زنادقه

نگارنده (گان):احسان طبری

چون مسلمانان نماز کردندی ، گفتندی : مثل شتران بقطار ایستاده اند ! ؛ چون به رکوع و سجود رفتندی : گفتندی : پشت سوی خدای آسمان کرده اند ! ؛ بمکه شدندی به حج ، از بهر آنکه بحج و مناسک آن بخندیدی . چون بصفا و مروه شدند ، گفتندی : این مردمان چه گم کرده اند که بدین کوهها می آیند.

تاریخ بلعمی در وصف زنادقه – صفحه 751

***

رحل زندقه جهان بگرفت : گوش همت بر این رحل منهید

دین به تیغ حق ازفشل رسته است باز بنیادش برفشل منهید (1)

1)طرح مسئله

شاعر معاصر ما شادروان بهار در یک قصیده ی شیرین شکوائیه چنین آورده است :

هرچه در دوره ی ناصری

مرد و زن کشته شد سرسری

آن بعنوان مشروطیت

وین بعنوان بابیگری

نام مردم نهد " بلشویک"

این زمان دشمن مفتری

در هر دوره از ادوار تاریخ برچسبی مهیب و ترس آور وجود داشته است که هیئت حاکمه و چاکران قدرت آنرا برای سرکوب مخالفان خود بخق و ناحق بکار میبرده اند . یکی از آن "برچسب" ها که از دوران ساسانیان تا عهد سلجوقیان بهانه ی کشتن و سوزاندن و بزندان افکندن آزاد اندیشان و مخالفان عقاید رسمی بود "زندیق" است .

با آنکه برخی برای واژه ی زندیق ریشه ی آرامی ( از " صدیق" ) و حتی یونانی قائلند ولی مسلم است که این واژه معرب "زندیک" است یعنی اهل تفسیر و تاویل و توسّع . در زبان پهلوی زندیک بهمین معنی و بمعنای " مانوی" بکار رفته و " زند یکیه " که در عربی " زندقه " شده است یعنی الحاد و عقیده ی باطل . این واژه ی کهن تراوستایی " ده گانتی " مشتق شده است . از قدما ء مسعودی صاحب " مروج تاذهثب " متوجه ریشه ی فارسی کلمه ی زندیق بوده است .

در دوران ساسانی " زندیک " بودن یعنی اصول دین رسمی را قبول نداشتن و به انواع الحاد و بویژه به عقاید مانی باور کردن . همه میدانیم که در آن دوران چه رفتار خونخوارانه ای به دستور شاه ساسانی و موبد موبدان اوکربتر با مانی و مانویان شد . ولی این رفتار نتوانست ریشه ی مانیگری را بر کند . مانیگری در پایه ی مزدکی گری قرار گرفت . بعلاوه مستقلا و مخفیانه و گاه علنی به حیات خود ادامه داد . در " حدودالعالم " آمده است که در برخی از شهرهای ماوراء النهر ( مانند " سمرقند " و " بلور " و " خان " و غیره ) مانویان ، ÷س از آمدن مسلمانان ، آشکار مراسم دینی خود را اجرا ء میکردند . در دوران ساسانی ، بحکایت کتب " شایست نشایست " و " داناکمینوی خرد " هر که خلاف دین رسمی بود حتی یهود و نصاری را نیز زندیک می خواندند و این عنوان تا حتی منکران وجود خداوند را ( که در آن ایام " نست یزت هنگار= نیست ایزد انگار می خواندند ) در بر می گرفت .

بعلاوه مانویان درست در قلمرو قدرت عباسیان یعنی عراق عرب و سواد و حیره از همان زمان ساسانی نفوذ داشته اند زیرا تیسفون مرکز قدرت سیاسی و معنوی ساسانیان در این ناحیه واقع بود و مبلغان مانوی از همین مرکز اندیشه های خود را پخش می کرده اند .

راز آنکه مبارزه بازندقه ی مانوی در دوران پس از اسلام بویژه از عهد عباسی آغاز میگردد ، نه از عهد اموی ، نکته ای که پژوهندگان تاریخ زنادقه بدان توجه نکرده اند ، در همین جاست . امویان که مرکز قدرتشان در شام بود ، با این پدیده ی فکری مانند عباسیان رو در رو نبوده اند . علاوه بر آنکه نفوذ عنصر ایرانی در دربار خلفا ء عباسی مایه ی " شیر شدن " و گستاخی ایرانیان شد و تسامح نسبی عهد هارون و مامون نیز به بروز عقاید میدان داد. دلیل سومی نیز هست و آن اینکه ، بحثهای ایدئولوژیک که از اوان امویه بتدریج آغاز شده بود ، در دوران عباسی چنان اوجی گرفت که دیگر مقابله ی خلفاء را با آن ضرور میساخت ، بویژه آنکه خلفاء عباسی سخت برحذر بودند که مبادا ایرانیان ( مانند ابومسلم ، خاندان نوبختی ، برمکیان ، افشین و دیگران ) که در دستگاه آنها نفوذ یافته بودند ، متکای فکری خلافت یعنی اسلام و بویژه شکل ارتدکس و قشری آن مانند مذاهب حنفی و حنبلی و غیره را سست سازند .

2)منابع تاریخ زنادقه

در باره ی زنادقه مورخان قدیم عرب و ایران مطالب فراوانی نوشته اند که نمی توان بدان بدون نقادی تاریخی برخورد کرد . طبری در تاریخ خود ، ابوالفرج الاصبهانی در " آغانی " ، مسعودی در " مروج الذهب " ، ابن ندیم د ر " الفهرست " ، جا خط در "الحیوان " ، ابوالعلاء معری در " رساله الغفران " ، بلعمی در تاریخ خود ، شهرستانی در " الملل و النحل " و ملطی در " التنبیه و الردّ ، مجلسی در " بخار النوار " ، ابن تیمّیه قاضی حنبلی از مردم حرّان در آثار خود و غیره اطلاعات بسیاری در باره ی زنادقه می دهند، حکایات متعدد نقل می کنند ، اشعار می آورند ، احادیث و احکام ذکر می کنند ، نامها می برند "

از پژوهندگان ایرانی معاصر ما ، تا آنجا که نگارنده در دسترس داشته ، آقایان صفا ، زرین کوب ، دکتر گوهرین و از پوهندگان معاصر عرب دکتر امین حسن در " ضحی الاسلام " و فجر الاسلام " اطلاعات کمابیشی از زنادقه داده اند .

بررسی تاریخ زنادقه بویژه از سه جهت دارای اهمیت است :

اولاً این شکلی از مقاومت فکری و مسلکی ایرانیان در قبال عرب بود و در این مقاومت جانهای بسیار برباد رفت ؛

ثانیاً این شکلی از اشکال بروز مادیت یا آزاد اندیشی و یا شکاکیت مذهبی است که با مذاهب و عقاید رسمی و مورد تحمل عصر سخت در نبرد بود ؛

ثالثاً این شکلی از مبارزه ی طبقاتی است زیرا زندقه غالباً ÷رچم اپوزیسیون علیه هیئت حاکمه یوقت قرار می گرفت .

تردیدی نیست که بررسی ما از جنبش زنادقه نمیتواند مطلب مشخص خالصی را به بررسی ها و پژوهشهای انجام یافته بیافزاید ، ولی ما خواهیم کوشید تا با مطالعه ی همه ی جوانب امور ، منظره ی بهم پیوسته ای از تلاش پراکنده ی زندیقان بدست دهیم . می گوئیم " تلاش پراکنده " ، زیرا هرگز زندیقان در دوران پس از اسلام جنبش متشکل متحدی نبوده اند و چنانکه خواهیم دید این عنوان به مخالفان متعددی اطلاق می شد . وای چه بسا نیز وسیله ی بهتان زنی و بهانه جویی صرف بوده است .

3)محتوی واقعی کلمات " زندیق " و " زندیقه "

از جهت تاریخی و بازرسی افرادی که به " زندیقه " در دوران اموی بویژه عباسی متهم گردیده اند و نیز با توجه به توصیفی که جاخط و ابوالعلاء از زنادقه بدست می دهند باید برای این انتساب هشت محتوی زیرین را قائل شد :

1)ابتداء بطور اعم معتقدان به کیش مانی و نیز کیش مزدک و خرمدینی و حتی مزده یسنه ی زرتشتی و شعوبیه ی ایرانی که به گذشته ی خود می بالیدند و احیاء آنرا خواستار بودند و یا رسالات پهلوی و تراجم آنها و نوشته های ابن مقفع را مطالعه می کرده اند .

2)طرفداران نوافلاطونی " مرقیون " و " ابن دیصان " که خود از ریشه های فکری منی گری است .

3)بی باوران بدین ، دهریان و طباعیان .

4)شکاکان در اصول دین ، آزاد اندیشان ، آنهایی که این یا آن مراسم مذهبی را خلاف عقل می دانستند ، در عین آنکه بطور کلی دین و اصول آنرا نفی نمی کرده اند .

5) معتقدان به فلسفه و منطبق و تقدم تعقل بر تعبد یعنی راسیونالیست ها.

6)خوشگذرانان ، ظرفاء، باده گساران ، متجاهران به فسق ، بی اعتنایان به موازین " اخلاقیات رسمی " و منهیات شرعی .

7) مخالفان با دین رسمی مانند " روافض شیعی و غلاه آنان و ملحدان اسمعیلی و قرمطی و یا معتقدان به مذهب اعتزال .

8) و هر کسی که خلیفه یا وزیرش یا فرد با نفوذ دیگری بعلل سیاسی می خواست از سر راه بردارد ، بدون آنکه ابداً عقیده ای غیر از عقاید رسمی و مرسوم داشته باشد .

چنانکه می بینیم در ظرف دوزحی " زندقه " هر مظروفی را که می خواستند می گنجاندند . در زبان عربی " زندقه " را به داشتن عقاید ملحدانه با حفظ ظاهراً اسلامی تعریف می کنند . خود این تعریف نشان میدهد که حتی مراعات قواعد شرعی شما را نمی توانست از انتساب عقیده ی باطنی شیطانی و ملعونی در امان نگاه دارد !

فقه حنفی چنانکه ابن تیمیه تصریح می کند بر آن بود که کفر " زندقه " توبه پذیر نیست و زندیق را بهر جهت باید به سبب زندقه اش کشت . آقای همایی در " غزالی نامه " این تعصب خشن را که از آن جمله در نزد اشعریان حدیث پرست بروز می کرد بدین نحو توصیف می کند:

" شیعه و معتزله در مسائل دینی ، هم با دلایل فلسفی و عقلی و هم با ادلّه سمعی و نقلی پیش می آمدند . ولی اشاعره و سایر ارباب حدیث ، بیشتر با دلایل نقلی و استحسانات کار می کردند و چندان با منطق و فلسفه سر و کار نداشتند و از این رو در مقابل معتزله در مقام محاجه زبون می گشتند و به استظهار این بی خبری طرف مخالف را به کفر و زندقه نسبت می دادند " . ( چاپ دوم صفحات 75-76)

با اینحال در میان منتسبین به زندقه گاه واقعاً مردان دلیری پدید می شدند که عقاید آزاد اندیشانه خود را با بی باکی لرزاننده ای مطرح می ساخته اند و یا بدین و سنتی غیر از دین و سنن رسمی صریحاً تظاهر می کردند .

4) نبرد خلفاء با زنادقه

چنانکه گفتیم نبرد با زنادقه بویه در دوران عباسی و در زمان منصور بسط می یابد ولی اولین کسی که بعنوان زندقه کشته شد ، در زمان خلفاء اموی جعدبن درهم بود .

در زمان عباسی چنانکه گفتیم و بعللی که بیان کردیم نبرد بین عرب و موالی ایرانی ناد شدیدتر شد . عباسیان غدارانه از مخالفت ایرانیان با خلفاء جابر اموی استفاده کرده بر اریکه ی خلافت نشستند ولی خود به سخت ترین دشمن ایرانیان بدل شدند تا آنجا که بویژه از زمان متوکل دست در دامنسرداران ترک زدند تا جلو یزخنه و اعتلاء ایرانیان سدی بکشند . شگفت نیست که اکثر " زنادقه " و یا لااقل کسانی که به زندقه متهم گردیدند و بویه مشاهیرشان از موالی ایرانی نژاد یا خود ایرانیانند . منصور مبارزه با زنادقه را بسط داد و المهدی خلیفه ی دوم عباسی آنرا به عنصر مهمی در سیاست دولتی خود مبدل کرد و مامور عالیرتبه ای بنام " صاحب الزنادقه " بوجود آورد که کارش تعقیب زندیقان بود . اولین نفر که این سمت را داشت عمر کلوازی بود و پس از او این سمت به ابن حمدویه رسید که گویند چون خود در باطن زندیق بود و بشیوه ی زنادقه که رسم " تقیه " و دین پوشی داشته اند آنرا سخت پنهان کرده و ختی به مقام ریاست مبارزه با زنادقه رسیده بود ، به زندیقان کمک بسیار کرد و آنها را از خطر نجات میداد. با اینحال در زمان مهدی دو بار ، یکی در سنه 163 و دیگری در سنه 169 هجری قتل عام زندیقان رخ داد. المهدی هنگام مرگ به فرزندش موسی الهادی توصیه و تاکید بلیغ کرد که از تعقیب و کشتار زنادقه غافل نباشد . طبری این توصیه ی المهدی را در کتاب خود آورده است . این توصیه نامه نشان میدهد که خلیفه چه وحشت مرگباری از این گروه داشته است . هادی نه تنها برای اطاعت امر پدر ، بلکه به سبب ضرورت سیاسی به سود خلافت ، این وصیت را با خشونتی بی نظیر اجراء کرد و عده ی کثیری را بعنوان زندیق کشتار کرد . هارون الرشید که روابط بهتری با ایرانیان داشت نسبت به هادی نرمتر رفتار کرد ولی حتی وی که به مناسبت نیل به خلافت همه ی زندانیان را عفو کرد ، متهمین به زندقه را در زندان باقی گذاشت .در زمان مامون که پیوند او با ایرانیان به سبب مادر ایرانی بسیار بود . زندیق کشی فروکش کرد و از آنجا که وی ، بشیوه ی خسرو انوشیروان ، دوست داشت مناظرات دینی و مذهبی در محضرش انجام گیرد گاه متهمین به زندقه را زنهار می داد و آنها را به بحث با مخالفان وا می داشت چنانکه این مطلب در باره ی یک ایرانی مانوی بنام یزدان بخت رازی در تواریخ آمده است .

شیوه ی مبارزه ی خلفاء با زنادقه آن بود که آنها را به ضرب تازیانه به اعتراف وادارند یا تصویر مانی را به آنها بنمایانند یا شکل درّاج یا " مرغ آبی " را بکشند و آنها را وادارند که بر آن خدو و آب دهن بیافکنند و سرانجام متهم به زندقه را در زیر شلاق یا از راه شکنجه می کشتند . مثلاً افشین که متهم به زندقه بود ، محاکمه شد و بداشتن بت ، و کتب عهد ساسانی با جلدهای مرصع و نخوردن گوشت ذبیحه و مختون نبودن متهم گردید و با آنکه در قبال این اتهامات دفاع منطقی کرد ، مسموع واقع نشد و او را از گرسنگی و تشنگی کشتند و نعشش را به دار آویختند .

یکی دیگر از طرق مبارزه ی خلفاء با زنادقه آن بود که حاملان ایدئولوژی رسمی را وا می داشتند بر زنادقه ردّیات بنویسند و به اتکاء اخادیث یا دلایل بطلان عقاید آنها را ثابت کنند . از آن جمله کتابی بنام " فی الردعلی المنانیه " برای اثبات نادرستی مانیگری که رشته و جریان عمده ی زندقه بود نوشته شده است .

بدستور و خواست خلفاء نبرد با " زندیقان " در ایران نیز بویژه در دوران سلجوقی بسط یافت . خواجه نظام الملک شا ان دیلمی و پیروان تشیع و معتزله را در عراق و باطنیان اسمعیلی همه را " زندیق " می نامد . وی می نویسد :



" و لشگر ترک را که مسامان و پاکدامن و خنفی اند ، بر دیلمان و زنادقه و بواطنه گماشتم تا تخم ایشان را از بیخ برکنند. بعضی از ایشان به شمشیر کشته شدند ، بعضی گرفتار بند و زندان گشتند ، بعضی در جهان پراکنده شدند . "



اعدام ، زندان ، تواری و مهاجرات ! چنین است سرنوشتی که ستمکاران برای هر کسی که جرات ورزد و از حقیقت دفاع کند ، روا می دارند .

5)یادی از برخی زنادقه

در منابع کهن و نو نامهای فراوانی از زنادقه ذکر شده است مانند جعد بن درهم و محم بن ابی العباس که از بستگان خلیفه المهدی بود و ابو معاذر بشاربن برد شاعر نا بینای پارسی ناد طخارستانی دوران اموی و عباسی ملقب به مرّعث ( گوشواره پوش ) که برخی از اشعار وی که در زمره ی لطیف ترین اشعار عرب است بهمت ابن خلکان در وفیات الاعیان و اصفهانی در آغانی بدست ما رسیده است . خلیفه المهدی این سخنور نامی را که مداح او نیز بود تا مدتها تحمل کرد با آنکه واصل بن عطاء معتزله در باره ی او می گفت : " سخنان این کور یکی از بزرگترین و سخت ترین دامهای شیطان است ولی همینکه روش بشار از جهت سیاسی چنان شد که دیگر بمذاق المهدی خوش نیامد یک مرتبه به بهانه ی زندقه تحت تعقیب قرار گرفت و پس از خوردن هفتاد ضربت در زیر تازیانه جان سپرد و بقولی او را در مرداب " بطائح " خفه کردند . یکی دیگر از زنادقه ی معروف عبدالکریم ابن العوجاء بن نویره الدعلی است که بدست محمد سلیمان حاکم کوفه کشته شد . به او نسبت میدهند که به هنگام حج گریبان یکی از ائمه ی شیعه را گرفت و این سخنان را گفت :

" الاکم تلوذون بهذ المدر و تدوسون هذ البیدر و تهرولون حوله هروله البعیر اذا انفر و من فکر فی هذا علم ان هذا فعل سفیه غیر حکیم و لاذی نظر و قل و انت راسه و ابوک کان راسه و تظامه " .

یعنی " هان تاکی به این مشتی سنگ و گل ( مدر ) می ÷ناهید و این خرمن را می کوبید و بگردش شتر آسا هروله می کشید و هر گاه کسی در این بیاندیشد می داند که این کار نادان است نه کار دانای تیز بین و تو بگو که ÷یشوای این مردمی و پدرت پیشوا و بنیاد گزارش بود " . طبری نظیر این مطلب را به " یزدان بن باذان " نسبت میدهد و شعری از علاء بن حداد در دست است که در آن نیز مسئله ی آنکه اجراء طواف کعبه شبیه خرمن کوبی گاوان است به زنادقه نسبت داده شده است . این مطالب نشان میدهد که زندیقان چنین سخن دلیرانه ای می گفته اند . در " بحار الانوار " مجلسی آمده است : " زندیق دیگر وقتی با جعفر صادق مناظره می کرد پرسید : " این روزه و نماز را سود چیست ؟ " امام گفت : " اگر قیامتی باشد ، اداء این فرایض ما را سود دهد ، اگر نباشد ، از بجا آوردن این اعمال زیان بما نرسد " . ملطی می گوید : زنادقه بویژه به قرآن در می پیچیده اند و " تناقصات " قرآن را یافته و آنها را در مقابل هم می نهاده اند و یا بنیاد گزار اسلام را بسخره می گرفته اند. باری بابن ابوالعوجاء نسبت جعل احادیث میدهند و می گویند هنگام مرگ بدین عمل اعتراف کرده گفت چهارهزار حدیث مجعول که حلال را حرام و حرام را حلال کرده است در احادیث اسلامی وارد ساخته ام . اتهام ابن ابوالعوجاء ثنویت مانوی ، اعتقاد به تناسخ ، تمایل به تشیع و باور به قدر یه بود یعنی هر اتهام ممکنی را ذیل عنوان عمومی زندقه بوی منتسب داشته اند . ابن ابوالعوجاء دائی معن بن زائده معروف است و با شاعر معروف عرب بشاربن برد دوستی داشت . وی با جوانان بحث در می پیوست و او را مانند سقراط به گمراه کردن جوانان نیز متهم ساخته اند . دیگر از زنادقه صالح عبدالقدوس شاعر بغدادی است که در زمان المهدی به زندقه متهم شد . در ادب عرب قصیده ی معروفی بنام " زینبیه " که قصیده ای زیباست بوی منسوبست . دیگر از متهمین به زندقه ابونواس شاعر بزرگ ایرانی ناد دوران عباسی است ( 145 – 255 هجری )که او را " سراینده باد] " یا " شاعر الخمر " لقب داده بودند و در زمان هارون الرشید و امین و مامون می زیست و به زندقه متهم گردید و در واقع بعلت دوستی با برمکیان این اتهام بوی زده شد و بقولی بجرم زندقه در زندان درگذشت . دیگر از زنادقه ی معروف " حماد ون ثلاث " هستند یعنی حماد عجّردو حمّادراویه و حماد بن الزبرقان . حماد ون ثلاث با هم دوستی داشتند و حماد عجرد شاعر بود و سرانجام در زندان مهدی کشته شد . حماد راویه از رواه مشهور ادب عرب بود و پدرش دیلمی بود . حماد راویه داشتهانهای تمام جنگهای کوچکی را که بین قبایل عرب شده بود و ایام العرب نام دارد می دانست و نیز معلقات را که اشعار دوران جاهلیت بود جمع کرده بود و در لغت و ادب عرب دستی قوی داشت . حمادون ثلاث با بشار بن برد روابط شوخی و هجا داشتند و سرانجام حماد عجرد کشته شد و بقولی قبرش در کنار قبر بشار قرار گرفت .

زنادقه ی دیگری که نام آنها در منابع مختلف به این عنوان ذکر شده است و برخی از آنها به جهت اعتقاد به ثنویت ( اگر این نسبت درست باشد ) زندیق خوانده می شدند عبارتند از : یحیی بن زیاد ، مطیع بن ایاس ، ابوشاکر دیصانی ، علی بن یقطین ، ابن ذر صیرفی ، یونس ابن ابی قروه ، یزیدبن فیض ، صالح بن عبدالقدوس ، ابن مناذر ، ابوحفص حداد، دعبل بن علی ، ابوعیسی وراق ، ابراهیم نظام ، ابن راوندی و دیگران . حتی افراد زهد پیشه ای مانند صلاح صوفی و ابوالعتاهیه شاعر معروف عرب به زندقه متهم گردیدند .

این زندیقان در اکثریت مطلق ایرانی و ایرانی ناد بودند ولی حتی برخی از اعراب و حتی قریش و بنی هاشم نیز گاه به گروه زندیقان می پیوستند .

زندیقان در بحث و مناظره ماهر بودند و بواسطه ی احاطه به تاریخ و منطق و فلسفه و غیره متعصبان کوته بین را سخت به چاله می انداختند . آنها گاه با شیوه ی " تقیه " که از زمان مانی گری در ایران سوابق دارد ، خود را سخت پنهان می داشتند و گاه با دلاوری و آشکاره گویی نظریات مادی و آزاد اندیشان خود را بمیان می کشیدند . انگیزه ی درونی آنها گاه غرور شعوبی ایرانی گری بود ، گاه نفرت از هیئت حاکمه ، گاه عشق بزندگی زمینی و اذایذ آن و بیزاری از سالوس مذهبی ، گاه عقل زوشن بین و بی باوری به خرافات مذهب .

مطالعه ی تاریخ زنادقه عبرت انگیز است . هزاران سال است در زیر آسمان لاژوردی کشور ما نبردی عظیم و بغرنج بین ستمگران و عدالت جویان ، خرافه پروران و حقیقت پرستان ، زاهدان مرگ اندیش و رندان جهان پرست ، اسارتگران و آزادی طلبان ، ثروتمندان و تهی دستان ، ُُی عرصه ها – فلسفی ، مذهبی ، عرفانی ، سیاسی ، اجتماعی ، نظامی و با انواع اشکال – مسالمت آمیز ، قهر آمیز ، آشکار ، پنهان جریان داشته است . تلاش انسان و از آن جمله ایزانس برای عدالت و حقیقت و رهایی تلاشی است دیرینه و آن نور فروزنده ای که مانی و زندیکان دوران ساسانی و اموی و عباسی آرزو داشتند بر تیرگی اهرمنی چیره شود سرانجام پیروز خواهد شد .

در پایان این سخن چند شعر سروده ی خود را در آن فلسفه ی " دو لاب کیهانی " مانی که جمع کثیری از زنادقه بدنبال وی می رفته اند تشریح شده و نشانه ی آنست که جوهر حقیقت و عدالت از خلال رنج ، از تیرگی دروغ و ستم می رهد در پایان این مقاله می آورم :



گفت مانی که : دلوهای زمان

مایه از خاک برگرفته به چرخ

می رسانند نزد میر جهان

تا که رزبان به گردش چرخشت

باده ی ناب برکشد از رز

نگذارد به گوهران دو سرشت .

آری این باغبان باده فکن

تلّی از خوشه ها کند خرمن

هستی ، اینجا خمیرمایه ی پست

که تنش را نهیبِ رنج شکست

وز وجودش به قطره قطره ، چکید

نور پاکی که او بجور مکید

. . . . . .

اینچنین وصف می کند مانی

راز دولابهای کیهانی .

****************************

(1) از قصیدۀ معروف خاقانی علیه فلسفه و زندقه و در دفاع از دین ، رحل یعنی رحیل و بانگ عزیمت ، فَشَل یعنی ناتوانی و سستی و شکست .

منبع: (برخی بررسیها در باره جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران نوشتهاحسان طبری(






هیچ نظری موجود نیست: