یکی از فرزندان خلیفه، ولیمه ای بر پا کرد و مردم را بدان فرا خواند. امام هادی (ع) نیز جزو میهمانان بود. ما وارد مجلس شدیم و همین که او را دیدیم به احترام آن حضرت زبان در کام کشیدیم و سکوت کردیم. جوانی در مجلس حضور داشت که حرمت ایشان را رعایت نمی کرد و می گفت و می خندید.
حضرت به او رو کرد و فرمود : ای جوان دهان را از خنده پر می کنی و از یاد خدا غفلت می ورزی با اینکه سه روز دیگر در جلگه اهل قبوری؟ گفتیم : این خود دلیلی است (بر امامت حضرت) تا ببینیم چه شود جوان از بگو بخند دست گشید و مودب نشست . غذا خوردیم و خارج شدیم. فردا جوان مریض شد ، و روز شوم ، در آغاز روز مرد و در پایان روز به خاک سپرده شد.
1- بحار الانوار ، ج 50 ، ص 183
هدایتگران راه نور ، زندگینامه چهارده معصوم - آیت الله سید محمد تقی مدرسی ( جلد دوم)
برگ 372
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر