آیا شما بیشتر از همه مسلمانان میفهمید؟

نگارنده (گان):آرش بیخدا
البته آزمایشها و مطالعات علمی و آمار متعددی وجود دارند که نشان میدهند افرادی که از تواناییهای ذهنی کمتری برخوردار هستند و یا از هوش پایینتری برخوردار هستند تمایلات بیشتری نسبت به دین و خداباوری دارند. نمونه های متعددی از این مطالعات را میتوانید در نوشتاری با فرنام "رابطه مستقیم خداباوری با نادانی" بخوانید، این فرض تنها در صورتی درست است که انسانهای کم هوش را احمق بنامیم. و از آنجا که کم هوشی مسلماً به کسانی اطلاق خواهد شد که هوششان از میانگین هوش دیگران کمتر باشد، باید حداقل نیمی از جمعیت زمین را احمق خواند.
آیا همه مردمان دنیا باورمند به خدا هستند؟
متاسفانه افرادمذهبیچونمعمولادرمحیطیکاملابستهزندگیمیکنندویااجازهارتباطبادنیایخارجراندارندویاجراتآنراندارندیابهدلیلاینکهتشنهدانشنیستند، و خود را دست یافته به حقیقت مطلق میدانندنیازیبرایافزودنبهدانستههایخوداحساسنمیکنند. بنابر این بدون مشاهده و ارائه آمار معتبرهمهدنیاراهمفکرخودمیدانندوبدوناینکهبداننددردنیاچهمیگذرد،برایخودفکرمیکنندهمهدنیاخداپرستهستندوهمهدنیاعاشقمامسلمانانهستندمگریکعدهاسرائیلیوامریکاییخبیث! اینافرادچونعمهوخالهوداییوخواهروبرادرخودراهمفکرباخودمیدانندوآنهارانیزمسلمانفرضمیکنند،فکرمیکنندکلجامعهبشری دردنیاموافقباآنهاهستو مانند عمه و خاله آنها فکر میکنند و شخصخداناباورتنها 1 نفراست که به حرف جدیدی رسیده است! اماواقعیتایناستکهدنیاازخانوادهوکوچهومحلهوشهرواستانوکشوراینافرادبسیاربزرگتراست! دردنیایامروزجمعیتزیادیازمردم،بیخدا،بیدین،شکگرا،ملحد،کافرومشرکهستند! نهتنهاامروزدردنیاتعدادقابلتوجهیازاینافرادوجودداردوبعدازمسیحیت،اسلاموهندوئیسم،بیخداییبالاترینمیزانجمعیترادرجهانداردودربسیاریازکشورهایجهانمیزانخردوشعوربشریجایگاهدینراهمچونجایگاهدخانیاتمحدودبهمکانهایمشخصیمیدانندبلکهازهمهمهمتراینکهرشدبیدینیدرتمامدنیادرتمامکشورهاودرتمامادیانسریعترازرشدهرنوعدینیاست! برایبدستآوردنآماریازبیخداییبهبخش "آماربیخدایی" سریبزنید! از اینها گذشته بودایی ها حدود 2500 سال قدمت دارند و به هیچ عنوان به هیچ نوع خدایی اعتقاد ندارند، بودایی ها اکثریت مردم ژاپن، چین، برمه و سایر کشورهای آسیایی را تشکیل میدهند. بودائی ها همچون آئتئیست ها وجود پدیده ای به نام خدا را خرافی و باطل میدانند. (1) همچنین ادیان چینی همچون تائوئیسم و کنفسیوسیم نیز کاملاً بیخدا هستند و وجود هر نوع خدایی را انکار میکنند. خداناباوری و خردگرایی از حیث قدمت نیز سنتی بسیار بسیار کهنتر از ادیان جدیدی مانند اسلام و مسیحیت هستند.
مورددومی که در این استدلال باید به آن پرداختایناستکهچطوردینداران به خوداجازهمیدهندخودراجزویکدستهکلیبدانند؟دردنیابزرگترینجامعهدینیجامعهمسیحیتاست. مسیحیانبهمحمدبهعنوانیکفرددروغگووجنایتکارنگاهمیکنند و برخی از مسیحیان معتقدند محمد از شیطان وحی میگرفته است و اسلام دینی است ساخته شیطان برای گمراه کرده مردم از راه مسیح (2). از آنجا که مسیحیان اعتقاددارندعیسیپسرخداونداستوانجیل کتاب مقدسشانمیگویدمن (عیسی)وپدر (خدا)یکیهستیموقرآنبهشدتبااینقضیهمخالفاست(سورهتوبهآیات 28 تا 30) اسلامتمامیمسیحیانامروزرامشرکمیداند (ممکن است  مسلمانانیکهسوادندارندوزحمتخواندنتازینامهرابهخودندادهاندیامیخواهندازاصولاسلامدستبردارندوبهاتحادیهاروپایاسایراتحادیههایبشریبپیوندند این واقعیت را انکار کنند)،بنابراصولاسلامیتمامیمسیحیانایندورانرانجسومشرکمیدانندیاحداقلبایدبداننداگرتقیهنکنند! نه مسیحیان خدای مسلمانان را قبول دارند نه مسلمانان خدای مسیحیان را. مسیحیان خدای مسلمانان را دروغین میدانند و مسلمانان خدای سه گانه مسیحیان را شرکی آشکار.
بنابر این مسلمانان و مسیحیان و اگر به همین روال به قضیه نگاه کنیم هیچکدام از دین باوران به خدای ادیان دیگر بگونه ای که باورمندان آن ادیان به خدایانشان اعتقاد دارند، باورمند نیستند. در واقع هر خداباوری تنها یک خدا را قبول دارد و تمامی خدایان دیگر را دروغین دانسته و وجودشان را انکار میکند. مثلاً مسلمانان وجود اهوره مزدا، زئوس، زحل، کریشنا و مسیح (بعنوان خدا) را انکار میکنند و تنها به یک خدا یعنی الله اعتقاد دارند. در میان تمامی ملتها و فرهنگهای دنیا در حدود 2700 خدای مختلف در اذهان مردم وجود داشته است (3). اگر این تعداد را دقیق فرض کنیم هر خداباوری نسبت به 2699 خدا کاملا "خداناباور" است و تنها نسبت به یکی از این 2700 خدا باورمند است. کدام مسلمانی میتواند بطور جدی لحظه ای به این فکر کند که به زئوس خدای یونان باستان و خانواده اش اعتقاد داشته باشد؟ خدایان یونان، روم، مصر و ایران باستان در باور خداباوران امروزی مسخره هستند، و در باور خداناباوران خدایان مدرن همچون الله نیز به همان میزان مضحک و مسخره هستند. بنابر این خداناباوران و خداباوران همیشه در مورد اینکه 2699 خدای موجود در تاریخ و اذهان مردمان جهان دروغین و باطل هستند توافق نظر دارند و تنها در مورد یک خدا است که با هم اختلاف نظر دارند. آشکار است که خداباوران نمیتوانند خود را با سایر خداباوران همدسته و همفکر بدانند زیرا به چیزهای مشترکی معتقد نیستند. تفاوت میان خدایان ادیان مختلف مثلا یهودیت و مسیحیت و اسلام تنها در نامشان نیست. این خدایان در ماهیت بسیار با یکدیگر متفاوتند. بعنوان مثال خدای یهودیت بر روی زمین راه میرود و میدود و حتی کشتی میگیرد. خدای مسیحیت به شکل انسان تجسد پیدا میکند و برای بخشیده شدن گناهان انسانها از انسانها کتک میخورد. خدای اسلام نیز آنورتر از آسمان هفتم بر روی عرش یا تخت الهی اش نشسته است و در روز قیامت فرشته هایی او را حمل خواهند کرد.
از ادیان که بگذریم در فرقه ها و مذاهب موجود در ادیان نیز تفاوتهای بسیاری وجود دارد، مثلا اهلتسننجمعیتبسیاربیشتریازشیعیاندارندوتشیعراانحرافیدراسلام و ساخته شده توسط فردی یهودی (4)میدانندومعتقدندتشیعمردهپرستیوشخصپرستیو  مکانپرستیودرنتیجهشرکوبتپرستیاستاهلتسننبههیچوجهزیربارزیارتاماکنمقدسشیعینمیروند،زیارتامامحسینوامامرضارفتنوکمکویاریخواستنازامامانومقدسینراشرکمطلقونابخشودنیمیدانند! بنابرایناهلتسنننیزاهلتشیعراقبولندارند! تشیعیاننیزاهلتسننرامنحرفونادانمیدانندچوندرتاریخاسلامباآنهااختلافدارندودواصلامامتوعدلراازاصولدیگراسلاممیدانند. شیعیان معتقدند عمر فاطمه دختر پیامبر و همسر امام علی را کشته است و سنی ها این را انکار میکنند. شیعیان معتقدند علی قرار بوده است جانشین محمد شود و سنی ها میگویند چنین قراری نبوده است و ابوبکر شایسته ترین فرد بعد از محمد بوده است.
درمیانشیعیاننیزاکثرشیعیانبهدینسیاسیاعتقادندارندوبرایآخوندهاوعمامهبهسرهاوحکومتشانبهمبلغدوشاهیارزشواعتبارقائلنیستندواینافرادراشیادودروغینمیدانند! تنهاعدهبسیاراندکیهستندکهعکسخمینیرادرماهمیبینندودفترولیفقیهرادفترنمایندگیبارگاهالهیبررویزمینمیدانندوسیدعلیخامهایراولیامرمسلمینجهان! این اختلافات تا جایی پیش میرود که این مذاهب همدیگر را تکفیر میکنند و گاهی حکم به قتل یکدیگر داده اند و جنگها در طول تاریخ میانشان وجود داشته است.
شایدلازمبهذکرنباشدکهمسلمانانعلیهمسیحیانجهادمیکنندوآنهاراتکهتکهمیکنندومسیحیاننیزعلیهمسلمانانجنگهایصلیبیکردهاندوآنهاراتکهتکهکردهاندوشیعیانبهمقدساتاهلتسننبسیارتوهینمیکنند "مراسمعمرکشانراازقسمتآواونماگوشکنید" وآنهارادرمواقعضروریمیکشند "بهلیستدانشمنداندینیاهلتسننکشتهشدهدرایران" توجهکنیدوسنی هانیزدرکشورهاییمثلپاکستانوعراقهرچندوقتیکبارچندشیعهایرابهرگبارمیبندندیااللهاکبرمیگویندودرجمعیتخودشانرامنفجرمیکنند. وسعیمیکننددشمنیخودرانشانندهندامادرواقعتشنهبهخونیکدیگرهستند. همچنینلازمبهذکرنیستکهدستهایازآدمهایمذهبیکهدرجامعهشیعیایرانوجوددارندبهشدتموردتنفروتمسخرقراردارندوبهآدمهایعقدهایوروانیودیوانهمشهورهستندومردمبرایآنهاجوکدرستمیکنندبه "مجموعهجوکهایاسلامی" نیزسریبزنید.
بنابرایناگر یک دیندار این سفسطه را میکند،درنظرداشتهباشیدکه
  • اکثریت و یا اقلیت برای یک ایده حقانیت نمی آورد.
  • شماتنهانیستیدو 800 میلیونآدمدیگرهمفکرباشماهستند
  • طرفمقابلشماتمامیمردمخداپرستجهانرانمایندگینمیکندو 99 درصدمردمخداپرستدنیاازطرفمقابلشمابیزارهستندواورااحمقمیدانند!
نکتهآخر اینکهاگراینافرادبهحرفخوداعتقاددارند،نبایدشیعهباشند! چونتعدادسنیهاچندینبرابرشیعیاناست! اگربازهمبهحرفخوداعتقاددارندنبایدمسلمانباشید! چونتعدادمسیحیانبیشترازتعدادمسلماناناست! وچقدرنابخردانهاستاگرشخصیتنهابهدلیلاینکهاندیشهایطرفدارانبیشتریداردازهوادارانآناندیشهباشد، نان به نرخ روز بخورد.
چرا بسیاری از مردم به دین گرایش پیدا میکنند؟
این پرسش پاسخ ساده ای ندارد و موضوع بسیار گسترده ای است که هم میتوان آنرا در بعد شخصی از دیدگاه روانشناسی پاسخ داد و هم میتوان در بعد اجتماعی از دیدگاه جامعه شناسی به آن پرداخت. از آنجا که پرداختن به این پرسش از حوصله این نوشتار خارج است تنها بگونه ای بسیار خلاصه چند دلیل را بر خواهیم شمرد.
1- بسیاری از انسانها درست فکر کردن را بلد نیستند. آنها معمولاً چیزهایی را قبول میکنند که "دوست دارند" و چیزهایی را که "دوست ندارند" قبول نمیکنند. برای افرادی که درست فکر کردن را بلد نیستند "درست بودن" مفاهیم ارزشی ندارد، و هرگاه تمایلات آنها با عقلانیتشان در تناقض باشد، تمایلاتشان پیروز خواهد شد. این افراد درصورتیکه خردگرا (خردگرایی چیست؟) شوند دین را کنار خواهند گذاشت.
2- دین یک صنعت بسیار بزرگ و گسترده است و میلیاردها دلار در سال خرج حفاظت از این صنعت بزرگ میشود. دین فروختن و تبلیغ دین حرفه و شغل افرادی است و این افراد همچون هر صاحب حرفه دیگری در جلب مشتریان خود میکوشند و برای آن تبلیغ میکنند. دین ابزار خوبی برای تحمیق مردم است و افراد زیادی بر حماقت مردم حکمرانی میکنند. این افراد با هر وسیله که بتوانند دین را تبلیغ میکنند و دشمنان دین را به هر وسیله که باشد یا نابود میکند یا خفه میکنند. قطعاً اگر برای هر چیزی آنقدر که برای دین تبلیغ میشود تبلیغ میشد آن چیز به اندازه دین رایج و محبوب میشد.
3- انسانها از آنچه واقعا باعث مسائل میشود نا آگاه هستند و همین نا آگاهی باعث میشود موجودات غیبی و ناپیدا را علت مسائلی که اطرافشان اتفاق می افتد بدانند. این درست همان چیزی است که باعث شده است انسانهای بدوی خدا را خلق کنند و انسانهایی که همانند آن انسانهای بدوی فکر و حتی زندگی میکنند نیز به دلایل بسیار مشابهی هنوز خداباور و دیندار هستند. (10)
4- دین با احساسات افراد در آمیخته است، خداباوران از ترس جهنم رفتن و یا به طمع به بهشت رفتن حتی از  بررسی افکار دینی خودشان هراسانند چه برسد که بخواهند آنها را نعوذ بالله بررسی کنند و در حقانیت آنها شک کنند.
5- دین قسمتی از هویت فردی برخی از افراد میشود و افراد بدون هیچ دلیل و شواهد معتبری آنرا از محیط خود کسب میکنند. (11) افراد معمولاً در مورد اخباری که میشنوند موشکافانه و شکگرایانه برخورد میکنند اما در مورد مفاهیم دینی آنچنان خنگ میشوند که تو گویی مغزشان فلج شده است.

چرا دانشمندان و فلاسفه بسیاری به وجود خدا اعتقاد داشته اند؟
براستی نمیتوان یک دلیل را برای تمامی دانشمندان و فلاسفه برشمرد، هرکدام از فلاسفه و دانشمندان به دلیل و یا دلایل خاصی به خدا اعتقاد داشته اند و تمامی این دلایل اشتباه هستند. تارنمای زندیق در بخشی با فرنام "رد براهین اثبات وجود خدا" به رد تمامی این دلایل پرداخته است، و اگر دلایل جدیدی ارائه شود، در صورتیکه در آن دلایل سفسطه و یا فرضهای غلط وجود داشته باشد به رد آنها نیز خواهد پرداخت.
باید توجه کرد که مسئله وجود یا عدم وجود خدا یک بحث فلسفی است و هیچ ارتباطی با علم  (5)ندارد. خداوند به دلیل فرا طبیعی بودن خود نمیتواند یک فرضیه علمی باشد زیرا علم چیزی به نام فراطبیعی (Supernatural) را به رسمیت نمیشناسد. خداباوران اصرار دارند بگویند حوزه علم محدود به واقعیت های طبیعت است و به واقعیت روحانی از حوزه علم خارج است، اما واقعیت این است که علم وجود چیزهای فراطبیعی را به این دلیل به رسمیت نمیشناسد که کوچکترین مدرک و شواهدی برای وجود چنین چیزی موجود نمیباشد. در واقع چیزهای فراطبیعی تماماً ساخته ذهن و تخیل انسانها است و حقیقتی ندارد. موسسه هایی مانند موسسه جیمز رندی سالها تمامی ادعاهای مربوط به وجود چیزهای فراطبیعی را بررسی کرده اند اما هرگز به شواهد معتبری دست نیافته اند. موسسه جیمز رندی مبلغ یک میلیون دلار جایزه را به کسی که بتواند وجود هر پدیده غیر طبیعی و فرا طبیعی را نشان بدهد و در شرایط آزمایشگاهی ثابت کند پاداش خواهد داد. برای اطلاعات بیشتر به نوشتاری با فرنام "جایزه یک میلیون دلاری موسسه جیمز رندی" مراجعه کنید. نتیجه آنکه مسئله وجود یا عدم وجود خدا در تخصص دانشمندان نیست.
مسئله وجود خدا مربوط به فلسفه و بطور مشخص مربوط به شاخه فلسفه دین از فلسفه است. البته ممکن است در علم مسائلی مطرح شود که فلاسفه دین (6) علاقه مند شوند ممکن بودن پدیده خدا را با آن بسنجند. مثلا در کیهان شناسی قضیه بیگ بنگ (7) و در بیولوژی قضیه تکامل و مسائل بسیار متعدد ریاضی که با فلسفه دین پیوند میخورند، مثلاً تئوری مجموعه ها و تعریف جورج کانتور از مجموعه بینهایت. اما این باعث نمیشود که دانشمندان مستقیماً به پدیده خدا بپردازند. همچنین ممکن است دانشمندانی از روی فقر فلسفیشان نظم و پیچیدگی موجود در کشفیات خود را به وجود خدا نسبت بدهند. مثلاً نیوتون از این دسته افراد بوده است (برای جزئیات بیشتر پیرامون خداباوری نیوتون به نوشتاری با فرنام نیوتون و خداباوری او مراجعه کنید). برخی وجود نظم در طبیعت را اثباتی برای وجود خدا دانسته اند که بی اساس و غلط بودن این استدلال را در نوشتاری با فرنام "برهان نظم" نشان داده ایم. برخی از دانشمندان دلایل شخصی و غلط ویژه خود را داشته اند مثلا پاسکال برای وجود خدا استدلالی آورده است که به "شرط پاسکال" معروف است(برای جزئیات بیشتر از خداباوری پاسکال و ایرادات وارد بر آن به نوشتاری با فرنام شرح سفسطه اگر آخرتی باشد شما ضرر کرده اید ما ضرر نکرده ایم اگر نباشد باز هم ما ضرر نکرده ایم مطالعه کنید). افرادی مانند انیشتن اساساً خداباور نبوده و خداباوران به خطا آنان را خداباور می انگارند (برای جزئیات به نوشتاری با فرنام انیشتن و خدای او مراجعه کنید).
اگر دانشمندی در یک کتاب علمی و دانشگاهی خداوند را وارد علوم خود کند، مثلاً در کتاب بیولوژی بنویسد که خداوند انسانها را خلق کرده است، و یا در کتاب مکانیک بنویسد که اگر نیرویی به جسم متحرک وارد شود انشاءالله از حرکت خواهد ایستاد، این نظر او ارزش و اعتبار علمی نخواهد داشت و باقی دانشمندان بعنوان دیوانه به او نگاه خواهند کرد. از همین رو است که در هیچ کتاب علمی (مثلاً کتابهایی که در دانشگاه ها تدریس میشوند) هیچ اثری از خدا نیست. خدا از دیدگاه علمی یک پدیده تخیلی همانند لولوخورخوره و سوپر من است. لذا اگر دانشمندی در مورد خدا اظهار نظر کند همانند این است که باقالی فروشی در مورد فیزیک کوانتومی نظر بدهد، یا یک فیزیکدان متخصص در زمینه فیزیک کوانتوم در مورد اینکه باقالی را چگونه باید پخت و در کجا باید ایستاد تا فروش بیشتری داشته باشد نظر بدهد. البته این به این معنی نیست که نظر یک باقالی فروش راجع به فیزیک کوانتوم و نظر یک دانشمند در مورد خدا بی اعتبار است و تنها فلاسفه دین حق دارند که در مورد پدیده خدا نظر بدهند. بلکه به این معنی است که از آنجا که پدیده خدا در حوزه دین علم مطرح نیست، باید احتمال آنرا داد که از آنجا که اکثر مردم خداباور هستند و به نوعی خدا اعتقاد دارند، و از آنجا که این دانشمندان نیز برخاسته از همان مردم هستند و تخصص ویژه ای در مورد قضیه خدا ندارند و اطلاعاتشان معمولاً در مورد دین و خداوند همانقدر است که اطلاعات مردم عادی است، باورهای دینی اکثر آنها همچون باورهای دینی اکثر مردم باشد. نتیجه آنکه باید انتظار داشت اکثر دانشمندان نیز مانند اکثر مردم به وجود خدا اعتقاد داشته باشند.
اما شگفت آور است که آمار چیزی بر خلاف این انتظار را نشان میدهند. در کشور آمریکا 90% مردم به وجود خدا و حیات پس از مرگ اعتقاد دارند و تنها 10 درصد مردم وجود خدا را انکار میکنند. این درحالی است که تنها 40% از کسانیکه تحصیلات لیسانس در یکی از رشته های علمی دارند، به این دو موضوع اعتقاد دارند، و تنها 10% از کسانیکه دانشمندان برجسته به شمار می آیند به خدا و زندگی پس از مرگ باورمندند. و همچنین میان اعضای از میان اعضای آکادمی ملی دانشمندان امریکا، 72% بیخدا (آتئیسم، بیخدایی، الحاد چیست؟ ) 21 درصد ندانمگرا (اگناستیسزم، چیست؟) و تنها 7% معتقد به یک خدای دارای شخصیت (8) هستند. (9).
جالب است که در میان فلاسفه ای که در 300 سال گذشته زندگی میکرده اند نیز برجسته ترین نامها بیخدا هستند. براستی برابر با فلاسفه بیخدایی همچون، آرتور شوپنهاور، توماس هابس، مارتین هیدگر،دیوید هیوم، آلبرت کاموس، فرانز کافکا، سر آلفرد جولیوس آیر، بوکونین میخائیل ،چارلز برادلف ، ردلف کارناپ، ویلیام ک کلیفورد، آگوسته کمته، دارو کلارنس، جان دوی، الیس آلبرت، جورج ویلیام، زیگموند فروید، لودوینگ آندریاس فوئرباخ، گیبون ادوارد، اما گلدمن، هلدمن جولیس امانوئل، هوباخ پاول هنری، جورج جاکوب (یعقوب)، هوک سیدنی، توماس هنری، یگرسول روبرت گرین، لوئیس جوزف، کارل مارکس، مک کاب جوزف مارتین، فردریش نیچه، منکن هنری لوئیس، توماس پین، آین رند، جان مکینون رابرتسون، برترند راسل، کارل سایگن، مارگارت سانگر، ژان (شاان) پاول سارتر، که تغییر شگرفی در فلسفه ایجاد کرده اند و برخی از آنها پدر علوم جدیدی بودند و علومی را پایه گذاری کرده اند تنها میتوان تعداد اندکی فیلسوف همچون امانوئل کانت را برشمرد که به خدا اعتقاد داشته اند، اکثر فلاسفه در 300 سال گذشته نسبت به خدا حالت انکار داشته اند و دین را آفتی بزرگ برای بشریت و ترمز تمدن میدانسته اند.
اما در گذشته اینچنین نبوده است، پیشرفت علم پیشرفت بیخدایی را نیز به همراه داشته است، البته ممکن است این پیشرفت بیخدایی و کمرنگ شدن نفوذ دین در زندگی و اجتماع و قانون و کوتاه شدن دست آن از علم بوده باشد که موجب پیشرفت علم شده باشد اما به هرحال بدون شک در گذشته خداباوری باور مرسوم تری بوده است. قدما را نباید بخاطر خداباوری و یا حتی اسلامشان توبیخ کرد و از دست آنها عصبانی بود. از هر انسانی در حد شعور و هوش او و اطلاعاتی که در اطراف او وجود داشته است و او میتوانسته است آنها را کسب کند انتظار داشت. یک دانشجوی سال اول رشته فلسفه اطلاعات فلسفی اش ده ها برابر بیشتر از اطلاعات سقراط و افلاطون و ارسطو است.
بنابر این علی رغم اینکه اگر تمامی فلاسفه و دانشمندان نیز یک حرف را بزنند بازهم این مسئله به خودی خود دلیل بر درستی آن حرف نیست، تعداد دانشمندان و فلاسفه بیخدا در صورتیکه در اکثریت بودن جمعیت خداباوران را در نظر بگیریم بسیار بسیار شگفت انگیز است و آشکار میسازد که خداباوری بیشتر به طبقه ای از اجتماع بشری تعلق دارد که از دانش و فلسفه بیشتر محروم است. رابطه میان باورهای دینی و میزان دانش رابطه ای معکوس است. هرچقدر امکانات آموزشی و فکری کمتر باشد باورهای دینی قوی تر و هرچقدر علم و دانش قوی تر باشد باورهای دینی ضعیفتر و کمتر خواهد بود.
نتیجه گیری:
نتیجه آنکه چه 2 نفربهایدهایاعتقادداشتهباشندچه 20 میلیوننفروچه 1.5 میلیاردنفر،آنعقیدههمچنانمیتوانداشتباهوزشتباشد! عرصهعلموگفتمانعرصهدموکراسینیست! هیچوقتدربررسیعلومنمیآیندوبگویندچون 10 تافیزیکدانبهایناعتقاددارندکهذراتبیانتهاهستندو 20 تافیزیکدانبهایناعتقاددارندکهذراتبینهایتنیستند،پسفیزیکمیگویدذراتبینهایتهستند! درگفتمانوبحثعلمیوفلسفیدرمورداسلامو خدا نیزاستفادهازاینسفسطه، نوعیلگدپرانیوفرارازبحثاست! بهافرادیکهچنینحرفیمیزنندبگوییدچراوقتیبیمارمیشوندپیشدکترمیروند؟چرابیماریشانراازطریقدموکراسیحلنمیکنند؟از 20  نفرازآشنایانشانبپرسندبیماریشانچیهستوازروینظرآنهابهتیماربپردازند.

توضیحات:
1) روحانیون بودیست در کتاب پرسش های خوب برای پاسخ های خوب در مورد این مسئله توضیحات کافی داده اند.
2) سایت مسیحی پیامبر آور مرگ یک نمونه از این نوع باور مسیحیان به اسلام است.
3) تارنمایی با نام آزمایشگر خدا لیستی از این 2700 خدا و مشخصات آنها ارائه میکند.
4) بسیاری از اهل تسنن معتقدند شخصی یهودی با نام عبدالله ابن سبا برای فتنه جویی تشیع را پایه گذاری کرده است و شیعیان حتی وجود چنین شخصی را انکار میکنند، بحث مفصلی در این مورد را در اینجا و اینجا بخوانید.
5) در این نوشتار منظور از کلمه علم همان (Science) و منظور از دانشمند (Scientist) است نه دانش و یا کسی که چیزی را میداند.
6) منظور از فلاسفه دین، دینداران فیلسوف نیست، بسیاری از کسانیکه متخصص در رشته فلسفه دین هستند خود باورمند به دین نیستند و اغلب کسانیکه در فلسفه دین باعث تحول شده اند خود دیندار نبوده اند.
7) یک اثر بسیار درخشان در مورد بیگ بنگ و وجود خدا، کتابی است که بصورت مناظره میان دو تن از بزرگترین فلاسفه خداباور و خداناباور زمان حال توسط دانشگاه آکسفورد منتشر شده است. نام این کتاب "Big Bang Cosmology, Atheism and Theism" است و یک نوشتار از نوشتارهای آنرا میتوانید در نوشتاری با فرنام "آغاز بی علت جهان" به زبان فارسی بخوانید.
8) منظور از خدای دارای شخصیت، خدایی است زنده که دارای شعور و اراده است.
9) منابع این آمار را در نوشتاری با فرنام "رابطه مستقیم خداباوری با نادانی" بیابید.
10) نوشتار جالبی در این زمینه توسط دکتر احمد ایرانی با فرنام "نظرهای علمی درباره دین، پیدایش و تکامل دین" نوشته شده است که نحوه شکل گیری دین را توضیح میدهد، و خواندن آن توصیه میشود.
11) دکتر ریچارد داوکینز در همین زمینه نوشتاری با فرنام "دلایل خوب و بد برای باورمند بودن" بودن دارد که خواندن آن توصیه میشود.

http://zandiq.com/articles/0000000060.shtml





هیچ نظری موجود نیست: