سفیان ابن خالد

نگارنده (گان):آرش بیخدا
این نوشتار زیر مجموعه ای است از مجموعه جنایات محمد پیامبر اسلام، برای مرور سایر اعضای این مجموعه از نوشتاری با فرنام "محمد و دشمنان شخصی اش" دیدن کنید.
شکست رسوائی بار محمد در جنگ احد سبب شد که روحیه دشمنانش توانمند شود و آنها بر آن شدند تا بر ضد او با یکدیگر متحد شوند. یکی از این افراد سفیان بن خالد، رئیس طایفه لحیان و طوایف اطراف آن بود. این منطقه در حدود دو روز مسارفت از شرق مکه فاسله داشت و سفیان بن خالد مشغول گردآوری سربازانی از ناحیه اورانا و یا نخله محلی بین مکه و طایف بر ضد محمد بود. (1).
هنگامی که محمد از فعالیت های سفیان بن خالد بر ضد خود آگاهی یافت، بر آن شد تا او را نیز با عملیات تروریستی هلاک کند. برای انجام این هدف محمد با عبدالله بن انیس از آدمکشان حرفه ای خود که در پیش نیز چند نفر از مخالفین او را ترور کرده بود تماس گرفت و به او گفت، آگاهی یافته است که سفیان بن خالد مشغول گردآوری نیرو بر ضد او میباشد و از اینرو از او می‌خواهد تا او را از بین بردارد. عبدالله بن انیس به محمد گفت، چون او تاکنون با خالد روبرو نشده، بنابر این بهتر است فروزه هایش را برای او شرح دهد تا وی بتواند او را شناسائی و برنامه کشتنش را به فرجام برساند. محمد اظهار داشت: (یکی از نشانه های مسلم او آنست که هرگاه او را بینی آنچنان به وحشت خواهی افتاد که گوئی شیطان را دیده ای) (2). پس از اینکه عبدالله درباره ترور خالد آموزشهای کافی را از محمد گرفت، شمشیرش را برداشت و عازم انجام ماموریت خونینش شد.
یکی از روزها در ساعات پس از نیمروز عبدالله با سفیان روبرو شد و مشاهده کرد که او سرگرم ترتیب دادن محل نشستن گروهی از زنان در هودج میباشد. عبدالله به سوی سفیان پیش رفت و با احترام به او تعظیم کرد. سفیان از شناسه او پرسش کرد و عبدالله پاسخ داد، او یک عرب میباشد و چون شنیده است که وی برآنست تا نیرویی بر ضد محمد تجهیز کند و به وی حمله نماید، وی داوطلب است که به گروه سربازان او بپیوندد.
سفیان با گشاده روئی به وی شادباش گفت و با او به راه رفتن پرداخت. پس از اینکه عبدالله اعتماد سفیان را به گونه کامل به خود جلب نمود، در زمانی که مشاهده کرد کسی در اطراف او نیست ناگهان با شمشیر به او حمله برد، سرش را از بدن جدا نمود و در حالیکه زنها شیون و فریاد میدادند پا به فرار گذاشت.
پس از اینکه عبدالله جنایتش را به فرجام رسانید با شتاب راه بازگشت به مدینه را پیش گرفت و برای دیدار محمد به مسجد رفت. محمد به او خوش آمد گفت و درباره چگونگی انجام ماموریت خونینی که به او داده بود از وی پرسش کرد. عبدالله در پاسخ او سر بریده سفیان را جلوی پای محمد انداخت. وی با مشاهده سر بریده دشمن به شور و شادی آمد و به عبدالله تکلیف کرد با او به خانه اش برود. آنگاه محمد تکه چوبی را برای سپاسگزاری از عبدالله به او داد و به وی گفت، آن تکه چوب را نگهداری کند.
هنگامی که عبدالله از خانه محمد بیرون آمد، برخی از دوستانش از جریان آگاه شدند و از او مورد استعمال آن تکه چوب را پرسش کردند. او پاسخ داد تنها چیزی که محمد هنگام دادن آن تکه چوب به وی اظهار داشت این بود که وی آنرا نگهداری کند. آنها به وی تکلیف کردند نزد محمد بازگردد و چگونگی استعمال آنرا از وی پرسش کند. عبدالله این کار را انجام داد و محمد در برابر پرسش او اظهار داشت "این تکه چوب در روز قیامت بین من و تو نشانه ای است که من ترا بشناسم و از الله برایت پاداش رستگاری بگیرم. زیرا در روز قیامت کسی چنین وسیله ای با خود ندارد. (3).
عبدالله بن انیس آن تکه چوب را به شمشیرش بست و تا زمانی که زنده بود آنرا با خود حمل میکرد. در هنگم مرگ وصیت کرد آن تکه چوب را در کفنش بگذارند و با او در گورش دفن کنند.
براستی که اگر انسان بیخرد در دنیای ما وجود نداشته باشد نیز خرد دزد هیچگاه یافت نخواهد شد.
عبدالله بن انیس درباره ارتکاب این جنایت ناجوامردانه گفته است: (من با یک شمشیر تیز هندی که در اختیار داشتم آنچنان ضربه ای به او زدم که اگر یک کلاه خود فولادین نیز در سر میداشت با این وجود مغز او به همان آسامی دو نیم میشد. این ضربه همانند جرقه ای که فتیله ای را شعله ور می‌کند کارساز افتاد. هنچنانکه شمشیر بران خود را در مغز او فرو میکردم به وی گفتم، من انیس هستم نه یک اسب سوار هرزه گرد. و افزودم، بگیر این ضربه را از فردی که به دین محمد پیامبر در آمده است. هرزمانی که پیامبر اراده کند تا فرد بی دینی را از روی زمین بردارد، من نخستین کسی هستم که با دل و جان به ندای او پاسخ مثبت میگویم و فرمانش را اجرا میکنم. و در حالی که بدن بیجان او در خونش شناور شده بود، ابن ثور را مانند یک شتر جوان و تیزرو ترک کردم و زنانی را که با مشاهده جسد غرقه در خون او ضجه میکشیدند، جامه میدریدند و خاک بر سر و روی می مالیدند با شتاب پشت سر گذاشتم. (4).
ترور سفیان بن خالد نیروهائی را که در اورانا (نخله) بر ضد محمد متحد شده بودند شهلیده کرد، ولی در شناسه و شهرت او تغییری به وجود نیاورد. زیرا تازی ها از پیش به او فرنام "جانی و آدمکش" داده بودند. به هر روی، این جنایت او بدون پاسخ نماند، زیرا اندک مدتی پس از ترور خالد بن سفیان گروهی از افراد طایفه بنی لحیان، گروهی از پیروان او را به انتقام خون رهبر خود درالراجی از پای در آوردند. (5).
منابع:
1- Ibn Hisham, p.974; al-Tabari, The history of at-Tabari, vol 1, p.1759; Al-Waqidi, p.151f; Ibn Saad, p.35
2- Guillume, A Translation of ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah, The life of Mohammad, p.366
3- Ibn Hisham, Vol, pp. 395-396
4- Guillume, A Translation of ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah, The life of Mohammad, p.78
5- Ibn Hisham, p.638f; al-Tabari, The history of at-Tabari, vol 1, p.1431f; Al-Waqidi, p.151f; Ibn Saad, p.39f

توسط دکتر مسعود انصاری

سایر نوشتارها در مورد سفیان بن قتل:
در سال 625 میلادی. قبایل متعدد بنی لیحان پس از اینکه از قتلها و غارتهای متعدد مسلمانان رنج بردند، در کنار رئیس قبیله شان سفیان ابن خالد جمع شدند تا پیرامون مشکلاتی که مدام از طرف مسلمانان بر آنها وارد میشد با یکدیگر گفتگو کنند. جاسوسان محمد او را از این قضیه مطلع کردند. او عبدالله بن انیس، را دستور داد تا برود و خالد را بکشد. عبدالله به تنهایی نزد او رفت، و خود را داوطلبی برای جنگ با محمد معرفی کرد او (عبدالله) وقتی که به او نزدیک شد در حالی که کسی حضور نداشت، سرش (سر خالد را) برید و با خود حمل کرد. او فرار کرد و توانست خود را سالم به مدینه برساند و در مسجد مدینه به حضور محمد رسید. محمد به او خوش آمد گفت و او را از نتیجه کارش پرسید، عبدالله با نشان دادن سر قربانی اش پاسخ داد. محمد آنقدر از این پیروزی شاد شده بود که عصای خود را به او بخشید. و به او گفت این عصا در روز آخرت میان من و تو قرار میگیرد، براستی که افراد بسیار اندکی هستند که در آن روز چیزی خواهند داشت تا بر آن تکیه کنند. (1)
سریه سفیان ابن خالد
يكی ديگر از سريه هايی كه رسول خدا در سال چهارم هجری فرستاد در كتب تاريخ اسلام در طبقات ج 2ودر امتاع الاسماع و در سيره النبی ج 4و تاريخ يعقوبی ج 2 بنام سريه « عبدالله بن انيس انصاری بر سر سفيان بن خالد » از ان اسم برده شده است .

شرح اين سريه از كتاب « تاريخ پيامبر اسلام » تاليف دكتر محمد ابراهيم ايتی از انتشارات دانشگاه تهران :


دوشنبه پنجم محرم الحرام سال چهارم

رسول خدا خبر يافت كه « سفيان بن خالد هذلی لحيانی » در « عرنه » منزل كرده و مردمی را برای جنگ با رسول خدا فراهم ساخته است . پس « عبدالله بن انيس » را برای كشتن وی فرستاد .

به روايت ابن اسحاق : « عبدالله بن انيس » می گويد : رسول خدا مرا فرا خواند و گفت :

- خبر يافته ام كه پسر « سفيان بن نبيح هذلی » مردم را برای جنگ با من فراهم می سازد و در « نخله » ( يا عرنه ) منزل گزيده است ، پس نزد وی رهسپار شو و او را بكش .


گفتم :

برای من توصيفش كن تا او را بشناسم .-

فرمودند :

- او را كه ديدی از هيبتش بيمناك می شوی و شيطان را بياد می اوری و نشانی ميان تو و او ان است كه هرگاه او را ديدی لرزه ای خواهی كرد .

عبدالله ميگويد : شمشير خود بر گرفتم و رو به راه نهادم و هنگام عصر او را ديدم كه زنانی هودج نشين به همراه داشت و می خواست درجايی فرود ايد و چون او را ديدم - چنان كه رسول خدا گفته بود - لرزه ای بر من افتاد پس روی به وی نهادم و از ترس ان كه مبادا با هم گلاويز شويم و از نماز باز مانم ، نماز را همچنان كه پيش می رفتم به اشاره خواندم ، پس چون به او رسيدم ، پرسيد :

كيستی -

گفتم :

- مردی از « خزاعه » هستم و شنيده ام كه برای جنگ با اين مرد - رسول خدا - سپاه فراهم ميكنی ، برای شركت در همين امر نزد تو امده ام .

گفت : اری در همين انديشه ام .

اندكی با وی راه رفتم و چون كاملا بر او دست يافتم با شمشير بر وی حمله بردم و او را كشتم ، سپس در حالی كه زنانش بالای نعش او افتاده بودند باز گشتم و چون نزد رسول خدا رسيدم ، فرمودند :

رو سپيد باشی -

« عبدالله » را در اينباره اشعاری است كه ابن هشام انها را قل كرده است .

حال بدون هيچ توضيحی تنها سوالی مطرح می كنم :

كسانی كه مدعی پيروی از سيره پيامبر اكرم (ص ) هستند و در عين حال « ترور » را يك عمل ضد اسلامی قلمداد می كنند اين عمليات ( سريه ) را چه می نامند ؟( ضمن اينكه بايد « ترور » را با « قتل عام مردم بيگناه » مترادف ندانست . ) (2)
آغاز سريه عبدالله بن اُنيس - سال ششم هجري قمري
به پيامبر اكرم(ص) اطلاع داده شد كه سفيان بن خالد لحياني در منطقه "عُرَنه"  مكاني در نزديكي هاي عرفات اردو زد و مردان قبيله خود و بسياري از مخالفان و دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده هجوم به سوي مدينه گرديده است.

پيامبر(ص)، يكي از ياران دلير و رزمنده خويش، به نام "عبدالله بن اُنيس" را به حضور طلبيد و او را مأمور خاموش كردن اين فتنه نمود.

عبدالله، پيش از اين، هيچ گاه سفيان بن خالد را نديده بود و شكل و قيافه وي را نمي شناخت و بدين جهت، نشاني و علايم وي را از پيامبر(ص) گرفت و به تنهايي از مدينه بيرون رفت و بدون اين كه يار و ياوري با خود داشته باشد، عازم منطقه عُرنَه شد و پس از چندين روز راه پيمايي، به اردوگاه دشمن رسيد و با آن نشاني هايي كه رسول خدا(ص) به او داده بود، به راحتي سفيان بن خالد را شناسايي كرد و خود را به وي نزديك نمود و ادعا كرد كه از مخالفان حضرت محمد(ص) است و براي نبرد با وي، به سپاه سفيان بن خالد پيوست. عبدالله بن اُنيس، با گفتاري شيرين و خواندن اشعاري دل نواز و گرم كردن مجلس، سفيان را به خود جذب كرد و در اندك مدتي اطمينان وي را به خود معطوف داشت.

سفيان بن خالد، از عبدالله بن انيس خيلي خوشش مي آمد و حتي در حال استراحت، نيز وي را به خيمه خويش مي برد.

عبدالله بن انيس، به دنبال فرصت مناسبي بود، كه شرّ اين گردنكش عرب را از سر مسلمانان كوتاه كند. اتفاقاً چنين فرصتي نصيب وي گرديد. در شبي كه سفيان بن خالد خوابيده بود و عبدالله نيز در خيمه او به سر مي برد، از بستر خويش برخاست و به بستر سفيان نزديك شد و وي را با زيركي تمام مورد هجوم قرار داد و با ضرباتي چند، به هلاكت رسانيد و سرش را از بدن جدا ساخت و از اردوگاه گريخت و به غاري در بلندي هاي اطراف پناهنده شد.

سپاهيان دشمن، پس از اطلاع از قتل سركرده خويش به تكاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله بن انيس به راه افتادند، ولي هر چه تلاش كردند، چيزي عايدشان نگرديد و به اين سرباز فدايي اسلام دست نيافتند. بدين سبب، رعب و وحشتي در دشمنان پديد آمد و به ناچار پراكنده گرديدند.

عبدالله بن انيس، با فراست و دليري خاص خويش، از آن غار بيرون آمد و خود را به مدينه منوره رسانيد و سر بريده سفيان بن خالد را در محضر رسول خدا(ص) به زمين گذاشت.

پيامبر(ص) از موفقيت وي شادمان گرديد و به پاس تلاش هايش، عصاي خود را به وي بخشيد و به او فرمود: با اين عصا در بهشت خواهي خراميد، هر چند عصاداران در بهشت اندكند. (1)

بدين ترتيب، فتنه اي كه مي رفت به فساد و خون ريزي بي گناهان منجر شود، با تدبير پيامبر(ص) و فداكاري يك سرباز تواناي اسلام، در نطفه خاموش و نابود گرديد.


1- المغازي، ج1، ص 531


(2) وبلاگ تروریست +
(3) سایت تبیان +






هیچ نظری موجود نیست: