مثل‌های عجيب قرآن

نگارنده (گان):حجت الله نيکويی
مثل‌هاي عجيب قرآن



قرآن در بعضي موارد براي بيان مقصود خود، از روش «مثل زدن» كمك گرفته است. اما بسياري از مثل‌هاي قرآني نامفهوم و لذا غيرقابل استفاده‌اند و در بسياري از آنها قياس مع‌الفارق صورت گرفته و معلوم نيست كه چه نتيجه‌اي از آنها مي‌توان گرفت. پيش از پرداختن به نمونه‌هايي از مثل‌هاي قرآني، دو نكته را يادآور مي‌شويم:

الف. آية 58 سورة روم مي‌گويد: «و به راستي در اين قرآن براي مردم هر گونه مثل زده‌ايم…» و آية 54 سورة كهف و آيه 27 سوره زمر نيز همين مضمون را تكرار مي‌كنند. اما دقيقاً معلوم نيست كه منظور اين آيات چيست. آيا واقعاً در قرآن «هرگونه» مثلي آمده است؟

ب. آية 26 سورة بقره مي‌گويد: «خدا پروا ندارد كه به پشه و فراتر از آن مثل زند، آنگاه مؤمنان مي‌دانند كه آن ]مثل[ راست و درست ]و[ از سوي پروردگارشان است، ولي كافران مي‌گويند: خداوند از اين مثل چه مي‌خواهد؟…» باز هم معناي دقيق صدر آيه معلوم نيست، اما يك چيز روشن است و آن اينكه در اين آيه افرادي كه نقادانه و نكته‌سنجانه به مثل‌هاي قرآني نگاه مي‌كنند و بطور طبيعي اين سؤال برايشان پيش مي‌آيد كه: معناي اين مثل‌ها چيست، كافر قلمداد شده‌اند! لكن در دنياي امروز، كسي از اين تهديدها نمي‌ترسد. اكنون بپردازيم به نمونه‌هايي از اين مثل‌ها:

1 . آية 35 سورة نور، مي‌خواهد «نور بودن خدا» را بصورتي روشن‌تر معني كند:

خداوند نور آسمان‌ها و زمين است. مثل نور او چون چراغداني است كه در آن چراغي، و آن چراغ در شيشه‌اي است. آن شيشه گويي ستاره‌اي درخشان است كه از درخت مبارك زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي، افروخته مي‌شود. نزديك است كه روغنش ـ هر چند بدان آتشي نرسيده باشد ـ روشني بخشد. روشني بر روي روشني است. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مي‌كند…

براستي آيا خواندن اين آيه مي‌تواند ما را به تصور دقيق‌تر و عميق‌تري از مفهوم «نور خدا» برساند؟

2 . آية 75 سورة نحل دو نفر را با هم مقايسه كرده است:

خدا مثلي مي‌زند: برده‌اي است مملوك ]زرخريد[ كه هيچ كاري از او برنمي‌آيد. آيا او با كسي كه به وي از جانب خود روزي نيكو داده‌ايم، و او از آن در نهان و آشكار انفاق مي‌كند، يكسان است؟ سپاس خداي راست. ]نه[ بلكه بيشترشان نمي‌دانند.

بدون شك پاسخ سؤالي كه در آيه مطرح شده، منفي است. اما نتيجة اين قياس مع‌الفارق چيست و از آن چه درسي مي‌توان گرفت؟ جملة آخر آيه نيز كمي مبهم به نظر مي‌رسد. ضمير «هُم = آنها» به چه كساني برمي‌گردد و «چه چيزي» است كه «بيشتر آنها» نمي‌دانند؟

3 . در آية 76 سورة نحل نيز برده‌اي لال و دست و پا چلفتي، با فرد هدايت شده‌اي كه فرمان به عدالت مي‌دهد، مقايسه شده است:

و خدا مثلي ]ديگر[ مي‌زند: دو مردند كه يكي از آنها لال است و هيچ كاري از او برنمي‌آيد و او سربار صاحبش مي‌باشد. هر جا كه او را مي‌فرستد، خيري به همراه نمي‌آورد. آيا او با كسي كه به عدالت فرمان مي‌دهد و خود بر راه راست است، يكسان است؟

پاسخ البته منفي است، اما هدف خداوند از اين قياس مع‌الفارق چيست؟ يكسان نبودن برده‌اي لال و دست و پا چلفتي با فردي عادل و هدايت شده، كدام نكتة اخلاقي، اجتماعي و… را مي‌رساند؟

4 . آية 28 سورة روم مي‌گويد:

]خداوند[ براي شما مثلي از خودتان مي‌زند، آيا از غلامان و كنيزانتان شريكي در آنچه روزيتان داده‌ايم، داريد كه در آن برابر باشيد و از آنان همانگونه كه از خودتان بيمناكيد، بيمناك باشيد؟ بدينسان آيات ]خود[ را براي خردورزان روشن بيان مي‌كنيم.

اگر اين، «بيان روشن آيات» باشد، واي از بيان ناروشن آيات!

5 . آية 29 سورة زمر مي‌گويد:

خداوند مثلي مي‌زند از مردي ]يا: برده‌اي[ كه چند شريك دربارة او ستيزه‌جو و ناسازگارند و مردي ]يا: برده‌اي[ كه ]بي‌مدعي[ ويژة يك مرد است. آيا اين دو برابر و همانند هستند؟ سپاس خداي‌راست، ولي بيشتر آنها نمي‌دانند.

باز هم معلوم نيست كه اين مقايسه چه درسي به ما مي‌دهد و «هُم = آنها» چه كساني هستند و چه چيزي را نمي‌دانند؟

6 . آيه 171 سوره بقره گويي مي خواهد ماهيت واقعي کفار را به ما بشناساند:

مثل آنان که کفر ورزيدند مثل آن کس است که بانگ زند بر حيواني که نمي‌شنود جز فراخواندن و بانگ زدني را، کرند، گنگند و کورند که نمي‌انديشند

هر چه مي‌انديشم، چيزي از اين تشبيه بي‌معني نمي‌فهمم. عده‌اي از مترجمان قرآن براي اينکه کمي از ابهام آيه بکاهند، آن را چنين ترجمه کرده‌اند:

ومثل] دعوت کننده [ کافران همچون مثل کسي است که حيواني را که جز صدا و ندايي ] مبهم، چيزي [ نمي‌شنود، بانگ مي‌زند،] آري [ کرند، لالند، کورند، و درنمي‌يابند.

مطابق اين معنا، کافران حيواناتي کر و کور و لالند که دعوت آنها به حقيقت (بخوانيد اسلام) هيچ فايده‌اي ندارد!؟ بگذريم، اين مدعا که کافران کر و لال و کورند، بارها در قرآن تکرار شده است. کر و کور بودن کافران، هرچند با واقعيت ناسازگار است، اما در فضاي تفکر قرآني مي‌تواند معقول باشد. فقط مانده‌ام سخت عجب که لال بودن آنها را چگونه بايد معني کرد؟ 






هیچ نظری موجود نیست: