خالی بندی درباره کیفیت ولادت محمد رسول الله و واکنش موجودات عجیب و غریب به ولادت محمد

علی پسر ابراهیم از پدرش ابراهیم پسر هاشم از محمد پسر سنان از زیاد پسر منذر از لیث پسر سعد نقل می کند که گفت: کعب نزد معاویه بود 

که از او پرسیدم: میلاد پیامبر را در کتاب های خود چگونه یافتید و آیا بر خاندان او فضیلتی یافتید؟ 

کعب رو به معاویه کرد تا نظر او را بداند و خدا به زبان معاویه گذاشت که بگوید: ای ابو اسحق! خدای رحمتت کند، هر چه در این موضوع داری بگو!

 کعب گفت من هفتاد و دو کتاب آسمانی را خوانده ام و تمام صحف دانیال را نیز خوانده ام و در همه ی اینها مولد عترت پیامبر ذکر شده و اسمش معروف است، در میلاد هیچ پیامبری فرشته نازل نشده است جز عیسی و احمد، و بر هیچ انسانی پرده های بهشتی نکشیده اند جز مریم و مادر احمد. فرشته ای بر زن آبستن گمارده نشده است، جز مریم –مادر مسیح- و آمنه –مادر احمد- و یک نشانه از نشانه های حمل او این بود که در شب حمل او نداکننده ای در هفت آسمان ندا زد:

مژده باد که امشب نطفه ی محمد بسته شد و در زمین ها نیز چنین ندا زده شد تا رسید به دریاها و آن روز جانوری در زمین نماند که می جنبید و پرنده ای که می پرید، جز آنکه میلاد محمد را دانست. در شب ولادت او، در بهشت هفتادهزار کاخ از یاقوت سرخ و هفتادهزار کاخ از لؤلؤ مرطوب بنا شد، با نام کاخ های ولادت و وبهشت برانگیخته شد و به او گفتند:

خرم باش و زیور بپوش که پیامبر دوستانت متولد شده است. آن روز بهشت خندید و تا قیامت نیز خندان است و به من خبر رسیده که یکی از ماهیان دریا به نام "طموسا" که سیّد ماهی ها است و هفتصدهزار دم دارد و هفتصد هزار گاو بر پشت او راه می روند که هر کدام از آنها از دنیا بزرگتر است و هر گاوی هزاران شاخ از زمرد سبز دارد که متوجه ی آنها نیست؛ او از خوشحالی میلاد احمد بر خود لرزید و اگر خداوند –تبارک و تعالی- زمین را حفظ نکرده بود سرنگونش کرده بود.

نیز به من خبر رسیده در آن روز کوهی نماند، جزآنکه دوست خود را بشارت داد، در حالی که می گفت "لا اله الا الله" و همه ی کوهها برای احترام محمد به ابوقیس کرنش کردند و درختان چهل روز با انواع شاخ و برگ خود به شادی ولادت او تسبیح گفتند و میان آسمان و زمین هفتاد عمود از نور زده شد که هیچکدام شبیه به هم نبود.

به من خبر رسیده است که کوثر در بهشت لرزید و به هیجان افتاد و هفتادهزار کاخ دُرّ و یاقوت برای نثار میلاد محمد از خود ریخت، شیطان را بد گفته و زنجیر کردند و چهل روز به زندانش انداختند و تختش را چهل روز غرق کردند و همه ی بت ها سرنگون شدند و فریاد کشیده و نالیدند و از کعبه آوازی شنیده شد که می گفت:

ای خاندان قریش! برای شما بشیر آمد، برای شما نذیر آمد که عزت ابدی و سود بزرگ با اوست و او خاتم پیامبران است و در کتاب های ماست که خاندانش بعد از او بهترین مردم هستند، و همیشه مردم از عذاب در امانند تا روزی که از عترتش خلقی باشند که بر روی زمین راه بروند.

معاویه گفت: ای کعب! عترت او چه کسانی هستند؟ گفت: فرزندان فاطمه! معاویه چهره در هم کشید و لب به دندان گزید و با ریشش بازی میکرد.

کعب گفت: ما وصف دو فرزند پیامبر را یافتیم که شهید خواهند شد و آنها دو جگرگوشه ی فاطمه هستند و بدترین مردم آنها را خواهند کشت.

گفت: چه کسی آنها را خواهد کشت؟ جواب داد: مردی از قریش! در اینجا معاویه برخاست و گفت: شما هم اگر خواستید برخیزید، و ما نیز بلند شدیم.

امالی شیخ صدوق، برگهای 943ـ945 






هیچ نظری موجود نیست: