داستانی خنده دار درباره انتصاب علی به امامت توسط خدا در معراج محمد

عبدالله برقی از پدرش از خلف پسر حماد اسدی از ابی الحسن عبدی از اعمش ازعبایه پسر ربعی از عبدالله پسر عباس نقل کرد که رسول خدا فرمود: 

زمانی که مرا به آسمان بردند، جبرئیل مرا به نهر نور رساند که خداوند درباره اش فرموده است: ظلمات و نور را خلق کرده است و گفت: ای محمد! به برکت خدا، از ان بگذر که خداوند دیده اش را منور کرد و جلوتر باز کرد؛ این نهری است که کسی از آن گذشته، نه فرشته ای مقرب و نه پیامبری مرسل، تنها من هر روز یک بار در آن غوطه ور می شوم و بر می آیم و پرهایم را می تکانم و قطره ای از آن نمی ریزد، جز آن که خداوند فرشته ای مقرب از آن می آفریند که بیست هزار صورت و چهار هزار زبان دارد و با هر زبانی، به لغتی سخن می گوید که زبان دیگر آن را نمی فهمند. رسول خدا از آن گذشت، تا به حجاب ها رسید که پانصد بودند و میان هر دو حجابی به مصافت پانصد سال بود.

سپس، جبرئیل گفت: ای محمد! پیش تر رو! فرمود: ای جبرئیل، چرا تو همراه من نیست؟ گفت: حق ندارم از اینجا پیش روم. رسول خدا، تا آنجا که خدا می خواست. پیش رفت، تا انجا که شنید خداوند -تبارک و تعالی- می فرمود: منم محمود ، و توئی محمد، نامت را از آن رو از نام خود بازگرفتم که هر کس که با تو بپیوندد، من با او می پیوندم و هر کس که از تو ببرد، سرکوبش می کنم. فرود شو و نزد بندگانم برگرد و به آن ها از پذیرائی که از تو کردم خبر ده. پیامبری مبعوث نکردم؛ جز آن که وزیری برایش مقرر کردم، تو فرستاده ی من هستی و علی وزیر توست.

پس رسول خدا فرود آمد و نخواست آنچه را که شنیده بود به مردم گوید، از ترس آنکه مباد او را متهم کنند، چون تازه از جاهلیت درامده بودند. شش سال گذشت. پس خداوند این آیه را فرستاد: شاید تو پاره ای از آنچه که برایت وحی شده و سینه ات از آن تنگ است فراموش کنی! ای رسول! آن چه را بر تو نازل شده، اگر نرسانی، تبلیغ رسالت نکرده ای خدایت از مردم نگه میدارد. رسول خدا فرمود: تهدید است، پس از وعده ی عذاب، باید دستور خدا را اجرا کنم و اگر مردم مرا متهم کردند و تکذیب نمودند، برایم آسانتر است از این که خداوند مرا در دنیا و آخرت به سختی عقوبت کند. گوید: جبرئیل با لفظ امیرالمومنین، به علی سلام داد و علی گفت: یا رسول الله! کلامی می شنوم و کسی را می نبینم! فرمود: جبرئیل است که برای تصدیق آنچه خدا به من وعده داده، از جانب خدا آمده است.

سپس، رسول خدا دستور داد مردها پشت سرهم بر علی به امیرالمومنین بودن سلام می دادند. به بلال گفت: ندا کن، کسی جز دردمندها نماند، جز این که به غدیر خم رود و چون فردا شد، رسول خدا با اصحابش بیرون رفت و حمد و ثنای خدا را به جای آورد و فرمود: ای مردم! به راستی که خداوند تبارک و تعالی، مرا برای رسالتی نزد شما فرستاده که از این که متهمم کنید و تکذیبم نمائید بسیار نگران بودم، تا این که خداوند پیاپی تهدیدم نمود، پس تکذیب شما برای من آسانترست از عقوبت خدا. 

خداوند مرا به معراج برد و فرمود:
منم محمود ، و توئی محمد، نامت را از آن رو از نام خود بازگرفتم که هر کس که با تو بپیوندد، من با او می پیوندم و هر کس که از تو ببرد، سرکوبش می کنم. فرود شو و نزد بندگانم برگرد و به آن ها از پذیرائی که از تو کردم خبر ده. پیامبری مبعوث نکردم؛ جز آن که وزیری برایش مقرر کردم، تو فرستاده ی من هستی و علی وزیر توست.

سپس دو دست علی را بالا برد، تا مردم سفیدی زیربغل هر دو را دیدند و پیش از آن دیده نشده بود. سپس فرمود: ای مردم! به راستی که خداوند مولای من است و من مولای مومنان، هر کس که را من مولا و آقای او هستم، علی مولای اوست. بار خدایا! دوست بدار هر که را دوستش بدارد و دشمن بدار هر کس را که دشمنش بدارد. یاری کن، هر کس را یاری اش کند و فرو گذار، هر کس را که فرویش گذارد!

منافقان و بیماردلان گفتند: به خدا بیزاری میجوئیم، از این گفتارش که از راه عصبیت است. سلمان و مقداد و ابوذر و عماربن یاسر گویند: به خدا قسم، از ان عرصه بیرون نشده بودیم که این آیه نازل شد: امروز، روزی است که که دین تان را بر شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما پسندیدم و سه بار آن را تکرار کرد.

رسول خدا سپس فرمود: به درستی که کمال دین و تمام نعمت و وصی از طرف پروردگار، به رسالت مخصوص من نزد شماست به ولایت علی بن ابیطالب بعد از من. 






هیچ نظری موجود نیست: