاه فرمود تشت را خالی کند. سپس دستور داد رگ را رها کند. آنگاه خون دیگری بیرون آمد. امام فرمود : حالا آن را ببند.
حلیه المتقین - ملا محمد باقر مجلسی ، چاپ اول ، انتشارات جمهوری -برگ319
به او عرض کردم : به خدا قسم من می خواهم از شما یک مساله بپرسم اما خجالت می کشم . او گفت : پیش از آنکه بپرسی من به تو پاسخ می دهم . تو خواستی درباره امام سوال کنی. گفتم : به خدا همین طور است. فرمود : نشانی؟ در دستش عصایی بود. ناگهان عصا به سخن در آمد و گفت : او امام جواد (ع) مولای من است ، او امام این زمان و حجت است.
1- کافی،ج1، ص 353.
هدایتگران راه نور ، زندگینامه چهارده معصوم ، آیت الله سید محمد تقی مدرسی (جلد دوم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر