ويژگيهاي محمد يا زياده روي هاي شرعي؟

شايد يكي از اولويتهاي اساسي يك نظام قانوني و سياسي همانا مساوات در برابر قانون و به كنار گذاشتن امتيازاتي است كه يك فرد يا گروهي را از احكام قانوني مستثنئ ميكند، وقتي يك رهبر سياسي را ميبينيم كه قوانيني را براي ملت خود وضع ميكند پس وضع عادلانه اين قوانين ايجاب ميكند كه خود قانون گذار قبل از ديگران از آنها اطاعت كند تا اينكه قانون بر همه مردم بدون هيچ گونه استثنايي اعمال شود ، اما وقتي ميبينيم كه رهبر حكومت و مجري قانون خود را از بعضي احكام اين قانون مستثنئ ميكند و براي خود امتيازاتي را مقرر مي دارد كه بتواند به راحتي از آن احكام سرپيچي نمايد پس اين تجاوزي است آشكار به قانون و اين رهبر ديگر نميتواند در مقام رهبري عادل كه خود را با ملتش برابر نشان ميدهد ظاهر شود بلكه بصورت شخصيتي فراقانوني ظاهر خواهد شد با اين توجيه كه او بالاتر از اين است كه به احكام اين قانون پايبند باشد ، حال تصور كنيد اگر اين قانون را خود او وضع كرده باشد!



اگر به اين حقيقت آشكاراستنادكنيم ميتوانيم چند سوال بپرسيم:

چگونه محمد پيامبر اسلام با قوانين شرعي اسلامي كنار آمد؟ آيا خود را ملزم به فرمانبرداري و اطاعت از تمام اين قوانين ميدانست يا اينكه براي خود امتيازاتي ويژه كه او را از بعضي از اين احكام مستثنئ ميدانست ايجاد كرد؟

تحقيق درباره روش زندگي محمد نشان ميدهد كه اوخود را ملزم به اجراي قوانيني را كه براي ملتش وضع ميكرد نميدانست بلكه در بسياري مواقع محمد بر خلاف احكام شرع اسلامي عمل ميكرد و آنها را به شكلي آشكار نقض ميكرد بدون اينكه قبل از آن قواعدي يا احكامي را در اين رابطه صادر كرده باشد ، براي خود حلال ميكرد آنچه را بر ديگران حرام ميدانست و براي خود انجام دادن محرمات را مباح ميدانست ، عجيب اين جاست كه فقها و علماي اسلامي با اين قضيه به صورت طبيعي كنار آمدند و اشكالي در آن نديدند ، آنها نقض احكام اسلامي را توسط محمد يكي از حقوق او ميدانند وبراين عقيده اند كه او ميتواند خود را از بعضي احكام دست و پا گير مستثنئ بداند و اين نقض در احكام شرعي اسلامي را (ويژگيهاي محمد!!) ناميدند ، ابن العربي گفته:?پس به بعضي از احكام خصوصيت يافته و شرف يافتن ودرك معنايي داشته كه ديگران از آن بهره نبرده بودند ،‌و اين ويژه گي به خاطر مقام و مرتبت او بود? (احكام قرآن:3/617) . و فقها بر اين نقض احكام شرعي توسط محمد (ويژگيهاي محمد) تاكيد كرده و آنها را از ويژگيهاي منحصر به فرد محمد دانسته كه كسي را در آن شريك نميدانستند در اين رابطه البهوتي گفته ?نياز به گفته اش بوده تا جاهلي بعضي از اين ويژگيها را در روايات نبيند و آنها را سرمشق خو د قرار ندهد پس بايد اينها را بصورت ويژگيها ذكر كرد تا شناخته شوند? (كشاف القناع:5/23).

يكي از اصولي كه فقها همواره در يادآوري آن تلاش ميكنند و آن را مختص محمد ميدانند در امر نكاح است (ناگفته پيداست كه بسياري ازاين ويژگيها در رابطه با محمد و زنها بوده!!)و در باره آن الانصاري گفته?ويژگيها و خصوصيا ت صلئ الله عليه و سلم در نكاح بيش از موارد ديگر بوده? (شرح البهجه انصاري،4/83) همچنين ميتوان به (مغنئ المحتاج از شربيني :4/204)مراجعه كرد ،‌و اين امور عجيب نيستند چون محمد خود را به عاشق زنها معرفي كرده بود ? حبب الي من الدنيا الطيب و النساء? ( از تمام لذتهاي دنيا خوردني هاي خوشمزه و زنها براي من عزيز تر است) ‌ يا ?احمد و النسائي? ( شكر ميكنم بر اين زنانم) شايد او در احكام شرعي اسلامي مواردي دست و پا گير كه اورا از (حب النساء )‌ باز ميداشته پيدا كرده بود.

اين ويژگيها يا خصوصيات كدام است؟!:

البته ما فقط در مورد خصوصيات و ويژگيهاي افسانه ايي كه از طبيعت بشري فراتر ميروند صحبت نخواهيم كرد مانند: (زير بغل او بوي بد نميداد بلكه هميشه پاك و تميز و با بويي خوش همراه بوده همانطور كه در كتاب صحيحين از حديث أنس آمده عنبري يا مسكي ويا هيچ چيز ديگري خوش بو تر از بوي رسول الله صلئ الله عليه وسلم نبوييده ام. نيز در همان كتاب است مادر أنس عرق او را در ظرفي جمع ميكرد و آن را براي خوش بو كردن خود استفاده ميكرد و گفته كه آن از بهترين بوها است و بالاتر از آن بود بويي كه محمد هنگام قضاء حاجتش (ادرار) داشت و اين از روايات ?القاضي عياض? از بعضي از كساني كه با وي رفت و آمد داشته اند است كه وقتي ميخواست مدفوع از خود خارج كند زمين باز ميشد و مدفوع او و ادرارش را ميبلعيد و بويي خوش از آن مي آمد ، و براي اثبات ادعا از روايت ابن سعد كه به نوبه خود از عائشه روايت ميكند كه به پيامبر گفت: { درود خدا بر تو باد تو به خلاء (توالت) مي آيي ولي چيزي از تو نميبينيم پس پيامبر جواب داد : اي عائشه نميدانستي كه زمين همواره ميبلعد آنچه را كه از پيامبران خارج ميشود} . و بعضي از علما گفته اند كه با طهارت دو حاجت (مدفوع و ادرار) او شرف و مرتبتش دوچندان شد ( طرح التثريب از عبدالرحيم بن الحسين العراقي ، 2/81).

به دور ازاين موارد افسانه اي كه در بالا نمونه اي از آن را گفتيم در اين جا به ويژگيها و خصوصيات محمد در رابطه با اجراي احكام شرعي اشاره ميكنيم ( همان نقض قوانين احكام شرعي و مخالفت محمد با آنها) و آنها بر دو نوعند : ويژگيهايي كه بنا به ذات وطبيعت نسبت به زنان بايد از قيد و بندهايي كمتر نسبت به رابطه ميان زن و مرد برخوردار باشد و همچنين ويژگيهاي غير زنانه.

الف ـ ویژگیهای زنانه

1ـ محمد ميتوانست به تعداد دلخواهش زن بگيرد !! (الانصاف نوشته مرداوي:8/41) و هنگام مرگش 9 زن داشت در حاليكه ديگران را به بيش از 4 زن گرفتن منع كرده بود!!!! و تاكنون اين مسئله و حكمت آن بر كسي روشن نشده .

2ـ محمد ميتوانست به دون نياز به ولي يا مهريه مشخص و بدون شهود ازدواج كند، در حاليكه اين نكاح براي هر مسلماني يك مفسده حساب ميشود ، و روايت هست كه محمد صفيه دختر حيي راآزاد و عقد كرد بدون هيچ شاهدي يا مهر و يا موافقت ولي امر او و آزادي او را مهر او قرار داد (‌نكته قابل ذكر اين است كه در قوانين عرب نيمي از مهر دختر هنگام عقد پرداخت ميشود و به آن صداق گويند چيزي شبيه به شير بها در فرهنگ ايران و شيعيان و نيمي ديگر از آن كه مهر عنوان ميشود پس از طلاق بايد پرداخت شود ) .

3ـ او ميتوانست با لفظ ?الهبه?‌( اهدائي يا پيشكشي )‌ازدواج كند از آنجا كه در قرآن آمده :{وامرأه مومنه إن وهبت نفسها للنبي} يعني ( زن مومنه اي كه خود را اهدا كند به پيامبر) و اگر زني را خواست بايد از او اطاعت كند !! با تفسير ?السيوطي? در ?أسنئ المطالب? ، حتئ السيوطي اظافه ميكند كه ( بر ديگران حرام است خواستگاريش { يعني زني را كه محمد خواسته باشد} و بايد شوهرش طلاقش دهد و پيامبر او را نكاح كند!!!) نيز ?الماوردي? آورده كه در قرآن آمده (‌يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول إذا دعاكم ) يعني ( اي آنانيكه ايمان آورده ايد اجابت كنيد خدا و پيامبر را اگر از شما خواستند) . و نيز ?الغزالي? داستاني از زيد آورده (منظور او داستان ازدواج محمد با زينب دختر جحش است كه قبل از او زن زيد پسر خوانده محمد بوده ) كه شايد سري در آن باشد كه از جانب همسر امتحاني الهي در رابطه با ايمانش پس داده كه او را مكلف ساخته از زن خود جدا شود و از جانب پيامبر او را به بلايي بشري مبتلا كرد و او را از خيانت چشمان بازداشت( أسنئ المطالب شرح روض الطالب از السيوطي،3/100).


4ـ محمد ميتوانست به عقد در آورد يا شوهردهد
هر زني را كه ميخواهد براي خود يا ديگري بدون اجازه ولي زن و نيزدر به عقد در آوردن او دوطرف عقد را ميتوانست به عهده بگيرد بدون اينكه از هيچ كدام از آنها اجازه اي داشته باشد زيرا اونفعشان را از خودشان (مومنين) بهتر ميدانست و خدا اورا به عقد در مي آورد و زني به خواست خدا بدون خواندن صيغه عقد حلال ميگرديد(همان مأخذ).

5ـ او ميتوانست به زنان غير مسلمان (اجنبي) نگاه كند و با آنها خلوت كند و پشت خود بر شترش سوار كند ( اين يكي از گناهان نزد مسلمانان و اعراب آن زمان شمرده ميشده ) و ميتوان به داخل شدن (هم بستر) محمد بر أم حرام دختر ملحان (شرح مختصر خليل از حطاب ، 3/402) وهمچنين سوار كردن ?اسماء? بر پشت شتر خود ، و گرفتن زني از ?غفار? و خلوت كردن با او (كشاف القناع از بهوتي ،5/27) ميتوان اشاره كرد

6ـ وضوي او با دست زدن به زنان باطل نميشد ( دست زدن به زن نامحرم يكي از مبطلات وضو است )‌و در باره اين روايات بسياري نيز هست كه نياز به ذكر آنها نيست.

7ـ محمد ميتوانست احكامي را كه براي حل اختلافات زناشوئي ايجاد كرده بود را نقض كند ( وآن انتخاب ريش سفيدي از دو طرف بعنوان داوراست)و خود را از اين امر مستثنئ كرد .

ب- ويژگيهاي غير زنانه

از مهمترين اين خصوصيات محمد كه نقضهاي بسيار و خطرناكي را درباره قوانين شرع اسلامي داشته :

1ـ وضوي او با خواب باطل نميشد ، و محمد علت آنرا اينگونه توجيه ميكرد كه (چشمان من ميخوابند ولي قلب من بيدار است)!!!

2ـ محمد براي خود سهمي از غنائم جنگي كه با نام (الصفئ)‌معروف بود كنار ميگذاشت چه در آن جنگها شركت ميكرد چه نميكرد و در خيلي از مواقع اين سهم به عنوان كنيز يا غلام يا چهارپا بود و ميتوان از صفاياي او صفيه دختر حيي را نام برد كه او را تصاحب كرد و بعد از آن اورا آزاد و به عقد خود در آورد.(التلخيص الحبير از كناني ،3/280). {آنچه كه خواننده ايرا3ـ ني بايد توجه داشته باشد اين است كه در فرهنگ اعراب كسي ميتواند از غنائم جنگي سهمي برداشت كند كه در آن جنگ شركت كرده باشد )

3ـ او ميتوانست حد و حدود را خود تعيين كند ، بيهقي بر اين حديث استدلال ميكند كه به عائشه در داستان هند دختر عتبه به او گفت { از مال او به هر اندازه اي كه نياز داري بردار} ( التلخيص الحبير از كناني :3/283).

4ـ او اين اجازه را داشت كه به ديگران توهين و دشنام و اذيت و آزار برساند و ديگران را لعنت كند !! وخنده دار اين جاست كه او مردم را ملزم به قبول كردن دشنامهايش و اذيت و آزارهايش ميكرد با اين توجيه كه براي آنكس كه بپذيرد حسنه اي است !! و در اين رابطه محمد گفته(اللهم إني أتخذ عندك عهدا لن تخلفنيه إنما أنا بشر فأي المومنين آذيته أو شتمته أو جلدته أو لعنته فأجعلها له صلاة و زكاة و قربة تقربه بها يوم القيامة)‌يعني :( پروردگارا مرا با تو عهدي است ناگسستني كه من هم انسانم پس هر كدام از مومنيني را كه اذيتي كرده ام يا دشنامي گفته ام يا تازيانه اي زده ام يا او را لعنتي يا نفريني كرده ام بجاي آن برايش نماز و زكاتي قرار بده تا بوسيله آن در روز قيامت مرتبتي نزديك به تو يابد).( از مسلم و أحمد و الدرامي).

5ـ اگر در دعوايي نياز به شاهدي داشت ميتوانست به يك شاهد اكتفا كند بدون نياز به اثبات پاك بودنش(شرح البهجه از انصاري،4/84)و اين بر خلاف قوانين شهود است كه اولين شرط آن داشتن حداقل دو شاهد است و يك شاهد قابل قبول نيست و نيز درشروط شاهد عدالت اوست (شاهدي بدون اثبات پاك و صادق بودنش قابل قبول نخواهد بود) ،اما محمد براي خود نقض اين قاعده را مجاز دانسته همچنان كه در روايت مشهور? خزيمة ?‌ آمده است : ( محمد اسبي را از يك اعرابي خريده پس به دنبال او ميآمد تا پول خود را بگيرد پس محمد جلوتر ميرفت و اعرابي از او باز ماند عده اي از مردم به دون اينكه بدانند پيامبر ?ص? اسب را خريده دور اعرابي جمع شده و با او بر سر قيمت اسب به چانه زني پرداختند تا آنجائيكه بعضي از قيمت فروخته شده پيشنهاد بيشتري كردند پس اعرابي پيامبر ?ص? را صدا زد و گفت اگر خريداري من اين اسب را فروخته ام پس پيامبر ?ص? وقتي گفته مرد اعرابي را شنيد گفت: مگر من آنرا از تو نخريده ام او در جواب گفت: نه به خدا من آنرا به تو نفروخته ام پس پيامبر ?ص? گفت :من آنرا از تو خريده ام و مردم به دورپيامبر ?ص? و آن اعرابي گرد آمدند و هر كسي چيزي ميگفت تا اينكه مرد اعرابي گفت: شاهدي بياور كه من آنرا به تو فروخته ام پس خزيمه بن ثابت گفت: من شهادت ميدهم كه تو آنرا فروخته اي پس پيامبر ص به سوي خزيمه آمد و گفت: چرا شهادت دادي؟ او در جواب گفت :به خاطر ايمان در صداقتت يا رسول الله پس پيامبر خدا ص شهادت خزيمه را شهادت دو مرد قرار داد (‌انسائي و ابوداود).

6ـ محمد به خود اجازه ميداد كه احكام شرعي كه در قضيه زنا بود را نقض كند پس بعداز تبرئه مابرو از زنا با مارية‌القبطية محمد فرمان قتل او را صادر كرد.

7ـ محمد ميتوانست به غيراز سه جرمي كه حكم قتل را داشت فرمان قتل صادر كند (يعني به غير از : زاني شيرده ،‌قتل نفس ، تارك دين)،(كشاف القناع از بهوتي ،5/27).

پس همه اين نقض قوانين شرعي اسلامي توسط خود محمد را چگونه ميتوان توجيه كرد ؟! كسي كه خود يا پروردگارش بينانگذار اين قوانين بوده اند ، نتيجه گيري را به خواننده گرامي ميسپارم .

نويسنده : شهاب الدمشقي

ترجمه:شروين






هیچ نظری موجود نیست: