اسما - دختر ابوبکر - از صفیه - دختر عبدالمطلب - نقل کرد:
زمانی که حسین به دنیا آمد، من حضور داشتم. پیامبر از من خواست که: پسر را بیاور!
گفتم: ای رسول خدا!
هنوز او را نشسته ایم.
گفت: ای عمه! تو میخواهی او را پاکیزه کنی؟ او را خداوند پاک و طاهر کرده است.
با همین سند، از صفیه - دختر عبدالمطلب - نقل شده، زمانی که حسین به دنیا آمد، او را به پیامبر دادم.
زبانش را در دهان او گذاشت و حسین شروع به مکیدن آن نمود. من چنین فهمیدم که گویا رسول خدا، شیر یا عسل به او میخوراند. حسین خود را خیس نمود و رسول خدا میانه دو چشم او را بوسید و او را به من داد، در حالی که میگریست و میگفت: خدا بر مردمی که قاتل تو خواهند بود لعنت بفرستد.
گفتم: پدر و مادرم به فدایت، چه کسی او را خواهد کشت؟
گفت: گروه گمراهی از بنی امیه باقی خواهد ماند.
امالی شیخ صدوق، برگ 217
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر