پل

آقايان ماشاالله آجوداني، محسن سازگارا و فرخ نگهدار در 9 ماه مي در برنامه حقوق نقش روشنفكر ديني در پيشبرد دموكراسي و حقوق بشر در راديو فردا گفتگو كردند



محسن سازگارا روشنفكر را چنين تعريف كرد: كسي كه روي شكافهاي معرفتي جامعه پل مي زند. مهمترين شكاف معرفتي جامعه خودمان را هم شكاف بين سنت و مدرنيسم ارائه كردم و روشنفكر ديني را كسي تعريف كردم كه از بين وجوه مختلف سنت، بخش ديني را كه بخش فربه و بزرگي از سنت ما هم هست، انتخاب مي كند، وجهه همت خودش قرار مي دهد و سعي مي كند بين سنت ديني و دنياي مدرن پل بزند و چون دنياي مدرن گوهرش عقلانيت مدرن است، عرض من اين بود به طور خلاصه كه پروژه روشنفكران ديني بخصوص در يك دهه گذشته راهي را پيدا كرده كه بين سنت ديني ما و عقلانيت دنياي مدرن، همسازي و همگرايي برقرار كند و اجازه مي دهد كه اين دو كنار همديگر بنشينند. به خصوص از پاردايم سروش من اسم بردم كه با كارهايي كه با دكتر سروش شروع شد و انجام يافته، به جرات مي شود گفت كه بين عقلانيت دنياي مدرن و دين موجود ما مي شود كه جمع مناسبي ايجاد كرد. به اين ترتيب مي شود گفت كه پروژه روشنفكران ديني در اين بخش سرش به يك بالين آسايشي رفته است



آجوداني : ?من فكر مي كنم اين كار در تاريخ مشروطه ايران هم انجام گرفت و به خصوص تاكيد مي كنم در مورد ميرزا آقا خان كرماني. با اين تعريف ايشان همه اينها مي شوند روشنفكران ديني. شايد تنها فرق اين باشد كه بگويند آقاي آخوندزاده خوش مثلا اعتقادات مذهبي نداشت، در صورتي كه ما در مورد ميرزاآقاخان كرماني مي دانيم كه در دوره هايي اين اعتقادات را داشت و به همين دليل سئوالي كه من از آقاي سازگارا دارم اين است: اگر واقعا حاصل دستاورد روشنفكري ديني اين بوده باشد كه سرانجام به همان جايي برسند كه روشنفكران سكولار رسيدند، معنايش اين است كه لقمه از پس گردن چرخاندند و آمدند به يك جا رسيدند، به يك وجه مشتركي دست پيدا كردند. اين وجه مشتركي كه الان ايشان از آن صحبت مي كنند كه يافته شده و در واقع به يك معنا اگر اينطور نگاه كنيم، پايان پروژه روشنفكري ديني است، يعني يك آغاز ديگري است براي يك دوره جديد. اين وجه مشترك اگر بنيادش همان چيزهايي باشد كه ما امروز مثلا در حقوق بشر خلاصه بكنيم يا در مفاهيمي مانند جدايي دين از دولت خلاصه كنيم، اينها به اعتقاد من دستاوردهاي روشنفكري ما نيست. اينها دستاوردهاي تاريخ مدرنيته است و دستاوردهايي كه در تجدد اتفاق افتاده، دستاوردهايي كه در تاريخ بشري اتفاق افتاده و ما دوباره داريم به اين دستاوردها دست پيدا مي كنيم به صورت معقولتري. اينجا كجا است اين تفكر روشنفكري، كجا است اين بينش روشنفكري؟ اگر اين بينش روشنفكري حاصلش در واقع بازگشتي باشد به حقوق بشر، بازگشتي باشد به جدايي دين از دولت، چيزي است كه در واقع الان نزديك به دويست سال در تاريخ بشري سابقه داشته، رشد كرده تا امروز، بنيانهاي اساسي و روشن خودش را پيدا كرده. اينجا كجا است كه ما از روشنفكري صحبت مي كنيم.?

اما آقاي نگهدار ميانه را گرفت و بر اين باور بود كه تحول ديني از عهده ي روشنفكران ديني ساخته است:

?تحولات فكري در جامعه خودمان يك روند تحولي است كه اگر نخواهم بگويم تمام، بلكه اكثريت بزرگ روشنفكران ايران را تحت تاثير خودش قرار داده و آن نوعي جدايي از يك دستگاه پيش ساخته نظري به عنوان ايدئولوژي است و قرار دادن يك رشته ارزش هاي مدرن و امروزي براي عمل سياسي و اجتماعي فراروي خود يك بازنگري هم در نحله روشنفكراني كه جدا از روشنفكران ديني بودند و در دهه 40 فعاليت خودشان را شروع كردند،‌ تحول فكري را مي بينيم و هم در نحله روشنفكران ديني، كساني كه اعتقادات اسلامي داشتند اين تحول را مي بينيم و جوهر آن، آنچه كه به نظر من برجسته است، در ماهيت يابي براي اين دو طرز فكر، براي اين تحولات، عبارتست از رويكرد به حقوق بشر و مفهوم آزادي و به طور مشخص تر، مفهوم دموكراسي. يعني همه اين روشنفكران ما امروز چه آن كساني كه خودشان را با عنوان ديني معرفي مي كنند، چه كساني كه لزومي به استفاده از اين واژه نمي بينند، همگرايي پيدا كردند روي مفاهيمي كه با مدرنيته متولد شده و امروز به خصوص در دنياي بعد از جنگ دوم جهاني با مفهوم حقوق بشر، ارزش هاي دموكراتيك و ارزشهاي آزادي خواهانه يا ليبراليستي تعريف مي شوند. همه حول اين مفاهيم همگرايي پيدا كردند. به اين اعتبار من با نظر آقاي سازگارا كه مي گويند: فعاليت روشنفكران ديني سر به بالين آسايش مي گذارد، موافقم و فكر مي كنم فعاليت روشنفكران غير ديني ما هم كه در دهه 40 يك گرايش انقلابي يا گرايش ايدئولوژيك با امر نظام سياسي و ساختارهاي سياسي در جامعه ما داشتند، اين دو به هم نزديك مي شود و به يك فرجام آزادي خواهانه مي رسد.?

آجوداني مساله را بسيار صريح و منطقي در وقت بسيار كمي كه بود بسيار خوب نقد كرد . اما من نيز آن را فرصتي يافتم تا بيشتر به مساله ?روشنفكر ديني? و تعبيرها و تفسيرهاي آنها كه موجب پريشاني فكر مي شود بپردازم.
آيا روشنفكر ديني روشنفكر است؟

روشنفكر يا انديشمند Intellectual كسي است كه تفكرش در انديشه و خرد ريشه دارد و در پيشاپيش دگرگوني هاي اجتماعي رو به آزادي و مدرنيته و تجدد حركت مي كند

اگر تعريف سازگارا را بپذيريم يك چيز كم دارد و آن خردگرايي و مدرن انديشيدن روشنفكر است يعني اگر روشنفكر، خردگرا و مدرن نباشد مشكل بتوان وي را روشنفكر ناميد.? روشنفكر ديني ? نخست به دين، باور و ايمان بدون چون و چرا دارد . افزون برآن نهاد ديني خود يكي از موانع روشنگري بشمار مي رود و همواره از جستجوي آزادانه دانش جلوگيري كرده است. كسي كه خود زنجير دين به پا دارد چگونه مي تواند در عرصه دگرگوني هاي اجتماعي و ديني نقش داشته باشد؟

هنگامي كه عقيده و مذهب و ايدئولوژي بر جامعه اي حاكم شود ؛ شهرونداني كه به آن عقيده و ايدئولوژي باور ندارند به شهروند درجه دو تبديل مي شوند. ?روشنفكران ديني? كه در حقيقت ?روشنفكران شيعه اثني عشري? در حكومتي شيعه سالار هستند، آيا همين آزادي نسبي را?روشنفكران ديني? براي روشنفكران اته ئيست ،?كمونيست? يا ?روشنفكران بهايي?، سني، زرتشتي و مسيحي و غيره نيز قايل هستند ؟ و اصولا آن روشنفكران نيز مانند آنها از حق آزادي و عقيده برخوردارند؟ ممكن است بگوييد كه مسلمانان هم از آزادي كامل برخوردار نيستند و بسياري از آنها در زندان بسر مي برند و .. در پاسخ بايد گفت آنان در ابراز بسياري از عقايد خود آزادند و بقول خودشان فقط بايد خط قرمز را رعايت كنند درحاليكه و جود روشنفكران دگرانديش روي خط سرخ قرار دارد چه برسد به اظهار عقيده اشان. تجربه ديني فقط در انحصار? روشنفكر ديني? نيست از آن گذشته يك ? روشنفكر ديني? بايد سياست را فداي آموزه ي ديني خود كند و اين خلاف آزادي و استقلال انسان است. ?روشنفكر مذهبي? اراده و ايمان به خود ندارد و همه چيز را به مشيت الهي و جبر تاريخ واگذار مي كند. نمونه مي خواهيد خاطرات رفسنجاني را بخوانيد كه در مورد عزت الله سحابي مي نويسد:



مهندس عزت الله سحابي كه قراربود از بودجه دفاع كند و اسم نوشته بود، از زير بار دررفت!‌ نمي دانم چرا؟ به ? من نوشته كه استخاره كرده است ، مكررا بد آمده و اين عجيب است ؛ با اينكه رئيس كميسيون برنامه و بودجه است.?( عبور از بحران . اكبر هاشمي رفسنجاني . رويه 509. چون آقاي سحابي تا كنون اين مطلب را رد نكرده اند آن را آوردم و اگر نه كدامين سخن اين حجت اسلام را مي توان باور كرد؟ )

خوب چگونه در دنياي مدرن امروز مي توان با اين تفكر كشور را اداره كرد؟


پارادايم سروش ؟

سازگارا از پارادايم سروش گفت و ما از نقد انديشه ديگر ?روشنفكران ديني ?چون دكتر شريعتي و از دشمني و ناسزاگويي وي به ليبراليسم در مي گذريم به ويژه كه او در? فاطمه فاطمه است? بيزاري خود را از زن مدرن و متجدد آشكارا نشان داده است.

حال ببينيم اين به اصطلاح پاراديم سروش چه ارمغان دارد؟ آقاي سروش دركتاب ? فربه تر از ايدئولوژي? زير عنوان حكومت دموكراتيك ديني مي نويسد:? حكومت هاي ليبرال دموكرتيك امروز ، به رضايت خلق مي انديشند و پرواي رضايت خالق را ندارند و مشكل حكومت هاي ديني دموكراتيك اين است كه ميان رضايت خالق و رضايت خلق آشتي برقرار كنند و ميان برون دين و درون دين تعادل افكنند و چنان رفتاركنند كه هم حق خلق را گزارده باشند و هم حق خالق را، وهم تماميت آدمي را محفوظ نگه دارند و هم تماميت دين را. و انصاف بايد داد كه كار اين حكومت هاي، بسي دشوارتر از دوگونه حكومت ديگر است. مي بينيم كه بلافاصله با مساله خدا روبرو هستيم.

سوال اصلي و اساسي همين است كه آيا خدايي هست يانه؟ و اگر هست ، حقوقي دارد يا نه؟ و آيا آن حقوق واجب الرعايه هستند يانه ؟?( عبدالكريم سروش ، فربه تر از ايدئولوژي ، رويه 273 و274، موسسه فرهنگي صراط ، اسفند1372 پرسش من هم از آقاي سروش اين است كه اگر خدايي هست چرا بندگانش بايد حقوق وي را رعايت كنند ؟ واقعا اين شرم آور نيست كه بندگان خدا از حقوق خداوند قادر متعال دفاع نمايند؟ ايا اين خدا نيست كه بايد از حقوق بندگانش دفاع نمايد؟

پرسش من از آقاي سازگارا اينست كه آيا اين همان پاراديمي است كه شما به آن افتخار مي كنيد؟ اين چه چيز مدرن و نوي به ما مي دهد ؟ البته كه اين پاراديم نيست اين سراب و پرديس است و با دريغ بسيار اين بهشت هايي كه مي خواهند هم تماميت آدمي و هم تماميت دين را حفظ كنند به جهنم ختم مي شوند؛ و آشكار است كه حفظ تماميت حقوق خدا برتر از حفظ تماميت آدمي است و بايد انسان ها فداي خدا شوند ؛ ما كه در اين پاراديم جهنمي 25 سال است زندگي مي كنيم!؟ در چنين جامعه اي حقوق انسان ها فداي آن چيزي مي شود كه مصلحت و خواست خداوندي نام دارد . اين خواست و مصلحت از ديدگاه حاكمان مسلمان مي تواند تعبير و تفسير هاي گوناگون شود. اين تعبير ها كه خدا را از حفظ حقوق خود عاجز مي داند جز در خدمت همان شيادان دستار بند و غير دستار بند است كه منافع خود را به جاي منافع خدا جا مي زنند .
مشكل اصطلاح هاي خود ساخته و برگرداندن كلمه ها !
اگر به يكي از موانع روشنفكري در سال هاي اخير بخواهيم اشاره كنيم ايدئولوژي هاي وارداتي و تعبير غلط از

برخي كلمه هاست . .

برگردان يك اصطلاح خارجي به فارسي پيدا كردن كلمه ي همتاي آن نيست بلكه در حقيقت به ساختن كلمه اي جديد دست مي زنند كه در جامعه ي ايران بيگانه است . پيدا شدن يك اصطلاح( براي نمونه اروپايي ) پس از پيدايي يك پديده رخ داده است اما كلمه اي كه به فارسي ترجمه مي شود اين پديده هنوز در جامعه پيدا نشده است و مصداق عيني ندارد. بنگريد كمونيست ها ي وطني را كه انقلاب مشروطه را? انقلابي بورژوازي? ناميدند ، حكومت رضاخان را كه بسياري از كارخانه ها و موسسه ها را دولتي كرد حكومت ?بورژوازي ملي? ارزيابي كردند و دولت ملي دكتر مصدق را دولت ?بورژوازي كمپرادور!? دانستند. مي بينيم كه پيدا كردن مصداق بورژوازي ملي به معضلي تبديل شد كه تا به امروز ادامه دارد. همين مشكل را در مورد ?فئوداليسم? داشته ايم.

آل احمد كه هويت شرقي و ايراني خود را در مقابل تمدن غرب ( به گمان خود) پايمال مي ديد چاره را آن ديد كه به مشروطيت به ديده شك و ترديد بنگرد و به روشنفكرها و منتسكيوهاي ايراني بتازد و حتا اصلاحگران ديني كه اداي پيشوايان پرتستانتيسم را در مي آورند با عنوان ?لوترهاي وطني? بباد تمسخر بگيرد . او آخوندزاده و آقاخان كرماني و ملكم را كه مذهب شيعه را نقد مي كردند نشانه گرفته بود؛ و در عوض از واپس گراياني چون شيخ فضل الله نوري و خميني پشتيباني مي كرد. و باز هم او بود كه از? ماشينيسم? در ايران دم زد بدون اينكه در جامعه ما مصداق واقعي داشته باشد. آيا ساده لوحانه نبود كه واردكردن اتومبيل يا مونتاژ آنرا يا داشتن چند كارخانه نساجي را ?ماشينيسم? بناميم؟ اين مسايل پس از انقلاب بسيار گفته شده و چيز نو و تازه اي نيست اما من يك مطلب را مي خواهم يادآوري كنم و آن اينست كه روشنفكران چپ كه در مورد بسياري مطالب متعصب هستند چرا آل احمد و شريعتي را در زمان خود نقد نكردند؟ چرا وقتي آل احمد در دانشگاه تبريز در پاسخ دانشجويي كه پرسيد شما معتقد به خلقت آدم از خاك و گل هستيد گفت بله من هستم ولي اگر تو خود را از نسل ميمون مي داني مختاري (خنده حاضران). اين بحث و تمسخر در يك محيط علم و دانش همچون دانشگاه تبريز و با حضور ?روشنفكران چپي? چون غلامحسين ساعدي و رضا براهني و .. صورت گرفت و هيچكس هيچ چيز در مخالفت با آن نگفت؟ جالب است چندي بعد شريعتي در لباس اصلاح ديني و لوتريسم همان راه را ادامه داد با همان ديدگاه درحالي كه حسرت دوران خلافت عثماني و اسلامي را مي خورد و نفرت و انتقاد خود را از مذاهب ديگري چون زرتشتي و مانوي و حتا بوديسم پنهان نمي كرد اسلام را به ماركسيسم پيوند زد.

منوچهر جمالي بر آنست كه حتا اصطلاحي را كه از آلماني به فارسي به اشتباه ، ?استثمار? ترجمه كرده اند( بهره كشي از ثمره درختان و گياهان ) در واقع انحرافي است بسيار دور از تصوير زنده اي است كه ماركس در زبان آلماني منظور داشته است. اين اصطلاح در آثار ماركس

صيدكردن و به غنيمت بردن Beuten از ريشه Ausbeutung
گرفته شده كه در پس آن تجربيات وحشيانه ميليون ها سال نوع بشر را از تعقيب و شكار و حيله ورزيدن و تجاوز كردن و قساوت و بي رحمي و چپاول كردن را در خود انباشته دارد. و روحيه اي كاملا متفاوت با دوره ي كاشتن و به ثمر آوردن و بهره برداري از آن و پرستاري از گياه يا بذر و پروردن دارد.
اما ?روشنفكران ديني ? يا همان ? ملي مذهبي ?هاي سابق به برگردان كلمه ها بسنده نمي كنند بلكه همواره در پي يافتن و بافتن اصطلاح ها و كلمه هاي جديدي هستند تا هر مكتب و مقوله اجتماعي ، سياسي را از درون تهي و كاملا آن را بي معنا سازند .

اصلاحگران ديني !



با توجه به آنچه كه گفته شد ?روشنفكر ديني? تركيب درستي بنظر نمي آيد و شايد اصلاحگر مذهبي شايسته تر باشد. هنگامي هم كه مي گويم ليبراليسم جنبشي ضد حاكميت دين بود و دين را به وجدان آزاد افراد بشري واگذار مي كرد . همچنين من سر آن ندارم كه با تاويل و تفسيرهاي ديني دشمني ورزم. هرمونتيك يا علم تاويل نيز در غرب از كتاب مقدس شروع شد با اين تفاوت كه جنبش روشنفكري در غرب جنبشي ضدحاكميت دين بود و روشنفكران ما در پي توجيه حكومت ديني فعال شدند. ما امروز علاوه بر آنكه فيلسوف و انديشمندان جنبش ليبرالي و روشنگري را كم داريم ، برخي از متدينان اسلامي با استفاده از فرصتي كه حكومت اسلامي در اختيار آنها گذاشته با تعبير و تفسير واژه ها مي خواهند مقاصد خود را جا بيندازند. درگذشته اصلاحگران ايراني براي آنكه اسلام را تلطيف كنند به عرفان روي مي آوردند ، عطار و مولاي بلخي از آن جمله اند . تمثيل ها و قصه هاي قران قابليت تاويل و تعبير بيشتري دارد تا نص صريح قران در مورد زنا و حد و غيره . تئولوژي يا الهيات فقط با اين تمثيلات مي تواند خود را به فلسفه نزديك كند ولي واقعيت اينست در اموري كه وحي مساله احكام مستقيم و دستور مستقيم و صريح خداوندي در كار است شك نمي توان كرد و شك و ترديد اولين پايه فلسفه است. در مقوله تفكر روشنفكري هيچ چيز يقين نيست و بر همه چيز مي توان شك كرد هر مقوله اي را مي توان شكافت و هر فكري را مي شود پاره پاره كرد و به تشريح آن پرداخت چنانكه فرهيختگاني چون خيام و حافظ هدف از آفرينش انسان و بهشت و جهنم را به زير سوال بردند و بدين سبب در دنياي اسلام عاصي و طغيانگر معرفي شدند و مورد تعقيب و آزار.

با اين سخن آقاي سازگارا كه ما اكنون وارد پاراديم ليبراليستي شده ايم موافق هستم اما فراموش نكنيم كه جنبش ليبراليستي و اصولا جنبش روشنفكري پديده اي ضد دين بود و ?روشنفكر ديني? نمي تواند پيشتاز اين جنبش شود زيرا ?روشنفكر ديني? با تخصص خود به حقيقتي نزديك نمي شود تازه اگر صحبت از تخصص شريعت ديني باشد ملايان بر روشنفكران ديني برتري دارند و اصولا حكومت ولايت فقيه با بهانه تخصص ديني موجوديت پيدا كرد. روشنفكر بايد در مورد مسايل جامعه و سياست و فلسفه به نقد بنشيند و مستقل بنيديشد. مي بينيم كه ?روشنفكر ديني? چقدر با اين تعريف فاصله دارد . در دين كه اصل بر وحي و بودن و شدن است كاري با فرد ندارد. فكر ?روشنفكر ديني? نمي تواند مستقل و رها از دين پرواز كند و همواره زنجير دين برپايش سنگيني مي كند.

اگر بخواهيم متوجه فاصله ?روشنفكر ديني? بشويم باورمندان ساده و غير روشنفكر ديگر دين ها مانند مسيحي ها پرتستان و بهايي ها را در نظر بياوريد كه اعلاميه جهاني حقوق بشر و آزادي زنان را باور دارند و هنوز ?روشنفكران ديني? ما از دينداران معمولي آنان اديان عقب مانده ترند و هنوز اندر پي يك كوچه اند!

اصلاحگران ديني به تعبير من در نبرد با مستبدان شريعت زده جدي نبوده اند و نشان دادند كه حاضرند بر سر عقيده خود در برابر صندلي صدارت معامله كنند و عقب بنشينند. تجربه نشان داد كه دغدغه ديني آنها با جيب آنها بي ارتباط نيست. جعل اصطلاحات ازجانب اين گروه پايان ندارد ?مردمسالاري ديني? يعني چه ؟ ?جامعه مدينه النبي? چه معنايي دارد؟ از ياد نبريم كه حكومت من درآوردي ?جمهوري اسلامي? نيز بر همين روش ساخته شد و هر كس تفسيري از آن داشت از جمله اسلامي بودن آن به معناي عدالت اجتماعي تعبير مي شد ولي ديديم كه چگونه گرگ اسلامي بره جمهوري را بلعيد. زيرا بخش نخست كه اسلاميت را تشكيل مي دهد براي خود مرز و حد و حقوقي نمي شناسد و بخش دوم براي بدست آوردن حقوق خود تلاش و مبارزه مي كند.

اينكه ابراهيم يزدي مي گويد: ? دموكراسي ديني و غير ديني ندارد، دموكراسي ، دموكراسي است? خلط

مبحث است و فريبي بيش نيست . دكتر يزدي بارها در گفتگوهاي خود با رسانه هاي همگاني براينكه 97% مردم ايران مسلمانند و بايستي اعتقاد و باور مردم در قانون اساسي در قانون اساسي تبلور پيدا كند تاكيد كرده است و در عين حال از دموكراسي نيز كه پديده اي است ليبراليستي كه با دين و مذهب ايدئولوژي سازگاري ندارد دم زده است ! اين چگونه دموكراسي است!؟ مردم كشورهاي اروپايي مسيحي هستند و اصلاح گران ديني از لوتر گرفته تا فيلسوفاني مانند كيه كه گارد كه از آن برخاسته اند هنوز معجوني بنام دموكراسي مسيحي نساخته اند، مسيحي دموكرات و حزب دموكرات مسيحي داريم ولي دموكراسي مسيحي نداريم يا با وجود آنكه مسيحيت تحولي در دين يهود بشمار مي آيد و سفارش هاي بسياري در مورد مهرباني و دوست داشتن دشمن و همسايه دارد كسي جرات نكرده است كه حقوق بشر و جامعه مدني را به مسيحيت پيوند بزند .

بر همين سياق حتما اين سخن مضحك را شنيده ايد كه اين روزها باب شده است بگويند كه ?در ايران آزادي بيان هست ولي آزادي پس از بيان نيست!!؟? اصل آزادي بر اين استوار است كه شخص حرفش را در نهايت آزادي بزند و از عواقب آن وحشت نداشته باشد. هنگامي كه فردي مي داند كه پس از گفتن سخنش به او آزار خواهند رساند خود بخود يك هزارم حرفش را هم به راحتي نمي تواند بزند و به خود سانسوري دچار مي شود، اين كجايش آزادي بيان نام دارد؟ اين چيزي كه از آن در ايران ?روشنفكران ديني? با عنوان ?آزادي بيان? ياد مي كنند چيزي جز بلبشو ناشي از تعدد قدرت، نام ديگري ندارد و بهيچوجه برآن نام آزادي بيان نمي توان گذاشت.



نمي دانم چرا از مدعيان اقتصاد توحيدي كه در اول انقلاب نسخه مي پيچيدند خبري نيست ؟ معلوم نيست عاقبت تئوري آنها چه شد؟ آنهايي كه حكومت اسلامي را ترغيب كردند كه بانك ها را اسلامي كند ، قراردادهاي شركت هاي آي بي ام و ديگر شركت هاي كامپيوتري را لغو كردند و كامپيوترهاي وزارتخانه ها يي مانند دارايي و بانك ها را بيرون انداختند و از كيسه ملت خرج نمودند كجاهستند؟

تازه فايده ي اين اصلاحگران ديني چيست؟ هر كدام آورنده ي يك اسلام راستين هستند كه هيچ يك هم با يكديگر سر سازگاري ندارند ، چون بين همه ي آنها ظاهرا يك اسلام را بايد به عنوان اسلام راستين برگزيد! زيرا هيچ اسلامي، اسلام ديگر را تحمل نمي كند. اسلام در پايه خود با پلوراليسم مخالف است زيرا پلوراليسم را معادل كفر مي داند زيرا خداي اسلام يگانه است و انبازي ندارد. بنابراين مشكل اصلاحگرايان ديني جاي ديگر است ، آنها شهامت اصلاح ديني را ندارند. اشكال ما از آنجا نيست كه يك لوتر نداريم اشكال ما در اينست كه سدها لوتر باسمه اي داريم. روشنفكر نمي تواند هواخواه حاكميت دين در جامعه باشد و بايد قدرت آن را محدود كند اما كاري كه ?روشنفكران ديني? مي كنند بسط و توسعه قدرت دين است و اين با اصل روشنفكري ناسازگار است. اين به معناي آن نيست كه كردار همه ي اصلاحگران ديني را رد كنيم اين كه آقاجري گفت ما ميمون نيستيم تا از مرجعي تقليد كنيم تازه يك شروع است. شروع از فرديت و استقلال آن ، ?من فكر مي كنم ، پس هستم.? كسي كه تقليد مي كند اصل اراده و استقلال انساني را زير پا مي گذارد و او حق گزيدن و گزيده شدن ندارد.

پايان سخن اينكه اصلاح طلبان ديني با ساختن اصطلاحات و مفاهيم جديد نمي توانند به مدرنيته پل بزنند، مردم ساليان درازي از هر دين و قومي در ايران زمين با ضرب المثل ?عيسا به دين خودش ، موسا به دين خودش? زيسته اند و از ?روشنفكران ديني ? فرسنگ ها جلوتر بوده اند. در اول انقلاب خميني، مطهري و بازرگان مدعي بودند كه اسلام نجاتبخش مردم است، اكنون سروش و سازگارا و .. مي خواهند اسلام را توسط مردم نجات دهند. ميليون ها روشنفكر پير و جوان و دانشجو و به ويژه زنان در صحنه مبارزه عليه سنت و ارتجاع حضور دارند و خواستار پيوستن به دنياي مدرن هستند. مردم بسيار مترقي تر از ?روشنفكران ديني ? هستند و مي دانند با پل آنها نمي توانند به جايي گذر كنند و بقول معروف پل آنها به سراب ختم مي شود زيرا اين تفكر از قرن 18 هم عقب تر است. اين بحث ها حكايت كشيشان اسكولاستيك را در مورد سن اسب و شمردن دندان هايش را بياد مي آورد كه سال ها وقت صرف آن كردند در حاليكه كافي بود دهان اسب را بازكنند و دندان هايش را بشمارند. 25 سال است مبارزه مردم براي مدرنيته ادامه دارد ، آثار اين مبارزه را نه در تظاهرات سركوب شده بلكه در آثار سينمايي ساخته شده زنان فرهيخته ما ، در ادبيات ما متجلي شده است. مردم نيازمند سازمان هاي نوين هستند تا در آن متحد شوند، سازمان ها و حزب هاي سنتي ضمن اينكه حب و بغض هاي قديمي خود را حمل مي كنند توانايي گردآوري مردم را از دست داده اند زيرا آنها همواره به جاي فرد تصميم مي گرفته اند ما اكنون نيازمند حزب هايي مدرن هستيم. حزب هايي كه به آزادي بينديشند و عدالت را در آزادي بجويند. با احساس ديني نمي توان مردم را متحد كرد و به آزادي و مدرنيته پل زد؛ به انتظار پل هاي روشنفكران ديني بنشينيم كه روزگاري در كنار روشنفكر واقعي بنشيند كه چه شود؟ چقدر بايد به انتظار نشست و نتيجه چه خواهد شد؟. براي برپايي حكومتي فارغ از ايدئولوژي و دين بايد بر آزادي وجدان فردي تاكيد كرد بنابراين فقط با يك جنبش ليبراليستي مي توان به سلطه و حاكميت سنت ها نقطه پايان گذارد، اين جنبش در كوچه و خيابان هاي شهرها ي ايران جريان دارد، بياييد باهم اين جنبش را دامن بزنيم.

24ماه مي 2004- استكهلم



:در نوشتن اين مقاله از كتاب هاي زير بهره جسته ام
1-بيراهه هاي انديشه منوچهر جمالي پاريس ژانويه1985

منوچهر جمالي - 2-همگام هنگام

3- از همه و از هيچ - منوچهر جمالي 1985

4-خود زايي نيرومنديست- منوچهر جمالي 1987

5- آتشي كه شعله خواهد كشيد- منوچهر جمالي 1987

6- به سوي حكومت فرهنگي- منوچهر جمالي1995



توسط حسن بهگر






هیچ نظری موجود نیست: