نامه های امام زمان: پول ها رو زود رد کن بیاد!

حسن بن عبدالحميد گويد: درباره حاجز (بن يزيد) بشك افتادم (كه آيا او هم از وكلاء امام عصر عليه السلام است يا نه ؟) و مالى جمع كردم و به سامره رفتم ، نامه ئى به من رسيد كه : ((درباره ما شك روا نيست و نه درباره كسى كه بامر ما جانشين ما مى شود، هر چه همراه دارى به حاجز بن يزيد رد كن

اصول كافى جلد 2 صفحه 461 روايت 14
_________________

بدر غلام احمد بن حسن گويد: وارد جبل شدم (قصبه ئى ميان بغداد و آذربايجان بوده ) و معتقد به امامت (حضرت صاحب الامر عليه السلام ) نبودم ولى اولاد على را بطور كلى دوست مى داشتم ، تا آنكه يزيد بن عبدالله مرد و در زمان بيماريش وصيت كرد كه اسب سمندش را با شمشير و كمربندش به مولايش (حضرت قائم عليه السلام ) بدهند. من ترسيدم اگر آن اسب را به اذكوتكين (يكى از امراء ترك خلفاء عباسى ) ندهم از او به من آزارى رسد، لذا آن اسب و شمشير و كمربند را پيش خود بهفتصد دينار قيمت كردم و به هيچكس اطلاع ندادم ، ناگاه از عراق نامه ئى به من رسيد كه : هفتصد دينارى كه بابت بهاى اسب و شمشير و كمر بند نزد تو است ، براى ما بفرست . (از اينحا به امامت آن حضرت معتقد شدم ). 

اصول كافى جلد 2 صفحه 462 روايت 16
_________________

حسن بن خفيف از پدرش نقل كند كه (حضرت قائم عليه السلام ) خدمتگزارانى به مدينه فرستاد (شايد غلامان خود حضرت بوده اند و براى خدمت مسجد و ضريح اعزام شده اند) و همراه آنان دو خادم بودند (كه غلام نبودند، بلكه اجير شده بودند) حضرت بخيف هم نامه نوشت كه با آنها حركت كند، چون به كوفه رسيدند، يكى از آن دو خادم شرابى مست كننده آشاميد، از كوفه بيرون نرفته بودند كه از سامره نامه آمد: خادمى كه شراب آشاميده برگردانيده و از خدمت معزول شود.

 اصول كافى جلد 2 صفحه 464 روايت 21

_________________

احمد بن حسن گويد: يزيد بن عبدالله چارپائى را بر شمشير و مالي (براى ناحيه مقدسه ) وصيت كرد، سپس بهاى چارپا و غير آن را فرستاد و شمشير را نفرستاد (نه خودش را و نه بهايش را) نامه آمد كه : همراه آنچه فرستاديد، شمشيرى بود كه به ما نرسيد

اصول كافى جلد 2 صفحه 465 روايت 22 


پانویس: حضرت امام زمان به پول حساس بوده و هستند. همچین که بوی پول می آمده نامه می نوشتند پول ها را رد کن بیاد!





هیچ نظری موجود نیست: