ارث پیامبر و خر سخنگو

ابان ابن عثمان از امام صادق(ع) فرمود:
 چون مرگ رسول خدا(ص) در رسید، عباس ابن عبدالمطلب و امیرالمومنین(ع) را طلبید،

 رو به عباس کرد و فرمود: ای عم محمد، حاضری ارث محمد را ببری و وامش را بپردازی و به وعده هایش عمل کنی؟

 جواب رد به آن حضرت داد، گفت یا رسول الله پدر و مادرم بقربانت، من پیرمردی عیالوارم و کم دارائی، کیست که تواند با شما همسری و برابری کند و شما با باد همکاری داری(یعنی دست به بادی و هر چه داری به مردم میدهی)

 پیغمبر اندکی سربزیر انداخت و باز فرمود: ای عباس حاضری که ارث محمد را ببری و به وعده های او عمل کنی و وام او را بپردازی؟

 باز در جواب عرض کرد: پدر و مادرم بقربانت، پیرمردی است عیالوار و کم دارایی و شما با باد مسابقه میدهی،

 فرمود اکنون من آن را به کسی دهم که بحق آن را دریافت کند سپس فرمود: ای علی ای برادر محمد به وعده های محمد عمل کنی و وامش را بپردازی و ارثش را دریافت کنی؟ 

عرض کرد: آری، پدر و مادرم بقربانت همه اینها بر عهده من باشد و ارث هم از آن من باشد 

(علی علیه سلام گوید) به آن حضرت نگاه کردم که خاتم خود را از انگشت برآورد و فرمود تا زنده ام این خاتم را بدست کن.

 گوید چون خاتم را در انگشت خود نمودم و در آن نظر کردم، آرزو کردم که از همه ارث آن حضرت همین انگشتر را داشته باشم، 

سپس فریاد کرد ای بلال خود و زره و پرچم و پیراهن و ذی الفقار و سحاب(یک عمامه مخصوصی بوده) و برد(جامه مخصوصی) و ابرقه(کمربند دورنک) و عصا را بیاور.

 بخدا من آن کمربند را جز در این ساعت ندیده بودم. یک رشته آورد که چشمها را خیره میکرد، برخلاف انتظار از کمربندهای بهشتی بود. 

فرمود: یا علی، جبرئیل آن را برایم آورده و گفته است ای محمد آن را در حلقه گذار و کمر را با آن محکم ببند و بجای کمربند باشد، سپس دو جفت نعلین عربی را خواست. یکی پینه داشت و دیگری نداشت و دو پیراهن خواست یکی پیراهنی که در آن به معراج رفته بود و دیگر پیراهنی که روز احد در آن به میدان رفته بود و سه کلاه-یکی کلاه مسافرت و دوم کلاه مخصوص روز عید فطر و قربان و ایام جمعه و سوم کلاهی که میپوشید و در جلسه اصحاب خود حاضر میشد- 

سپس فرمود: ای بلال برو و دو استر مرا بیاور، یکی شهباء و دیگری دلدل و دو ناقه مخصوص مرا بیاور یکی عضباء و دیگری قصوی و دو اسب خاص مرا بیاور، یکی بنام جناح که همیشه در مسجد برای حوائج پیغمبر(ص) بسته بود و دیگری بنام حیزوم و همان اسبی بود که میفرمود «اقدم حیزوم – پیش آ حیزوم» و یک راس الاغ بنام عفیر و فرمود همه اینها را تا زنده ام دریافت کن،

 امیرالمومنین(ع) یادآور شد که اول چهارپا که هلاک شد همان عفیر بود، همان ساعتی که رسول خدا(ص) وفات کرد افسار خود را برید و بیهوشانه دوید تا درقباء خود را به چاه بنی خطمه افکند و آن را گور خود ساخت، 

روایت شده که امیرالمومنین(ع) فرمود: این الاغ با رسول خدا(ص) سخن گفت و اظهار داشت که پدر و مادرم به قربانت، براستی پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش بازگفت که با نوح در کشتی بود و حضرت نوح برخاست و دستی به کفل او کشید و 
فرمود: این الاغی است که از صلب این الاغ خری برآید که سید انبیا و خاتم آنان بر پشت آن سوار شود، حمد خدا را که مرا آن الاغ مقرر ساخت.

اصول کافی، پوشینه یکم، برگ 453-454-455 

پانویس:از خالی بندی های متعدد اصول کافی. حتما حضرت علی از غارت قبایل بیش از عباس مال و منال گیرش آمده بوده! (هدف نویسنده این داستان نا حق کردن حکومت عباسیون و مقدس سازی علی بوده است). خر رسول الله هم از نسل خر نوح بوده انگار یادشان رفته در داستان یوگی و دوستان (داستان طوفان نوح) مثلا همه موجودات جز سر نشینان کشتی نوح مردند و در نتیجه خر معاویه هم از نسل خر نوح بوده.





هیچ نظری موجود نیست: