چرا معجزه حقیقت ندارد؟

نگارنده (گان):آرش بیخدا

کسانی که تمایل بر یافتن علت معجزات دارند، و مایلند مسائل طبیعت را مانند فلاسفه درک کنند و به معجزات همچون ابلهان شگفت زده خیره نمیشوند، به سرعت از جانب کسانی که دینخویان آنها را مفسران (حقیقی) طبیعت و خدایان میدانند، منحرف و کافر خوانده خواهند شد. چون این مردان میدانند، هنگامی که نادانی به کناری گذاشته شود، آن شگفت زدگی نیز به کناری گذاشته خواهد شد، شگفتی که تنها ابزار آنها برای حفظ مرجعیت آنهاست.

باروخ اسپینوزا (1)



پیشگفتار
بحث در مورد معجزات چه اهمیتی دارد؟
آیا دلایل نقلی و منابع اخباری میتوانند وجود معجزه را اثبات کنند؟
نگرش دیوید هیوم به ارزش منابع اخباری پیرامون معجزات
آیا رخدادن معجزه ممکن است؟
معجزه از نگر متکلمین شیعه
نتیجه گیری
منابع

پیشگفتار.

هرچه از مراکز علمی و تمدن دورتر شوید بر تعداد مدعیان معجزات که در اطراف خود خواهید یافت افزوده خواهد شد و مردمی را خواهید یافت که بیشتر از مردم عالِم و متمدن رویدادهای اطراف خود را با تعابیر جادویی و ماوراء طبیعی تفسیر و توجیه میکنند. به یاد دارم در سفری که به جنگلهای سه هزار و دو هزار داشتم در بالای کوه ها چشمه ای وجود داشت که آنرا پنجه سلیمان مینامیدند، رسوبات آهکی که در دیواره چشمه آب گرم وجود داشت شبیه این بود که کسی با دست آن چشمه را کنده باشد و روستاییان را باور بر آن بود که این چشمه را حضرت سلیمان کنده است، در همان اطراف در بالای کوهی زمینی بسیار وسیع و بسیار صاف و مسطح دیده میشد که آنرا نیشت رستم میخواندند، میگفتند این زمین صاف شده است چون رستم روی آن نشسته است، و اینها تنها نمونه هایی است کوچک، اما در شهرهای بزرگ معمولاً کمتر چنین مزخرفاتی را از اشخاص میشنوید. مخلوط کردن آب زمزم با تربت کربلا و آیه نوشتن دور ناف زنان توسط ملایان هنوز هم در بسیاری از خرده اجتماعهای ایرانی رواج و طرفدار دارد، این بدان معنی نیست که در شهر ها چنین چیزهایی را نمیتوان دید، در شهر ها هم مردمان بدوی، واپسگرا و نادان برای رفع بلایای هفتادگانه در صندوقهای گدایی پول میریزند و سفره ابوالفضل و حضرت رقیه برپا میکنند، اما یقیناً تعداد چنین مواردی در جوامع متمدن تر کمتر از جوامع بدوی تر است. افزون بر جغرافیا، اگر به تاریخ نیز نگاه کنیم میبینیم که هرچه به عقب برگردیم وجود ماوراء طبیعت، جادو، شفا، معجزه و غیره بیشتر میشود و مردم باور بسیار عمیق تری نسبت به این مسائل داشته اند. علم و خردگرایی از یک سو و دین از سوی دیگر در جبهه های مختلفی با یکدیگر درگیری دارند، و یکی از مهمترین این جبهه ها بدون تردید مربوط به همین مسئله معجزه است.

معجزه همچنین از باورهای رایج تقریباً تمامی ادیان است، بیشتر ادیان به ماجراهای خارق العاده و ماوراء طبیعی اشاره میکنند و آنها را واقعی و تاریخی میدانند. در این نوشتار من بر آنم تا نشان دهم باورداشتن به اعجاز نابخردانه است و دلیلی وجود ندارد که بپذیریم معجزات واقعیت دارند. روش بحث من در این نوشتار بررسی ادعاهای مختلف در ارتباط با معجزه و رد آنها نیست، بلکه من بگونه ای ریشه ای قصد دارم نشان دهم که هیچ رخدادی نمیتواند معجزه آمیز باشد، و هرگاه معجزه را تعریف کنیم خواهیم دید که یا تعریفمان نادرست است و یا اینکه با آن تعریف محال است رویدادی را مصداق معجزه دانست، این است که نیازی به رد ادعاهای اعجاز نیست، بلکه میتوان با تفکر در معنی معجزه، نشان داد که رویدادن آن محال است. روشن است که حتی اگر تمامی استدلالهای اقامه شده در اینجا نیز باطل باشند بازهم این به آن معنی نخواهد بود که معجزه مسلم است، بلکه به آن معنی خواهد بود که معجزه محال نیست و ممکن است، در چنین شرایطی همچنان مدعیان واقعیت داشتن معجزه باید شواهد معتبری را برای اثبات معجزه نشان دهند.

این نوشتار به پنج بخش کلی تقسیم میشود، نخست راجع به این مسئله بحث خواهد شد که بررسی معجزات اساساً چه اهمیتی دارد، در بخش دوم پیرامون دلایل نقلی پیرامون معجزه بحث خواهد شد، معمولاً معجزات به آن شیوه که در ادیانی همانند اسلام مطرح هستند در مقابل ما حاضر نیستند و ما امکان بررسی شهودی آنها را نداریم. اغلب تنها منبعی که وجود دارند، تعدادی دلایل نقلی هستند، یعنی عده ای برای ما نقل میکنند که معجزه ای در زمانی روی داده است. دومین بحث ما این است که آیا این منابع میتوانند نشان دهند که رخ دادن معجزات ممکن است و معجزات رخ میدهند؟ پس از این بحث در بخش سوم به بررسی نظر هیوم در ارتباط با همین موضوع خواهیم پرداخت. در بخش چهارم بعد از آن به بررسی امکان وجود معجزه پس از تعریف معجزه خواهیم پرداخت و نتیجه بخش دوم این خواهد بود که تجربه دست اول (بدون واسطه و غیر نقلی) از معجزات نیز میسر نیست، بنابر این دلیلی وجود ندارد که شخصی خردگرا بپذیرد که معجزه ای هرگز روی داده است یا روی میدهد یا ممکن است روی بدهد. در بخش پنجم نظرات برخی از متکلمان شیعی را بررسی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که تعاریف و گفته های آنان نیز دچار اشکال است و با تعاریف آنان نیز نمیتوان وجود معجزه را انتظار داشت.

بحث در مورد معجزات چه اهمیتی دارد؟

در بسیاری از نامه هایی که من دریافت میکنم از من در مورد مسائل مختلفی که معجزه پنداشته میشوند پرسش میشود، و از من در مورد آنها توضیح خواسته میشود، فرصت و امکان بررسی تک تک این موارد برای من وجود ندارد این است که بهتر است من مسئله معجزه را بطور کلی حل کنم تا لازم نباشد بصورت جزئی به بررسی تک تک معجزه ها بپردازم.

افزون بر این در رد کردن معجزات دستکم میتوانم از سه فایده نام ببرم. نخست اینکه اخیراً براهینی در فلسفه دین برای اثبات وجود خدا مطرح شده اند که تلاش میکنند نشان دهند از طریق معجزات میتوان وجود خدا را اثبات کرد و رد کردن امکان معجزات باطل بودن این براهین را اثبات میکند. دوم اینکه بسیاری از مسلمانان معتقدند از ضروریات نبّوت داشتن معجزه است، مثلاً ابن سینا میگوید "تنها روش قابل استفاده برای ع موم، در اثبات صدق ادعای نبّوت ظهور معجزه است" (2)، هرگاه معجزه اساساً باطل باشد آنگاه کسی معجزه نخواهد داشت و در نتیجه اصل نبّوت که از اصول اسلام است نیز رد خواهد شد. سوم اینکه باور به معجزه مرا آزار میدهد من از اینکه افرادی در قرن 21 ام به مشتی یاوه باورمند باشند بسیار آزرده خاطر هستم و از همین روی همواره تلاش میکنم به این افراد کمک فکری رسانم تا از شر خرافات که معجزات یکی از مصادیق بارز آن است رهایی یابند. به دلیل اینکه این سه مسئله دارای اهمیت هستند، رد معجزه را میتوان ابزاری سودمند در جهت گسترش خردگرایی و خرافه ستیزی دانست و از این رو بحث در مورد معجزه اهمیت می یابد.

در بسیاری از جوامع افرادی هستند که ادعا میکنند معجزه میکنند و از این طریق به مردم و اجتماع آسیب میرسانند، از آنجا که حکومت فعلی ایران نیز حکومتی است مبتنی بر حماقت های مذهبی، این حکومت نیز به نوعی وجودش مبتنی بر همان معجزات است، این است که رد کردن معجره و روشن کردن ذهن مردم در این مورد از نظر اخلاقی نیز کاری با ارزش محسوب میشود زیرا ابزار تحمیق و استحمار مردم بیچاره را از نظام آقا امام زمان میگیرد.

در بررسی معجزه باید این مسئله را در ذهن داشته باشیم که اثبات ممکن بودن معجزه بر گردن مدعی درستی آن است و نیازی نیست منکر معجزه محال بودن آنرا اثبات کند. به دلیل اینکه درستی امکان رخدادن اعجاز مورد توافق نیست و بدیهی نیست، شخصی که مدعی درستی امکان رخداد معجزه واری است باید اسناد و یا استدلالهایی در این زمینه ارائه دهد و منکر معجزه تنها کافیست که نشان دهد اسناد و استدلالهای شخص مدعی قابل قبول نیستند تا به هدف خود که انکار معجزه است برسد.

آیا دلایل نقلی و منابع اخباری میتوانند وجود معجزه را اثبات کنند؟

اگر معجره نشانه پیامبری باشد و تنها پیامبران معجزه داشته باشند، آنگاه مسلمانان معتقد به معجزه هرگز نمیتوانند نمونه ای از معجزه را نشان بدهند، زیرا از نظر ایشان، پس از محمد دیگر پیامبری وجود ندارد که بخواهد اعجاز کند! بنابر این تمام مدارکی که معتقدان به معجزه دارند و بر روی میز میگذارند مشتی کتابهای دینی است که ادعا میکنند پیامبری در دورانی معجزه کرده است. حال پرسش این است که آیا این منابع که آنها را منابع اخباری مینامیم میتوانند ممکن بودن معجزه و اینکه معجزه واقعاً اتفاق افتاده است را اثبات کنند؟ به دلیلی که با استناد به یک نوشته یا گفته آورده میشود و نمیتوان با آن تجربه مستقیم داشت دلیل نقلی میگویند، و کتابها و نوشتارهای دینی پر هستند از دلایل عجیب و غریب و معجزه آمیزی که ادعا میکنند در دورانهایی از تاریخ واقعاً رویدادهای معجزه آمیزی وجود داشته اند.

دستکم به پنج دلیل دلایل نقلی نمیتوانند امکان معجزه را اثبات کنند.

1- معجزه ممکن نیست. در برخورد با تاریخ باید خرد را در نظر گرفت، تواریخ کهن پر از اسطوره ها و افسانه ها و اتفاقهای معجزه آمیزی است که مردمان مختلف ساخته اند و این برای مردمان کهن عادی و جذاب بوده است که مقداری اسطوره و اتفاقات عجیب و غریب را نیز به تاریخشان وارد کند. ابن خلدون به درستی در این مورد میگوید "آدمی علاقه به پذیرفتن مزخرفات دارد"، و این در مورد بسیاری از مردمان باستانی و باستانگرای امروزی صدق میکند. در نتیجه اگر از نگر عقلی معجزه ناممکن باشد، وقتی تاریخ را میخوانیم باید تمامی ادعاهای معجزه را به دلیل اینکه عقلاً محال هستند رد کنیم. در مورد اینکه آیا معجزه ممکن است یا نه استدلالهای مرتبط در بخش پسین خواهد آمد.

2- معجزات معمولاً همزمان با اتفاق افتادنشان توسط عده ای نفی نیز میشوند. معمولاً در همان منابعی که ادعا میکنند شخصی معجزه انجام داده است، اشخاصی نیز هستند که علیه این ادعا رفتار میکنند یا معجزه بودن آن ادعا را بطور کلی رد میکنند. مثلاً در داستان موسی و ساحران فرعون، عده ای میگویند موسی معجزه کرده است (ساحران) و عده ای هم این را نمیپذیرند و معجزه وار بودن را رد میکنند (فرعون). اگر قرار است ما بین سخن این دو گروه قضاوت کنیم تا ببینیم کدامیک درست میگویند، و اگر تمامی پیشفرضهایمان را (مثلاً دلیل 1) نادیده بگیریم، آنگاه باید همانقدر احتمال واقع شدن معجزه را بدهیم که احتمال رد شدن آنرا میدهیم. و از آنجا که بار اثبات واقع شدن معجزه بر گردن مدعی اعجاز است، او در اثبات اینکه به دلایل نقلی معجزه ای اتفاق افتاده است شکست میخورد. افزون بر این من نمیتوانم تصور کنم که شخصی به واقع اعجازی را از جانب خدا به مردم نشان بدهد و مردم وی را پشتیبانی نکنند و انکار را پیش گیرند. برای نمونه آیا براستی ممکن بود محمد ماه را دو نیم کند و معجزات دیگر از خود نشان دهند و همچنان عده ای به دشمنی و جنگ با او بپردازند؟ آیا خود شما اگر شخصی نزدتان بیاید و بگوید که پیامبر است و ناگهان برایتان ماه را به دو قسمت تقسیم کند به او ایمان نخواهید آورد؟ روشن است که طبع و فطرت انسان و آنهم انسان خرافاتی باستانی که در شبهه جزیره عربستان زندگی میکرده است اینگونه نیست که در مقابل معجزه بایستد. پس هرگاه محمد معجزه ای میداشت انتظار میرود که دشمنانی در زمان خودش نداشته باشد. اما چنین نیست و میبینیم که در طول تاریخ هرجا ادعای انجام معجزه ای وجود دارد افرادی نیز در مقابل آن، به انکار روی آورده اند. از این گذشته اگر چیزی که معجزه نامیده میشود واقعاً در دورانی اتفاق افتاده باشد، ممکن است آن چیز معلول علت های طبیعی بوده باشد اما مخاطبان آن که معمولاً افرادی عامی و فاقد دانش و ابزارهای علمی برای بررسی پدیده ها هستند به دلیل اینکه نادان از قوانین طبیعت بوده اند و نتوانسته اند آنرا توجیه علمی کنند، بویژه آنکه بشر عادتی نادرست داشته و دارد و آن این است که نادانسته ها را به خدا نسبت میدهد (برای بررسی جزئی تر این قضیه به نوشتاری با فرنام خدای حفره ها مراجعه کنید) و یا آنرا معجزه نامیده اند، پس از آنجا که یک معجزه در گذشته اتفاق می افتد و قابل تکرار کردن نیست نمیتوان به یقین گفت که چنین نبوده است زیرا ما دیگر نمیتوانیم چنین رویدادی را در شرایط آزمایشگاهی بررسی کنیم و ببینیم که آیا علل طبیعی داشته است یا نه، گرچه خود اینکار نیز محال است، آیا میتوان بصورت علمی معجزه ای را بررسی کرد و حکم کرد که آن رویداد ماوراء طبیعی بوده است؟ بررسی علمی یعنی بررسی طبیعی و قوانین طبیعت، حال وقتی چیزی ماوراء طبیعی است مگر میتوان آنرا از نگر طبیعی بررسی کرد؟ اینکار شبیه آن است که کسی بخواهد تنها با یک ترازو، مساحت جایی را بدست بیاورد.

افزون بر این اگر ما رویدادی که معجزه آمیز تلقی میشود را بررسی کنیم و علتهای طبیعی برای آن نیابیم این به آن معنی نیست که آن رویداد دلایل طبیعی ندارد! شاید ما نتوانیم چنین علت هایی را پیدا کنیم و نیاز به دانش و تکنولوژی پیشرفته تری برای کشف آن علت ها داشته باشیم! از طرفی دیگر روش علمی انتها ندارد، یعنی اگر علتی نیز یافت نشد دانشمندان به کنکاش خود ادامه خواهند داد و هرگز نمیتوانند بگویند که این پدیده علتی طبیعی ندارد، بلکه حداکثر میگویند ما هنوز برای آن علتی یافت نکرده ایم.

البته مسئله بی علتی که در فیزیک کوانتومی مطرح شده است و قوانین آماری طبیعی ناشی از آن هستند، یا تفسیر معروف به تفسیر کپنهاک از مکانیک کوانتومی که قائل به برخی پدیده های کاملاً بی علت است با این مسئله کاملاً متفاوت است. در علم تعریف مشخصی از علت وجود دارد (برای جزئیات در این مورد مراجعه کنید به نوشتاری با فرنام علّیت و امکان ناپذیری منطقی یک علت الهی)و وقتی فیزیک دانی میگوید پدیده ای بی علت است منظورش این است که با همان تفسیر علمی علّیت نمیتوان علتی را برای فلان پدیده یافت، بنابر این میدانیم که فلان قضیه علتی ندارد. تفاوت در اینگونه موارد این است که ما میگوییم پدیده ای علتی ندارد، و این به آن معنی نیست که علتی ماوراء طبیعی دارد یا ندارد، اساساً همانگونه که گفته شد ابزاری وجود ندارد که بتوان فهمید علتی ماوراء طبیعی وجود دارد یا ندارد. بنابر این بی علتی که در فیزیک نوین مدتی است مطرح شده است و بسیاری از دانشمندان به آن اعتقاد دارند، ارتباطی با علت ماوراء طبیعی که یک مسئله دینی است ندارد.

همچنین ممکن است چیزی که معجزه نامیده میشود یک رویداد کاملاً طبیعی باشد و دوست داران شخصی که معجزه برایش منفعتی آورده است به آن شاخ و برگ داده باشند و آنرا گسترده کرده باشند، امروزه نیز این افراد همان کار را انجام میدهند، در بسیاری از مذاهب و فرقه های دینی هواداران یک رهبر مذهبی یا روحانی وی را دارای کرامات و معجزات میدانند، برای نمونهسای بابا و آیت الله بهجت هردو از جانب هوادارانشان دارای کرامت دانسته میشوند.

3- معجزات در ادیان دیگر، درستی ادعای معجزه در یک دین را رد میکند. ادیان همگی نسبت به یکدیگر متناقض هستند، تقریباً هیچ دو دینی یکدیگر را به درستی قبول ندارند، مسیحیان خود را به یهودیت نسبت میدهند و یهودیان مسیحیت را رد میکنند، مسلمانان خود را به مسیحیت نسبت میدهند و مسیحیان اسلام را رد میکنند، بهائیان خود را به اسلام نسبت میدهند و مسلمانان بهائیت را رد میکنند. البته باید گفت منظور در اینجا از یک دین، اصل آن دین نیست بلکه برداشتی است که پیروان یک دین از آن دین و سایر ادیان دارند، زیرا پیروان ادیانی که دینشان را به دین دیگر نسبت میدهند معمولاً معتقدند که پیروان دین قبلی برداشت و خوانش درستی از دینشان ندارند و دینشان تحریف شده است. مثلاً مسلمانان معتقدند مسیحیان واقعاً پیرو عیسی که یک پیامبر (و نه خدا) بوده است نیستند و دینشان تحریف شده است، به همین دلیل مسلمانان مسیحیت که برابر با برداشت هواداران آن از دینشان است را رد میکنند. حال که چنین رابطه ای میان ادیان برقرار است و همگی ناقض یکدیگر هستند و سخنان متفاوتی میگویند، منطقاً دو حالت پیش می آید، یا همه ادیان نادرست هستند یا تنها و تنها یکی از آنها درست است! این قضیه علاوه بر ادیان زنجیره واری که خود را به یکدیگر نسبت میدهند (یهودیت، مسیحیت، اسلام، بهائیت) در مورد ادیان دیگر همچون هندوئیسم نیز مشکل ایجاد میکند. بعنوان مثال هندو ها از نگر مسلمانان مشرک و بت پرست به شمار میروند، حال اگر یک هندو معجزه ای انجام دهد، این نشان خواهد داد که اسلام باطل است و هندوئیسم حق است و برعکس.

یعنی اگر بهائیان درست بگویند که پیامبرشان معجزه ای انجام داده است، آنگاه اسلام رد میشود و... و اگر فرض کنیم احتمال درست بودن ادعاهای پیروان این ادیان مبنی بر واقع شدن معجزه با هم برابر باشد آنگاه میتوان با توجه به اینکه ارزش تاریخی دلایل نقلی پیروان این ادیان تقریباً برابر است یعنی تنها مقداری نوشته هستند که معمولاً نوشته شده توسط روحانیون آن دین هستند یا ادعا شده توسط بنیانگذاران آن دین، میتوان گفت که احتمال درست بودن این ادعاها تنها به همین دلیل بسیار کم است و مدعیان اعجاز در یک دین باید تمامی ادعاهای مدعیان اعجاز در تمامی سایر ادیان را رد کنند تا نشان دهند که ادعایشان درست است.

و البته چنین کاری تقریباً محال است، چگونه شخصی که خود به معجزه معتقد است میتواند بشیوه ای محکمه پسند و عقلایی اثبات کند که دیگران معجزه نکرده اند و فقط پیامبر او و هواداران او چنین کرده اند. در تفکر اسلامی این مورد بیشتر اهمیت پیدا میکند زیرا متفکران اسلامی روی این قضیه تاکید دارند که تنها پیامبران معجزه میکنند، حتی شیعیان که افکاری افراطی و خرافی نسبت به امامانشان دارند از بکار بردن لفظ معجزه برای امامانشان معمولاً خود داری میکنند و "کرامت" را بجای آن استفاده میکنند. این درحالی است که فرق کرامت و معجزه به نظر میرسد از نظر ایشان تنها انگیزه خدا باشد، و الا نتیجه معجزه و کرامت یکی است، یعنی هردو بر یک دسته از وقایع فرضی دلالت میکنند، این استدلال را دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی انجام داده است. برای نمونه به مثالی ساده توجه کنید: بسیاری از شیعیان امروزه معتقدند درختی در قزوین وجود دارد که در روزهای عاشورا خون گریه میکند، از طرف دیگر مسیحیانی نیز وجود دارند که معتقدند مجسمه هایی از مسیح و مریم مقدس و غیره وجود دارند که در دوره های خاصی از آنها خون جاری میشود. حال آیا این دو ادعا میتوانند هردو درست باشند؟ آیا ممکن است هم تشیع درست باشد هم مسیحیت؟ از باورهای تشیع که شاخه ای از اسلام است این است که مسیح اساساً به صلیب کشیده نشده است، و از باورهای بنیادین مسیحیان نیز بر اساس اناجیلشان این است که هرکس پس از مسیح ادعای نبّوت کند دروغگو است، پس پیامبر اسلام یک پیامبر دروغین است، و این دو دین با یکدیگر در تناقض هستند، و جمع و رفع نقیضین منطقاً محال است.



4- اگر شخصی به شما بگوید که امروز با معجزه ای رو در رو شده است و رخدادن آنرا تجربه کرده است آیا شما این سخن را از او خواهید پذیرفت؟ به نظر نمیرسد هیچ آدم عاقل و بالغی چنین ادعایی را قبول کند، فرض کنید شخصی به شما بگوید که دخترش بدون تماس جنسی با هیچ کسی و به اذن خداوند در حالی که باکره بوده است فرزندی را به دنیا آورده است، آیا شما این را از او خواهید پذیرفت؟ مسلماً تا زمانیکه خود اینرا تجربه نکنید چنین ادعایی را نخواهید پذیرفت. من شخصاً تا زمانی که یک مرجع علمی (مثلاً یک دانشگاه معتبر) دانشمندانی را برای بررسی این موضوع استخدام نکنند در مورد کذب بودن این ادعا حتی شک هم نخواهم کرد. اگر پاسخ شما به این پرسش شبیه پاسخ من منفی است، آنگاه دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد که دلایل نقلی را قبول کنید، مثلاً قبول کنید که مریم مسیح را بدین صورت زاییده است، چرا که فرق قضیه نخست با قضیه دوم که یک دلیل نقلی است این است که افراد بیشتری در طول تاریخ این ماجرا را به یکدیگر گفته اند تا اینکه به آن شخص که خود نظاره گر معجزه بوده است برسد. یعنی شما در مورد اولی با 1 نفر روبرو هستید و تنها یک نفر واسطه بین شما و آن "واقعه" است و ممکن است دروغگو و یا نادان و یا دیوانه باشد، یا به سادگی خطا کرده باشند! (یعنی در بهترین حالت احتمال رخدادن معجزه 50% است.) اما وقتی به تاریخ نگاه میکنید و چنین ادعایی مطرح میشود با ده ها تن واسطه افزون بر آن واسطه نخستین که در مورد اول از آن یاد شد بین خود و آن "واقعه" روبرو میشوید و تمام آنها باید راست گو، دانا و سالم باشند و اگر مورد اول بعید باشد (زیرا اگر دو نفر واسطه وجود داشته باشند احتمال پیشین 25% میشود، با سه نفر واسطه 12.5% و بعد از 10 واسطه به 0.09765625% یعنی کمتر از یک صدم درصد میرسد و همینگونه سیر نزولی پیدا میکند.)، مورد دوم بسیار بسیار بعید تر است (اگر 10 نفر واسطه وجود داشته باشند احتمال واقعه نخستین 5000 برابر احتمال واقعه دوم است). این است که اگر ادعای رخدادن معجزه ای را در امروز نمیپذیرید قطعاً خردمندانه نیست که چنین ادعایی را که صدها سال پیش قرار است اتفاق افتاده باشد بپذیرید. در ضمن هنگامی که میدانیم واسطه ها در مورد دوم افرادی مذهبی هستند و چشمشان را معمولاً در مواردی که به نفع دینشان است بر روی حقایق میبندند احتمال درستی این ادعا حتی پایین تر می آید. مذهبیون از درست انگاشتن معجزه هم سودهای مادی دارند (مانند خمس و زکات و...) هم سودهای معنوی دارند (بالا رفتن رتبه و جایگاهشان در میان مردم و هم کیشانشان، اجر اخروی و...)، همچنین سابقه بسیار بدی در این مورد دارند، بنابر در مورد دروغ گفتن پیرامون معجزه هم سابقه بسیار بدی دارند هم انگیزه های بسیار خوبی، این است که احتمال دروغ بودن یک معجزه که در نوشتارهای ادیان نقل شده است حتی اگر با یک واسطه باشد بسیار کمتر از 50% است، و روشن است که پس از چندین واسطه این احتمال بسیار بسیار کمتر میشود، لذا از نگر احتمالات نیز نباید پذیرفت که اسناد نقلی میتوانند رخدادن یک معجزه را اثبات کنند. این استدلال نیز مربوط به دیوید هیوم است.

5- معجزه اگر رویدادی خارق العاده است، باید شواهد و اسنادی خارق العاده نیز برای اثبات آن وجود داشته باشد. برای اثبات چیزی که قرار است تا این درجه اهمیت داشته باشد که سرنوشت آدمی را از جهنم به بهشت تغییر دهد، به نظر نمیرسد برای خداوند بخردانه باشد که تنها به دلایل نقلی اکتفا کند و برای اثبات معجزه دلایل بزرگی به بزرگی این رخداد فراهم نکند. از اعجاز الهی انتظار میرود که آنقدر محکم و قوی و مستند و مستدل باشد که بتواند دستکم اکثریت انسانها را به سمت یک دین هدایت کند، حال آنکه چنین نیست، به این مسئله در نوشتاری با فرنام "علّیت و امکان ناپذیری منطقی یک علت الهی" اشاره دقیق تری شده است.

در مواردی خاص ادعاهای معجزه را میتوان به دلایل دیگری نیز رد کرد، بعنوان مثال بسیار بعید به نظر میرسد که پیامبر اسلام ماه را به دو نیم تقسیم کرده باشد و در هیچ کجای جهان کسی از چنین اتفاقی آگاه نشود به غیر از چند عرب مسلمان. هرگاه چنین اتفاقی می افتاد انتظار میرفت که باید در آثار چینی ها، هندی ها، ایرانیان و رومی ها و سایر مردمان اسنادی در این مورد پیدا میشد، این در حالی است که معمولاً ادعاهای معجزه را تنها آثار موافق یک دین تایید میکنند و اثری در سایر جاهای جهان از آن معجزه دیده نمیشود. نمونه ای دیگر معجزات موسی و رد شدن او از رود نیل است که هیچ اثر تاریخی از آن در مصر یافت نمیشود و تنها یهودیان مدعی آن هستند.

نتیجه آنکه دستکم به این چهار دلیل یاد شده میتوان گفت که نوشتارهای دینی و تاریخی که ادعا میکنند شخصی معجزه ای انجام داده است نمیتوانند اثبات کنند که معجزه ای رخ داده است! ارزش این کتابها تقریباً برابر است با اینکه یک شخص ادعا کند در جایی معجزه ای را دیده است، و پذیرفتن این ادعا بدون اینکه مستندات و استدلالهای قوی تری ارائه شوند هرگز خردمندانه نیست.

نگرش دیوید هیوم به ارزش منابع اخباری پیرامون معجزات

دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی در مورد بی اهمیت بودن منابع اخباری در مورد معجزه استدلال جالبی دارد که آنرا در اینجا مطرح میکنیم. هیوم دو خبر مختلف را مطرح میکند که یکی مربوط به حادثه ای خارق العاده است و دیگری حادثه ای معجزه آمیز. او سپس توضیح میدهد که چرا ما میتوانیم حادثه نخستین را در شرایطی ممکن بپنداریم اما نمیتوانیم حادثه دوم را ممکن بپنداریم. در مورد حادثه نخست هیوم میگوید:

... فرض کنید تمامی نویسندگان، به هر زبانی که مینویسند، اتفاق نظر دارند که از روی نخست ژانویه 1600، سیاهی مطلقی تمامی زمین را برای مدت 8 روز فرا گرفته بوده است. فرض کنید روایت این اتفاق خارق العاده هنوز بین مردم زنده و قوی است: تمامی مسافرینی که از کشورهای خارجی باز میگردند نیز برای ما همان روایت را بدون کمترین تناقض یا تفاوتی می آورند، روشن است که فلاسفه امروزی ما باید بجای اینکه در مورد رخ دادن این حادثه تشکیک کنند، باید آنرا بعنوان یک رویداد مسلم بپذیرند، و باید به دنبال علتهایی که این حادثه ممکن است از آنها مشتق شده باشد بگردند. فساد، تخریب و فنای طبیعت اتفاقی است که به دلیل وجود نظایر متعدد در طبیعت ممکن به نظر میرسند، تا جایی که هر پدیده که به نظر برسد تشابه به یک بلای طبیعی دارد، را میتوان با شهادت آدمی اثبات کرد، به شرط آنکه این شهادت گسترده و یگانه باشد. (3)

صاحب نظران در مورد اینکه منظور هیوم واقعاً چه بوده است با یکدیگر اختلاف نظر دارند اما یک تفسیر رایج که در بسیاری از جاها مورد استفاده قرار میگیرد این است که از نظر هیوم اگر اتفاقی را بتوانیم با تجربیات گذشته خود وفق دهیم یعنی اگر بتوانیم رویدادهای مشابه و یا متناظر با آنچه در منابع اخباری و دلایل نقلی آورده شده است پیدا کنیم که خود آنها را تجربه کرده باشیم، آنگاه میتوانیم منابع اخباری و دلایل نقلی را معتبر بدانیم و رخدادن آن رخداد را ممکن بدانیم، البته تنها در صورتی که منابع اخباری بسیار وسیع و گسترده باشند و در میان آنها تناقض و تضاد و اختلافی وجود نداشته باشد. پس از این مثال، هیوم مثال دیگری را مطرح میکند:

فرض کنید تمامی تاریخ نویسانی که با تاریخ انگلستان سر و کار دارند، اتفاق نظر داشته باشند که در روز نخست ژانویه 1600، ملکه الیزابت درگذشت و یک ماه پس از دفن شدن، دوباره ظاهر شد، سلطنت را ادامه داد و برای 3 سال به انگلستان حکومت کرد. باید اعتراف کنم که من گاهی از رخدادن بسیاری از رویدادهای عجیب و غریب شگفت زده میشوم، اما نباید کمترین تمایلی برای باور کردن اتفاق معجزه آمیز اینچنینی باشم. (4)

به نظر میرسد برای هردو رویداد فرضی در این دو مثال به یک مقدار و به یک کیفیت منابع اخباری وجود داشته باشد، اما آنچه باعث میشود که هیوم بگوید ما باید نخستین روایت را بپذیریم و روایت دوم را نپذیریم چیزی نیست جز اینکه اتفاق نخست "اتفاقی است که به دلیل وجود نظایر متعدد ممکن به نظر میرسد". بنابر این زمانی میتوان برای یک منبع اخباری که از رویدادی خارق العاده حکایت میکند اعتبار قائل شد که ما مشابه آن رویداد را خود تجربه کرده باشیم، البته همانطور که در بخشهای بعدی به تفصیل پیرامون این قضیه سخن خواهیم گفت باید توجه داشت که هر اتفاق خارق العاده ای یک معجزه نیست (ولی هر معجزه ای یک اتفاق خارق العاده است) هیوم نمیگوید که باید رخدادن یک معجزه را در صورتی که شرایط فوق را داشته باشند مسلم دانست، بلکه میگوید باید آنرا به عنوان یک اتفاق بپذیرند و به دنبال علت های آن بگردند، هیوم مثالی در مورد یک مرد هندی دارد و میگوید ما در چنین مواقعی باید همانند آن مرد هندی عمل کنیم. جریان آن مرد هندی از این قرار است که به او میگویند آب در شرایطی تبدیل به یخ میشود. برای آن مرد هندی این اتفاق، یک اتفاق خارق العاده است به دلیل اینکه او از روش یادشده در بالا پیروی میکند و تجربه چنین چیزی را نداشته است (به دلیل شرایط آب و هوایی هندوستان) پس برای او بخردانه است که این قضیه را نپذیرد، اما آنرا به دلیل شواهد گسترده و یگانه ای که ما به او میدهیم ممکن بپندارد. و بنابر توصیه هیوم به دنبال علتهای طبیعی آنها بگردد، وضعیت ما نیز هنگامی که با منابع اخباری مربوط به معجزه برخورد میکنیم باید مشابه همان مرد هندی باشد. نتیجه آنکه هیوم معتقد است منابع اخباری هر چقدر هم که گسترده و یگانه باشند نمیتوانند به ما اثبات کنند که واقعه ای معجزه آمیز در گذشته اتفاق افتاده است، وی در این مورد میگوید:

این یک اصل است که، اشیاء ارتباطات قابل کشفی با یکدیگر ندارند، و تمامی استنتاجهایی که ما میتوانیم از یکی به دیگری انجام دهیم، تنها مبتنی بر تجربیات ما از تقارن ثابت و رایج آنان است؛ روشن است که ما نباید برای این اصل بخاطر شهادت آدمی استثنائی قائل شویم. (5)

با توجه به اینکه تنها اسناد(!) مدعیان معجزه منابع تاریخیشان است و همانگونه که گفته شد این منابع تاریخی نمیتوانند درستی معجزه را اثبات کند بحث در همینجا تمام میشود. اما ممکن است برخی ادعا کنند که معجزات هنوز هم رخ میدهند و رخدادن آنها تنها محدود به دوران باستانی که همه چیز معجزه وار توصیف میشود نیست. در چنین حالتی پرداختن به آنچه در ادامه این نوشتار می آید، بایسته است. البته اگر چنین ادعایی مطرح نباشد هم میتوان بخش های بعدی را سندی استوار بر نادرستی، بی اعتباری و غیر قابل قبول بودن دلایل نقلی رخدادن معجزه دانست.



آیا رخدادن معجزه ممکن است؟

شایسته است پیش از بحث در مورد معجزه تعریفی از معجزه ارائه دهیم تا بتوانیم دقیقتر آنرا بررسی کنیم . روشن است که مذهبیون به هر اتفاق نادری "معجزه" نمیگویند، اگر خودروی من امروز خراب شده باشد و بطور تصادفی وقتی من از در منزل خارج میشوم همسایه ام را ببینم که به من پیشنهاد میکند که مرا به محل کارم برساند، این رویداد را معمولاً کسی معجزه آمیز نمیداند، زیرا همانطور که در پیش نیز گفتیم هر رویداد معجزه آمیز، رویدادی نادر است اما هر رویداد نادری معجزه آمیز نیست، بنابر این اینکه گاهی در زبان روزمره ما از واژه معجزه به این شیوه استفاده میشود-مثلاً اسلامگرایانی معتقدند انقلاب اسلامی 1357 یک معجزه بوده است (شاید چون نور توسط این انقلاب منفجر شده!)، به معجزه ای که ما هم اکنون در مورد آن صحبت میکنیم ارتباطی ندارد، واژه معجزه در زمینه (Context) فلسفه دین کاربردی اصطلاحی و متفاوت با آنچه در زبان روزمره از آن استفاده میکنیم دارد. حال پرسش این است که پس چه رویدادی معجزه آمیز است؟ شوربختانه مرجعی برای دریافتن تعریف معجزه وجود ندارد، این است که باید تعاریف رایجی از معجزه را یک به یک مطرح کنیم و پیرامون آنان سخن بگوییم. در جستجو برای تعاریف رایج معجزه نخستین تعریفی که رایج به نظر میرسد تعریف زیر است:

تعریف 1:

یک اتفاق مانند الف معجزه است اگر علم نتواند الف را توضیح دهد.

معمولاً وقتی کسی اتفاقی را معجزه وار میداند، از منکرین معجزه میپرسد که اگر این اتفاق معجزه وار نیست پس چگونه آنرا توضیح میدهید؟ و از آنجا که یک اتفاق ضرورتاً مسئله ای طبیعی است و بررسی طبیعت در حوزه علم (شناخت ما از طبیعت) است. از همین رو هرگاه چنین پرسشهایی مطرح میشود باید دریافت که تعریف 1 از معجزه مد نظر است.

اما آیا میتوان بنابر تعریف 1 اتفاقی را نشان داد که معجزه وار باشد؟ بزرگترین مشکل این تعریف این است که علم در حال تکامل یافتن است، در نتیجه اگر مسئله ای را نتوان امروز با علم توجیه کرد، ممکن است در آینده بتوان آنرا توجیه کرد. بنابر این اگر کسی بخواهد با این تعریف معجزه وار بودن چیزی را اثبات کند باید اثبات کند که نه تنها در امروز علم نمیتواند آن اتفاق را توجیه کند، بلکه در آینده نیز علی رغم پیشرفت احتمالی اش نخواهد توانست چنین کند و این امر نیازمند دانش از آینده است و محال است! در نتیجه اگر تعریف درست از معجزه، تعریف 1 است، آنگاه احتمال رخدادن معجزه صفر است.همچنین گفتن اینکه برای پدیده ای توضیح علمی وجود ندارد نیازمند آن است که از تمامی انسانها، یا دستکم شخصیت های دانشگاهی همه پرسی شود تا دریافته شود که آیا توضیحی علمی برای آن پدیده دارند یا نه، تابحال ندیده ام کسی که مدعی رخدادن معجزه ای است، چنین همه پرسی را به عمل آورده باشد.

اگر بگوییم منظور از علم، تنها علم امروز است نیز با این تعریف تمام چیزهایی که توضیح علمی برایشان وجود ندارند معجزه دانسته خواهند شد، و اگر در 100 سال پیش مردم اتفاقی را که نمیتوانستند آنرا بشیوه علمی توجیح کنند آن اتفاق را باید معجزه میدانستند، مثلاً باران آمدن، کسوف و الکتریسیته ساکن معجزه وار بوده اند و اکنون دیگر نیستند که البته این قابل قبول نیست. اساساً بسیاری از افراد بویژه در گذشته هرگاه دانشی نسبت به برخی از قوانین طبیعت نداشتند، رویدادهایی که بر اساس آن قوانین رخ میدادند را معجزه وار میدانستند. نظر فیلسوف فرانسوی آگوست کمت در این زمینه شایان توجه است. او تاریخ را از این نگر به سه دسته ربانی، متافیزیکی و تحقّقی تقیسم میکند، میگوید که در دوران ربّانی بشر هر پدیده ای را به عوامل ماوراء طبیعی و الهه های مختلف و در نهایت به یک خدا نسبت میداده است، در دوره متافیزیکی یا فلسفی او به دنبال گوهر و ذات اشیاء و آنچه آنها را تشکیل میدهد و موجب رویدادن رویداد ها میشود بوده است و اکنون که دوران تحقّقی یا پوزیتیویستی است تنها به دنبال روابط علّی بین اشیاء و شناخت دقیق و تجربی آنهاست. به نظر میرسد افرادی که معتقد به معجزه هستند هنوز در همان دوران نخستین یعنی دوران ربّانی گیر کرده اند و باورهای خود را بروزرسانی نکرده اند. بنابر دلایل بالا با تعریف 1، میتوان گفت که محال است شخصی بتواند اثبات کند اتفاقی معجزه آمیز است.

تعریف 2:

یک اتفاق مانند الف معجزه است اگر الف قوانین طبیعت را زیر سوال ببرد.

نخست باید گفته شود که مراد من از قوانین طبیعت آنچه انسان از قوانین طبیعت کشف میکند و در ذهن دارد و رابطه معرفتی که انسان با طبیعت برقرار میکند نیست، زیرا این کشفیات ممکن است نادرست باشند، بلکه خود قوانینی است که طبیعت بر اساس آنها رفتار میکند، روشن است که اگر انسانها مسئله ای را به غلط جزو قوانین طبیعت بدانند چنین تصوری را نمیتوان قانون طبیعی دانست. به همین دلیل میتوان تعریف 2 را باطل دانست، زیرا اگر در طبیعت واقعاً قانونی وجود داشته باشد، آن قانون نقض نشدنی است، و اگر چیزی در طبیعت نقض شود دیگر قانون نیست! زیرا از شرایط لازم برای اینکه قاعده ای را قانون بدانیم این است که عمومیت داشته باشد و همیشه درست باشد.

این تعریف از نگری شبیه به تعریف 1 است زیرا قوانین طبیعت را ما تنها از طریق علم میتوانیم درک کنیم و در نتیجه این تعریف را نیز میتوان به نوعی به همان دلیل که تعریف 1 رد شد، رد کرد. اما نکته ای دیگر که در اینجا باید به آن اشاره کنیم این است که اگر قرار باشد رخدادی قوانین طبیعت را زیر سوال ببرد آن رخداد باید ماوراء طبیعی باشد. ماوراء طبیعت یعنی چه؟ عبارت "ماوراء طبیعت" هیچ اطلاعی از چیستی و چگونگی یک اتفاق به ما نمیدهد، یعنی نمیگوید که یک اتفاق چه هست، بلکه میگوید چه نیست، یک اتفاق ماوراء طبیعی یک اتفاق طبیعی نیست، یعنی با هرآنچه یک انسان در دوران خودش میبیند متفاوت است. حال مسئله بسیار مهم اینجا است که آیا انسان میتواند با چنین رخدادی رابطه معرفتی برقرار کند؟ یعنی انسانی که خود در جهان طبیعی زندگی میکند و ماهیتی طبیعی دارند میتواند اگر بر فرض هم اتفاق ماوراء طبیعی وجود داشته باشد آنرا تشخیص دهد؟ چگونه چنین امری ممکن است؟ فرض کنید به اتفاقی میرسید که نمیتوانید آنرا با قوانین طبیعی توضیح دهید، دلیل این ناتوانی شما در چیست؟ ممکن است در این باشد که آن اتفاق را برای نخستین بار تجربه میکنید، مگر تابحال به هر اتفاقی میرسیدید در همان بار نخست میتوانستید آنرا با قوانین طبیعی توجیه کنید؟ روشن است که برای توجیه یک واقعه زمان نیاز است و آن واقعه باید چندین بار تکرار شود تا بتوان بطور دقیق آنرا شناسایی کرد و آنرا از لحاظ طبیعی توجیه کرد. حال اگر واقعه یادشده یکبار رخ دهد و شما نتوانید آنرا توجیه طبیعی کنید، آیا این بدان معنی است که آن واقعه را نمیتوان با قوانین طبیعی توجیه کرد؟ هرگز چنین نیست، نتیجه آنکه دستکم از این نگر نمیتوان هیچ رخدادی را تجربه کرد و به اعتبار حکم داد که آن واقعه ماوراء طبیعی بوده است.

افزون بر این برای اینکه انسان بتواند واقعه ای را در دسته وقایع ماوراء طبیعی دسته بندی کند، باید با ماوراء طبیعت آشنایی داشته باشد، اگر قرار باشد با چیزی که ماوراء طبیعی است بواسطه تجربه شناخت داشته باشد، دیگر آن واقعه ماوراء طبیعی نیست، زیرا تجربه ما مبتنی بر دریافت حسی ما است و چیزی که ما آنرا حس میکنیم همواره چیزی طبیعی است، لذا انسان از آنجا که تجربه یک واقعه ماوراء طبیعی را ندارد و نمیتواند هم داشته باشد محال است بتواند واقعه ای را جزو وقایع ماوراء طبیعی دسته بندی کند. زیرا شناخت ما از جهان خارج از ذهن ما محدود به دریافتهای حسی ما یا بعبارت دیگر تجربه ما است و بس.

این تعریف مشکل دیگری نیز دارد، و آن این است که رفتار خود خدا و دخالت او در این جهان خود دارای قوانین و نظمی است، و او به دلیل کامل و حکیم بودنش بدون علت کاری را نمیکند، و وقتی علّیت مطرح میشود قانون نیز مطرح میشود. حال اگر رفتار و دخالتش در این جهان دارای قوانینی است، هیچگاه نمیتوان انتظار داشت که با تعریف 2، معجزه ای رخ دهد زیرا به هر روی آن اتفاق که معجزه اش میخوانند بر اساس قوانینی است که خدا طبق آنها رفتار میکند و از آنجا که این قوانین و روالها مربوط به این جهان هستند، پس قوانینی طبیعی هستند. این نیز مشکل دیگری است که این تعریف دارد و نمیتوان آنرا پذیرفت. بعبارت دیگر اساساً اگر قرار باشد طبیعت هرگاه خدا بخواهد بگونه دیگری رفتار کند، خود این نیز یک قانون طبیعت است. بنابر این یک معجزه نیز در همان نظم و قواعدی صورت میگیرد که طبیعت بر اساس آن رفتار میکند و در صورت وقوع معجزه میتوان گفت، خود معجزه نیز جزو همان قواعد و در نتیجه جزو قوانین طبیعی است. از نگری دیگر فرض کنید که خداوند تصمیم دارد تا لحظه t همه انسانها پس از مرگ دیگر نتوانند به جهان مادی بازگردند، حال لحظه t همان لحظه ای است که عیسی مسیح میخواهد با معجزه مرده ای را زنده گرداند، و بعد از لحظه t نیز دوباره همان قاعده پیشین حاکم باشد، در چنین شرایطی نمیتوان گفت در لحظه t معجزه ای رخداده چون آنچه در لحظه t رخ داده قسمی از برنامه خدا برای طبیعت بوده و خود قانونی بوده است که طبیعت آنرا پیروی کرده، نه اینکه اتفاقی علیه قوانین طبیعی افتاده باشد.

مشکل دیگر این تعریف با تعریف واژه طبیعت روشن میشود، براستی طبیعت چیست؟ هرگاه از فردی عامی این پرسش پرسیده شود نخستین چیزی که به ذهن او خواهد آمد درخت، حیوانات و جنگل است، اما اگر خوب دقت شود خواهیم دید که ما به هرآنچه در اطراف خویش میبینیم طبیعت میگوییم. بر اساس زیست شناسی خود ما نیز جزوی از طبیعت هستیم. از طرف دیگر واقعیت چیزی است که هست باشد، روشن است که در فرضیات افراد باورمند به فراطبیعت، دو نوع واقعیت وجود دارد، واقعیت طبیعی و ماوراء طبیعی. دلیل اینکه چنین دسته بندی وجود دارد این است که پس از فرارسیدن دوران علمی، ماوراء طبیعت که تا آنزمان جزوی از علم بشمار می آمد از علوم تجربی خارج شد و تنها محسوسات اجازه حضور در علوم تجربی را یافتند، حال برای اینکه واژه هایی هم برای باورمندان به فراطبیعت وجود داشته باشد واقعیت تقسیم شد به طبیعی و فراطبیعی. حال اگر برای ممکن بودن تعریف 2، وجود واقعیت فراطبیعی را مسلم بدانیم، دیگر چه دلیلی وجود دارد که واژه طبیعت دامنه اش گسترده تر نشود و تمام هستی را چه از نوع فعلی طبیعی اش چه ماوراء طبیعی اش فرا نگیرد؟ در چنین وضعیتی تعریف طبیعت خواهد بود:

طبیعت = مجموعه چیزهایی که هست هستند (وجود دارند) و میتوانند در رابطه علّی قرار گیرند (علت یا معلول باشند)، منهای خود طبیعت.

در چنین صورتی اساساً دیگر چیزی نمیتواند خارج از طبیعت وجود داشته باشد، و بنابر این تعریف 2 دچار اشکالی اساسی میشود. اما حتی اگر این مسئله را نیز نادیده بگیریم، یعنی بپذیریم که طبیعت حتی با فرض پذیرش آنچه فراطبیعت خوانده میشود، دامنه اش گسترده نمیشود، در چنین حالتی نیز اشکال دیگری پیش می آید. و آن این است که در مورد رفتارهای موجودات ماوراء طبیعی نیز با فرض وجود میتوان کلی گویی هایی را کرد، مثلاً هما در اسطوره های ایرانی نام پرنده ای است که اگر سایه اش بر سر کسی بیافتد وی را خوشبخت خواهد کرد، این کلی گویی را میتوان یک قانون دانست، مگر قوانین طبیعی چیزی غیر از کلی گوییهایی هستند که بوسیله آنها میتوانیم پیشبینی هایی بکنیم و با توالی امور آنها را تکمیل میکنیم؟ رفتار خدا نیز حتی بر اساس سنت های دینی دارای قانونمندی است، مثلاً وی انسانها را بر اساس کردارشان مکافات میکند و یا پاداش میدهد، حال خود این قانونمندی ها را نیز میتوان جزوی از طبیعت دانست، زیرا در روابط علی قرار میگیرند و وجود دارند. در چنین حالتی نیز باز نمیتوان هیچ علتی را حتی اگر خدا آنرا باعث شده است ناقض قوانین طبیعت دانست، افزون بر این حتی اگر قوانین رفتار الهی در مورد دخالت او در طبیعت را نیز جزوی از قوانین طبیعت ندانیم باز هم چون قوانین یادشده بر قوانین طبیعت ارجحیت دارند و قوانین طبیعت مقید به خواست خدا هستند، باز هم نمیتوان گفت در هنگام رخ دادن معجزه قوانین طبیعی زیر سوال میروند، بلکه در چنین شرایطی قانونی بر قانون دیگر حکم میکند! بنابر این بازهم تعریف 2 دارای اشکالی اساسی است.

مسئله دیگر که باعث میشود پذیرفتن معجزه با این تعریف را غیر عقلی بدانیم مربوط به علم است. در علم علت ها در کنار یکدیگر قرار میگیرند و معلولی را پدید می آورند، حال اگر قرار باشد در این میان علتهایی در این سلسله علل بطور معجزه آسایی حذف شوند این مسئله روی باقی علتها تاثیر خواهد گذاشت و بطول کلی نظام طبیعت را به هم خواهد ریخت و وضعیت جهان پس از یک معجزه بر فرض وقوع دگر خواهد شد. برای روشن شدن این مسئله مثالی خواهم آورد، عده ای از باورمندان به اعجاز میگویند که مرتاضی هندی با دست خود جلوی حرکت یک قطار را در هند گرفته است. وقتی این مسئله را بخواهیم از دیدگاه فیزیکی نگاه کنیم، نیروی حرکت قطارهای دیزلی توسط موتورشان تامین میشود، این نیرو از موتور به چرخ ها منتقل میشود، در خود موتور نیز بوسیله سوخت بنزین یا گازوئیل که توسط شمع ها مشتعل میشود در سیلندرها پیستون حرکت میکند و نهایتاً سبب حرکت چرخها میشوند. حال وقتی که این مرتاض هندی آنهم از فاصله دور دستش را به سمت قطار میگیرد در این سلسله علل طبیعی چه تغییری ایجاد میشود؟ آیا شمع ها جرقه میزنند و بنزین مشتعل نمیشود؟ آیا بنزین مشتعل میشود و پیستون حرکت نمیکند؟ آیا پیستون حرکت میکند و موتور نیرو را تولید میکند اما چرخها حرکت نمیکنند؟ در هریک از این موارد و ده ها مورد دیگر که میتوان برشمرد بطور کلی مقداری انرژی از بین میرود یا بوجود می آید و این محال است. در هر معجزه ای بطور کلی چنین اتفاقاتی رخ میدهد، یعنی تعدادی از علت ها حذف میشوند یا بگونه دیگری عمل میکنند، اما ویژگی طبیعت این است که علتها به یکدیگر پیوسته هستند، و طبیعت ذاتاً نمیتواند چنین چیزی را برتابد، در طبیعت نه انرژی بوجود می آید نه از بین میرود، در حالی که معجزات چنین چیزی را ادعا میکنند و حذف یک علت در طبیعت در نظام علّی تاثیر مستقیم میگذارد و همانطور که گفته شد جهان بعد از یک معجزه به دلیل اتصال علل به یکدیگر جهانی دگر خواهد بود، حال آنکه چنین چیزی را شاهد نیستیم، بعد از هر معجزه ای که باورمندان به معجزه باور به وقوع آن دارند، طبیعت نظام عادی خود را پیش گرفته است و تغییری در علل بوجود نیامده است.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که اگر تعریف 2 درست باشد علم را باید کنار گذاشت. علم همچون دین ساخته شده بر باورهای احساس محور نیست، هرگاه در هر قانون علمی حتی یک استثنا دیده شود آن قانون را دیگر باید کنار گذاشت. برای نمونه وقتی میگویند مجموع زوایای درونی یک مثلث برابر با 180 درجه است، هرگاه مثلثی کشف شود که مجموعه زوایای داخلی اش بیشتر یا کمتر از 180 درجه باشند، آنگاه دیگر هیچ ریاضی دانی نخواهد گفت که مجموعه زوایای درونی یک مثلث برابر با 180 درجه است. هر معجزه ای بنابر تعریف 2 دستکم یکی از قوانین طبیعت را زیر سوال میرود، اگر در طبیعت قانونی زیر سوال میرود، حال آنکه همانگونه که توضیح داده شد اگر در علم و در نتیجه در شناخت ما از طبیعت قانونی تنها برای یکبار نقض شود و یا تنها یک مثال نقض یافت شود، آنگاه آن قانون دیگر قانون نیست، یا به عبارتی از نخست قانون نبوده و ما به خطا آنرا قانون میپنداشته ایم، بنابر این اگر معجزات با تعریف 2 درست باشند یا هر تعریفی دیگر که نقض قوانین طبیعت را شامل شود، آنگاه باید علم را کنار گذاشت زیرا معجزاتی که دینداران مدعی آنان هستند بسیاری از قوانینی که بشر تاکنون کشف کرده اند را نقض میکنند و آن قوانین دیگر قوانین نیستند.

آخرین مسئله در مورد این تعریف از معجزه این است که مدعیان آن باید اثبات کنند اتفاقی که مدعی هستند معجزه وار بوده است، شعبده بازی یا هر ترفند و دروغ دیگری را شامل نبوده است، اینکار ابداً دشوار نیست که در اطراف خود افرادی را بیابید که به دروغ ادعای معجزه داشتن یا دیدن معجزه را میکنند، حتی خرافاتی ترین مذهبیون نیز میدانند که بسیاری از ادعاهای معجزه تنها از جانب افرادی کلاه بردار و دروغگو است. بنابر این مدعیان معجزه هرگاه ادعا میکنند که رویدادی معجزه آمیز است، باید اثبات کنند که این "اعجاز"، یک فریبکاری نبوده است، مثلاً اگر کسی پرواز کرده است، پرواز او همچون پرواز شعبده بازان با ابزار آلات و ترفند های خاص انجام نگرفته است و اینکار نیازمند وجود شرایط علمی و آزمایشگاهی است، که معمولاً معجزات را یا در جاهایی انجام میدهند که چنین ابزارهایی وجود ندارد و یا اینکه مدعیان معجزه و کرامت به بهانه های مختلف و مضحک قبول نمیکنند در چنین مراکزی حاضر شوند. روشن است که این وضعیت تازه مربوط به حال میشود، یعنی ما در زمان حال نیز تنها با وجود چنین مطالعات و شواهدی ممکن است معجزه وار بودن یک رویداد را بپذیریم، درچنین شرایطی آیا باور داشتن به رویدادن معجزه در زمانهای باستانی که افراد به مراتب بسیار نادانتر از افراد امروزی بودند و به سادگی حاضر میشدند معجزه را بپذیرند و روش و نظام سازمانیافته ای برای کشف فریب و دروغ را که امروز در اختیار ما است نداشته اند عاقلانه است؟

البته تمامی افرادی که مدعی معجزه هستند دروغگو و شیاد نیستند، مطالعاتی وجود دارد که نشان میدهد افراد مذهبی تحت تاثیر تعصبات مذهبیشان و شرایط روحی که در آن قرار میگیرند ممکن است چیزی را ببینند یا احساس کنند که انتظار دارند آنرا ببینند و احساس کنند (6)، نه چیزی که واقعاً حقیقت دارد. از این گذشته برخی از افراد بیمار هستند و چیزهایی را میبینند یا میشنوند که وجود خارجی ندارند، یکی از بیماریهایی که بیمار در آن به چنین وضعیتی میرسد بیماری اسکیزوفرنیا است، اگر به بیمارستانهای روانی محل سکونتتان سری بزنید حتماً تعدادی از این افراد را خواهید یافت که ادعای خدایی، پیامبری یا امامت و یا چیزهای مشابه میکنند، در گذشته تشخیص این بیماران آسان نبوده است و ممکن بوده است افرادی آنها را باور کنند. مثلاً در مورد خود پیامبر اسلام شواهد تاریخی وجود دارد که نشان میدهد وی از سلامت روحی و روانی برخوردار نبوده است (7).

بنابر این اگر تعریف 2، تعریف درست باشد میتوان به قطعیت گفت که معجزه مفهومی متناقض با واقعیت است و نمیتواند واقعیت داشته باشد.

تعریف 3:

معجزه رویدادی است که بواسطه اعمال قدرت یک موجود ماوراء طبیعی رخ میدهد.

شاید این پرسش پیش بیاید که چرا بجای "یک موجود ماوراء طبیعی" در بالا، واژه خدا نیامده است، پاسخ این است که دلیلی وجود ندارد ما تنها معجزه را به خدا نسبت بدهیم، این مسئله بسیاری از اوقات توسط مسلمانان نادیده گرفته میشود، براستی حتی اگر فرض کنیم برای نمونه محمد معجزه ای داشته است، از کجا معلوم است این معجزه را از جانب خدا آورده باشد؟ شاید سایر موجودات ماوراء طبیعی چنین چیزی را علت شده اند، فرضاً شاید اسب شاخدار صورتی نامرئی آنرا باعث شده است، شاید شیطان باعث اینکار شده باشد، جالب است که در سنت مسلمانان یعنی قرآن نیز میتوان مواردی را یافت که در آنها شیطان دست به کارهای عجیب و غریب میزند، مثلاً در مقابل ایوب همچون پیرمردی آشکار میشود، آیا اینکار شیطان (تغییر چهره) را مسلمانان یک معجزه نمیبینند؟ از کجا معلوم معجزات محمد از طرف شیطان نباشد و نخواهد که بدین وسیله افرادی (مسلمانان) را گول بزند تا آنها به جهنم بروند؟ در تورات موسی به مردم میگوید که اگر پیامبری در میان شما ظهور کرد و حتی از خود معجزه ای نشان داد ولی گفت خدای دیگری را بپرستید وی را بکشید! (تثنیه، 13) این نشان میدهد که یهودیان معتقدند یک پیامبر دروغین هم ممکن است معجزه داشته باشد، در قرآن نیز میتوان یافت مواردی را که شخصی دست به اعجاز میزند اما پیامبر نیست، برای نمونه در ماجراهای افسانه ای سلیمان، قرآن میگوید:

سوره مورچه (نمل) آیات 38 تا 40

قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ؛ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ؛قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ.

(سليمان) گفت، اي بزرگان! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟!؛عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو مي‏آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم!؛ (اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش ‍ از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش ‍ كند كه آيا شكر او را بجا مي‏آورم يا كفران مي‏كنم ؟

روشن است که در مثال بالا شخصی که پیامبر نیز نیست، اما دانشی از کتاب (!) داشته است میتوانسته است تخت ملکه سبا را در چشم به هم زدنی به نزد سلیمان بیاورد، یعنی زودتر از یک عفریت از جنیان! نتیجه منطقی آنکه از نگر قرآن افرادی که پیامبر نیستند و حتی افرادی خبیث (بسیاری معتقدند عفریت یعنی بسیار پست) نیز گاهی میتوانند دست به کارهای خارق العاده و معجزه آمیز بزنند، حال که چنین است بسیار عجیب و غریب است که مسلمانان فکر میکنند هرکس معجزه کند حتماً پیامبر است، یا معجزه میتواند نبوت را اثبات کند، از کجا معلوم است که خود محمد نیز به گفته قرآن همانند آن عفریت نباشد و دست به کارهای خارق العاده نزده باشد!؟ افزون بر این ممکن است که مسلمانان معجزه را تنها از جانب خدا بدانند ولی نمیتوانند اثبات کنند اعمالی با نتیجه ای که معجزات حادث میکنند تنها از جانب خدا ممکن هستند و نه سایر موجودات ماوراء طبیعی. افزون بر این معجزاتی که رخ میدهند به قول خود مذهبیون "نشانگر قدرتی برتر از انسان" هستند، اینکه موجودی قدرتش بیش از انسان باشد با اینکه قدیر باشد (همه کارها را بتواند انجام بدهد) بسیار متفاوت است و هیچ عملی نیست که بتواند نشان دهد فاعلش قدیر است، لذا کاملاً ممکن است معجزات از جانب سایر موجودات ماوراء طبیعی غیر از خدا باشند و هیچ دلیلی علیه این دیده نمیشود. همچنین ممکن است یک معجزه بیانگر وجود یک "شخص" (منظور موجودی است ذی شعور و مختار) که دارای قدرتی فراتر از انسان است نباشد، بلکه صرفاً نشانگر وجود یک قدرت و انرژی متفاوت با آنچه ما تا کنون میشناسیم باشد، مثلاً انرژی اتمی اگر 300 سال پیش به انسانهایی نشان داده میشد و یا بمبی اتمی یا هیدروژنی برای آنها منفجر میشد یقیناً آنرا معجزه میدانستند، حال ممکن است معجزه هم یک قدرت طبیعی یا حتی ماوراء طبیعی (صرف نظر از اینکه این عبارت معنی دارد یا نه) باشد، و دلیلی وجود ندارد که آنرا ما به یک موجود که دارای شخص هم هست (یک کس هست) نسبت بدهیم!

این تعریف بسیاری از مشکلاتی که تعاریف پیشین با آنها روبرو بودند را ندارد، اما مشکلات دیگری دارد که به آنها اشاره خواهیم کرد. نخستین اشکال این تعریف آن است که این تعریف مانع اغیار نیست. هر تعریفی برای اینکه درست باشد باید جامع افراد و مانع اغیار باشد، به زبان ساده یعنی اینکه تمام مصداقهایش را شامل شود و چیزهایی که مصداقش نیستند را شامل نشود. مثلاً تعریف انسان این نیست که انسان موجودی است که دو چشم دارد. زیرا موجودات دو چشم دیگری نیز وجود دارند و بر اساس این تعریف آنها نیز انسان به شمار میروند، لذا این تعریف مانع اغیار نیست، همچنین جامع افراد نیست چون انسانهایی وجود دارند که دو چشم ندارند. مشکل این تعریف نیز همین است زیرا با فرض وجود خدا، وی را میتوان علت با واسطه همه رویدادها دانست. هر رویدادی که معلول است ممکن است مستیقماً یا با واسطه با علتی رابطه علّی برقرار کند. مثلاً وقتی کیوان با چاقو خیاری را پوست میکند، چاقو را میتوان علتی مستقیم و کیوان را علتی با واسطه دانست. حال اگر خدا هم وجود داشته باشد به دلیل اینکه او علت طبیعت است میتوان هر رویداد معلولی در طبیعت را با واسطه به او نسبت داد. مثلاً علت باریدن باران نیز خدا است زیرا او جهان را خلق کرده است و با مجموعه ای از علت های واسط، با واسطه علت باریدن باران است. بنابر این با این تعریف هر رویداد دیگری نیز معجزه آمیز است، حال آنکه کمتر کسی باریدن باران را معجزه آمیز میداند، و اگر بداند آنگاه دیگر رویدادها را نیز معجزه آمیز خواهد دانست و لابد علتهای فاعلی غیر الهی دیگر را نیز پیامبر معرفی خواهد کرد.

معجزه از نگر متکلمین شیعه

میان مسلمانان و سایر باورمندان به اعجاز در تعریف معجزه به دلایل مذهبی تفاوت اندکی وجود دارد، در قرآن هیچگاه از واژه معجزه و مشتقات آن استفاده نشده است، بلکه واژه آیه یا بیّنه بجای آن مورد استفاده قرار گرفته است و واژه معجزه واژه ایست اصطلاحی که بعدها متکلمین و فلاسفه آنرا ساختند و اکنون نیز جا افتاده است، واژه معجزه از نگر لغوی از عجز گرفته میشود که به معنی ناتوانی است، و این اشتقاق ناشی از آن است که از نگر مسلمانان و البته بسیاری از دیگران یک معجزه نباید تکرار پذیر باشد و دیگران بتوانند آنرا تکرار کنند و این عجز همان عجز دیگران در تکرار معجزه است و معجزه مبین عجز دیگران است و تفاوت معجزه کننده با دیگران، اما معنی واژه آیه، نشانه است، قرآن دو واژه برای اشاره به معجزه استفاده میکند یکی آیه است و دیگری بینه و البته میدانیم که خود قرآن نیز به جزء، سوره و آیه تقسیم میشود، یعنی مسلمانان برای خواندن کوچکترین بخش از قرآن همان واژه ای را انتخاب کرده اند که قرآن برای معجزه انتخاب کرده است، البته این به خودی خود به این معنی نیست که مسلمانان قرآن را یک معجزه میدانند، بلکه برای اثبات این ادعا متکلمین اسلامی استدلال نماهای جداگانه ای تعریف کرده اند. همین واقعیت که از نگر مسلمانان قرآن خود یک معجزه است سبب میشود که دیدگاه مسلمانان نسبت به معجزه اندکی با دیگران متفاوت باشد، زیرا قرآن و کردار نوشته شدن قرآن هیچکدام پدیده ها یا کردارهای ماوراء طبیعی نیستند. بنابر به نظر میرسد در اصول و عقاید این دین این تفاوت با سایر دیدگاه ها وجود داشته باشد که مسلمانان معتقد نیستند یک معجزه لزوماً باید قوانین طبیعت را زیر پا بگذارد و یا ماوراء طبیعی باشد. این مسئله نیز دلایلی تاریخی دارد، ایده وجود "ماوراء طبیعت" ایده ای اسلامی نیست، بلکه فلاسفه و متکلمین اسلامی آنرا از آثار دیگر بویژه آثار فلاسفه یونانی که در دوران نهضت ترجمه به دست مسلمانان رسید آموختند، در باورهای اصیل اسلامی (قرآن و سنت) نمیتوان اثری از ماوراء طبیعت یافت، قرآن نیز تنها از غیب (آنچه نادیدنی است) صحبت کرده است و هر چیزی که نادیدنی هست ماوراء طبیعی نیست، خلقت، معاد، بهشت و دوزخ و حتی خود خدا نیز در قرآن بصورت مادی توصیف شده اند (برای بحث مفصل تر مراجعه کنید به نوشتاری با فرنام مقایسه الله و خدا)، این است که مسلمانان معمولاً آشکارا نمیگویند که یک معجزه باید ماوراء طبیعت باشد، هرچند که همین مسئله را به زبان دیگری میگویند. اما در مورد اینکه معجزه از نظر مسلمانان چیست، به چند منبع در این مورد اشاره خواهیم کرد.

خواجه نصرالدین طوسی در مورد اعجاز میگوید (8):

و طریق معرفه صدقه ظهور المعجزه علی یده، و هو ثبوت مالیس بمعتاد او نفی ما هو معتاد مع خرق العده و مطابقه الدعوی.

بنابر این اعجاز شرایط خاصی دارد که به شرح زیر است:

1- کارهایی اعجاز است که مدعی نبّوت (یا امامت) آن را برای اثبات صدق گفتار خویش اقامه کند، بنابر این حرکت خورشید یا ماه، درست است که از کارهایی است که بشر از انجام آن عاجز و ناتوان است، ولی اعجاز نخواهد بود؛ چون آنها کار خداست و مدعی نبّوت یا امامت آنها را بای اثبات ادعای خود اقامه نکرده است.

2- کاری که توسط مدعی انجام میگیرد، میباید مطابق خواسته او باشد. کسی که مدعی نبّوت است و مثلاً میگوید برای اثبات صحت ادعای خودم کور را شفا میبخشم، باید کور را شفا بخشد، اما اگر به جای شفا دادن کور وقتی دست بر سر او میکشد و فرضاً کور کر هم بشود، اعجاز نکرده است، هرچند کاری که انجام گرفته، از توان دیگران بیرون است. مسیلمه کذّاب که به دروغ ادعای پیامبری داشت وقتی شنید پیامبر عزیز اسلام (ص) از آب چاه کم آبی در دهان مبارک کردند و بعد آن را در چاه کم آب ریختند و آب چاه زیاد شد، گفت من هم چنین میکنم. هنگامی که از آب چاه در دهان کرد و آن را در چاه کم آب ریخت، چاه به طور کلی خشک شد. تعبیر «مطابقه الدعوی» در تعریف مرحوم خواجه نصیر طوسی به همین نکته و شرط است.

3- کاری که به عنوان اعجاز صورت میگیرد، میباید مردم از انجام آن ناتوان باشند و راهی برای تعلم و تعلیم آن وجود نداشته باشد. بنابر این سحر و غیر آن از علوم غریبه، اعجاز نیست؛ زیرا راه تعلیم و تعلم آنها باز است. ساحران فرعون وقتی اعجاز حضرت موسی (ع) را دیدند، نوع کار او را غیر از نوع کار خود دیدند و دانستند کار او از طریق تعلم و تعلیم و تقویت های اکتسابی نفس و ظریف کاریهای معمول امکان ندارد، لذا همه به او ایمان آوردند (سوره 26 آیات 45 تا 48). اضافه بر این دایره سحر محدود است، و آنچه را ساحر فرا گرفته است، انجام میدهد و نمیتواند پاسخگوی هرنوع تقاضا باشد. اما در اعجاز البته جایی که لازم باشد هر نوع اعجازی مردم بخواهند پیامبر آن را انجام میدهد و بسیاری از معجزات به همین کیفیت واقع شده است. البته در مواردی که اعجاز به حد لازم صورت گرفته است، به سوال بهانه جویان پاسخ داده نخواهد شد.

4- اعجاز باید همراه «تحدی» باشد؛ یعنی مدعی نبّوت یا امامت، دیگران را به مقابله دعوت کند. البته این دعوت همان طور که با صراحت قابل عمل است، با قرائن هم قابل انجام است. کسی که بر موقف نبّوت یا امامت ایستاده و به منظور اثبات ادعای خود دست به خرق عادت میزند طبعاً دیگران را به مقابله میخواند. بنابر این هر کاری که همراه تحدی نباشد، اعجاز نامیده نمیشود، بلکه در اصطلاح کرامات نامیده میشود، مانند کرامات اولیاء و صالحیون و کرامات انبیا و امامان معصوم علیهم السلام قبل از نبّوت و امامت. (9)

بنابر آنچه در بالا آمده است، بصورت شسته و رفته تعریف معجزه را میتوان از این نگر بدین صورت ارائه داد:

معجزه کاری است که از جانب مدعی نبّوت یا امامت با هدف اثبات صدق مدعایش همراه با تحدی و مطابق خواست مدعی انجام میگیرد و دیگران را توانایی تکرار آن نیست.

بسیار روشن است که این تعریف نیز همان اشکال مانع اغیار نبودن را دارد. در بسیاری از مهارت ها، حد اعلایی وجود دارد که کسی را توانایی رسیدن به آن حد نیست. برای نمونه رکوردهای ورزشی را در نظر بگیرید، در هر رشته ای رکورد ورزشی در اختیار یک شخص است و دیگران را توانایی شکستن آن رکورد نیست. حال که دیگران را توانایی تکرار این کار نیست، شرط سوم صدق میکند، باقی شرایط نیز شرایطی سهل الوصول هستند، برای نمونه برای اینکه یک ورزشکار دست به معجزه بزند باید 1) پیش از اینکه رکورد را بشکند ادعای پیامبری کند 2) قبل از اینکه رکورد را بشکند بگوید که قصد دارد رکورد را بشکند 3)قبل از شکستن رکورد بگوید که دیگران را توانایی تکرار کارش نیست، در چنین حالتی هرگاه رکوردی را بشکند کارش معجزه خواهد بود و تا زمانی که کسی رکوردش را نشکند نمیتوان نبّوت او را زیر سوال برد، و وقتی که رکوردش توسط کسی شکسته میشود پیامبر جدیدی پیدا میشود و در می یابیم که پیامبر پیشین دروغگو بوده است، هرچند شاید شکسته شدن رکورد نیز برابر با رد شدن نبّوت ورزشکار قبلی نباشد چون قرار بوده است که دیگران نتوانند کار او را تکرار کنند، نه اینکه کاری دشوار تر از او کنند. شکستن یک رکورد ورزشی خود یک خرق عادت است، زیرا عادت و روال بر آن است که افراد در هر رشته ورزشی رکوردی پایین تر از رکورد جهانی داشته باشند.

لازم نیست مسئله را آنقدر پیچیده کنیم، به مثالی دیگر دقت کنید، کاوه ادعا میکند که پیامبر است، کاوه میگوید که تنها کاوه میتواند با دهان کاوه صحبت کند، و او اعلام میکند که میخواهد صحبت کند، و بعد صحبت میکند، سپس از مردم دیگر میخواهد که اگر میتوانند با دهن او سخن بگویند، هیچکس غیر از کاوه نمیتواند با دهان کاوه صحبت کند، پس با تعریف بالا کاوه یک پیامبر است.

ایراد دیگری این است که اساساً هیچ کاری را نمیتوان دوبار انجام داد. زمان یکی از مشخصه های یک عمل است و هر عملی را تنها یکبار میتوان در یک زمان انجام داد، بنابر این اگر با دقت بیشتری به این مسئله نگاه کنیم اساساً هیچگاه نمیتوان بطور دقیق دقیقاً یک عمل را دو بار انجام داد، گفته فیلسوف یونانی هراکلیتوس که میگوید "به یک رودخانه نمیتوان دوبار وارد شد" را نیز میتوان بر همین قضیه انطباق داد، گرچه شاید منظور او در دگرگونی بودن همه چیز بوده است نه این مسئله.

محمد تقی لسان الملک سپهر، که البته کسی او را متکلم نمیداند ولی مطالعه نظرش خالی از لطف نیست در مورد اعجاز میگوید:

و معجزه خارق عادت است، مقرون به تحدی با عدم معارضه، و خرق عادت اثبات یا نی امری است که عادت جاری نشده باشد؛ و مرد از مقارنت تحدی آن است که وقوع معجزه مقارن و مطابق دعوی باشد؛ و مراد از مقارنت تحدی آن است که وقوع دیگران به مثل آن نتوانند آورد تا از جمله سحر و شعبده شمرده نشود. و جز این را معجزه نخوانند، چه تواند بود که نفوس احداث امور غریبه کنند به استعانت ادوات مخصوصه، پس آن «سحر» باشد و اگر به قوت بعضی از روحانیات کاری شگفت آرند آن «عزایم» باشد و اگر به قوت اجرام فلکیه باشد آنرا «دعوت کواکب» خوانند و اگر به امتزاج قوای سماویه و ارضیه باشد آنرا «طلسمات» گویند؛ و اگر به خواص عنصریه باشد آنرا «نیر نجات» نامند، و اگر به نسبت علوم ریاضیه باشد آن را «حیل» خوانند. و هیچ یک از این جمله معجزه نتواند بود.

اما اگر این خرق عادت از انبیا صادر شود «معجزه» نام دارد و چون از ائمه و اولیاء پدید آید «کرامت» خوانند. (10)

آیت الله مطهری در مورد اعجاز میگوید:

معجزه آن کار و اثری است که از پیغمبری به عنوان تحدی - یعنی برای اثبات مدعای خودش-آورده بشود و نشانه ای باشد از اینکه یک قدرت ماوراء بشری در ایجاد آن دخالت دارد و فوق مرز قدرت بشری است به طور کلی. (11).

البته تعریف آیت الله مطهری ساخته خود وی نیست، توماس آکوئیناس نیز تعریفی مشابه را ارائه داده است و در آثار قدمای مسلمان نیز میتوان تعاریف مشابه را به کرات یافت. نخستین ایراد این تعریف آن است که میگوید معجزه از جانب یک پیامبر روی میدهد، حال آنکه معجزه خود قرار است اثبات پیامبری یک شخص باشد، به عبارت دیگر این معجزه است که اثبات میکند یک شخص پیامبر است، حال آنکه تعریف آیت الله مطهری میگوید یک عمل معجزه است اگر از جانب یک پیامبر باشد، و این ایراد در تعریف لسان الملک سپهر نیز دیده میشود، اما در تعریف کتاب درسی که به تمامی دانشجویان ایرانی تدریس میشود این ایراد با وارد کردن واژه "مدعی" رفع شده است، یعنی بجای پیامبر یا امام، نوشته شده است مدعی پیامبری یا امامت. چنین تعریفی از معجزه دچار مغلطه استدلال دایره ای (Circular Reasoning) یا همان دور است، یعنی در کنار سایر باورهای اسلامی، مسلمانان با این تعریف میگویند پیامبر کسی است که معجزه ای داشته باشد، و از طرفی دیگر میگویند معجزه عملی است با شرایطی خاص که یک پیامبر آنرا انجام میدهد، و روشن است که چنین استدلالی باطل است. مشکل دیگر این است که میگوید معجزه ماوراء قدرت بشر است، حال آنکه فاعل معجزه خود یک بشر است، مگر اینکه بگوییم پیامبران انسان نیستند (که قرآن ضد این را میگوید) ممکن است آیت الله مطهری بگوید فاعل این عمل خدا است نه آن انسان، در چنین شرایطی نخست آیت الله مطهری باید سه کار را انجام دهد، 1) وجود خدا را اثبات کند. 2) اثبات کند که معجزه از طرف موجودی غیر از خدا، مثلاً شیطان، سوپرمن یا هر موجود ماوراء طبیعی دیگر نبوده است 3) آیت الله مطهری از کجا سابقه خدا را بدست آورده؟ مگر او منشی خدا است که میداند خدا چکاری کرده است و چه کاری نکرده است؟ چه کسی بر فرض وجود خدا بر افعال خدا اشراف دارد، یا میتواند عملی را به خدا نسبت دهد؟ ممکن است گفته شود از منابع دینی میتوان چنین کاری را کرد، اما مشکل اینجا است که آیت الله مطهری در حال اثبات نبّوت است، و تا این اصل را اثبات نکرده است نمیتواند از منابع دینی استفاده ای بکند.

اما این تعریف کامل نیست و آیت الله مطهری به خود این زحمت را نداده است که بگوید کار یا اثری که قرار است نشان از یک قدرت ماوراء بشری داشته باشد و فوق مرز قدرت بشر باشد چه ویژگیهایی را دارد و اگر ما از کنار چنین کار و اثری وقتی رد شویم از کجا بفهمیم که این کار یا اثر فرای قدرت بشری است یا در حد آن است؟ آیا صرف اینکه کاری را برای نخستین بار از جانب کسی میبینیم باید باعث شود که فرض کنیم آن کار ماوراء قدرت بشری است؟ فرضاً اگر شخصی که در بیابان زندگی میکرده است برای اولین بار با یک شعبده باز مواجه شود و دیگر نیز شعبده بازی را نبیند باید به این نتیجه برسد که شعبده بازی کاری ماوراء قدرت بشر است؟ این تبصره تعریف مطهری را مشابه تعریف شماره 3 میکند و این تعریف همان ایراداتی را دارد که تعریف شماره 3 داشته است، برابری این تعریف در این بخش با تعریف 3 را خود آیت الله مطهری نیز تایید کرده است، وی از زبان اشاعره گفته است:

معجزات انبیا جریانهایی است برخلاف قوانین «طبیعی» که بشر وجود آنها را کشف کرده است. (12)

نکته جالب اینجا است که در میان مسلمانان نیز افرادی هستند که منکر اعجاز هستند، آیت الله مطهری در مورد آنها و دلایلشان که دلایلی قرآنی است گفته است:

نظریه تاویل يك نظريه نظريه‏ای است كه قبول كرده‏اند ولی تأويل كرده‏اند ، كه اين هم‏ در واقع انكار است اما يك انكار محترمانه‏ای است ، انكاری است كه‏
نمی‏خواهيم بگويم آن كسی كه منكر شده است خواسته اسلام را انكار بكند ، ولی اينجور فكر می‏كند . مثل مرحوم سيد احمد خان هندی . اگرچه من كتابش‏ را نخوانده‏ام [ ولی ] در كتابهای ديگران ديده‏ام كه از او نقل كرده‏اند و در شرح حالش هم خوانده‏ام ، كه در خود هندوستان هم خيلی سر و صدا راه‏ انداخت و سبب شد كه علمای اسلامی هند او را طرد كردند ، و حتی صبغه‏ سياسی هم به او زدند چون او از نظر سياست هندوستان - آنطور كه در بعضی‏ كتابهايی كه من خواندم [ آمده است ] - طرفدار همزيستی و سازش با انگلستان بود از نظر سياست هند ، و بعضی اساسا او را در سياستش هم متهم‏ به خيانت می‏كردند و در اين افكارش هم او را متهم به خيانت به اسلام‏ می‏كردند . ايشان تفسيری نوشته است كه مرحوم فخر داعی ، همه يا قسمتی از آن را به فارسی ترجمه كرده ، من در كتابفروشيها ديده‏ام ولی نخوانده‏ام . يك مرد مؤمن و مسلمانی است ، يكی از علمای اسلامی است ولی فكر می‏كند كه‏ اينجور توجيه و تفسيری كه درباب معجزات شده است كه به اينها جنبه خرق‏ عادت داده‏اند اينها همه خرافه‏ها و پيرايه‏هايی است كه بعد به اسلام‏ بسته‏اند . تمام معجزاتی را كه در قرآن آمده است ايشان كوشش می‏كند كه‏ يك توجيه عادی و طبيعی بكند . حتی مثلا عبور كردن موسی از دريا را می‏خواهد يك توجيه عادی و طبيعی بكند كه نه ، اين يك جريان غير عادی‏ نبوده ، يك جريان عادی بوده كه واقع شده است ، و همچنين اژدها شدن عصای‏ موسی . همه اينها را يك توجيه و تأويل‏های خيلی دوری می‏كند كه البته به‏ نظر ما كه نمی‏شود اصلا احتمال اين تأويلها را هم داد . ايشان روی يك طرز فكری اين احتمال را می‏داده .

امثال سيد احمد خان دو دليل هم از خود قرآن بر اين مطلب می‏آورند : يكی‏ اينكه می‏گويند ما در قرآن يك سلسله آيات داريم كه مردم از پيغمبران‏ همين كارهای خارق‏العاده را می‏خواستند و پيغمبران می‏گفتند ما جز بشری‏ نيستيم ، ما هم بشری هستيم مانند بشرهای ديگر ، و امتناع می‏كردند ، كه‏ بعضی از اين آيات را - اين فهرست را عرض بكنم - برايتان می‏خوانم . ديگر يك سلسله آيات ديگری است در خود قرآن كه نظام خلقت را به‏ عنوان " سنن الهی " می‏نامد و تصريح می‏كند كه سنن الهی تغيير ناپذير نيست . اينجور آيات هم زياد داريم . يك وقتی من خودم جمع كرده بودم‏ تقريبا ده آيه به اين تعبير داريم كه از همه صريح‏تر اين آيه است : " « سنة الله ... و لن تجد لسنة الله تبديلا »" ( احزاب / . 62 ) ( چون اين آيات را هم بعد بايد به تفصيل بخوانيم حالا شرح نمی‏دهم ) . قبلا موضوعی را ذكر می‏كند ، بعد می‏گويد : سنت خداست ، بعد به صورت يك قانون كلی : " « ولن تجد لسنة الله تبديلا »" و در آيه ديگر : " « فلن تجد لسنة الله‏ تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا »" ( فاطر / . 43 ) " لن ، هم می‏گويد كه برای‏ نفی ابد است ) هرگز تو نخواهی يافت سنت الهی را كه عوض بشود ، تبديل‏ پيدا بكند . می‏گويند به اين دليل پس معجزه به معنی اينكه خرق عادت بشود ، تبديل سنت الهی است ، تحويل سنت الهی است و نمی‏شود . سنت الهی مثلا اين است كه يك انسان اگر می‏خواهد متولد بشود بايد از يك زن و مرد به‏ شكل خاصی - كه نطفه‏هاشان با يكديگر تلاقی پيدا می‏كنند و در ظرف خاصی‏ بزرگ می‏شوند ، مدت معينی هم لازم دارد - متولد بشود . اين سنت الهی‏ است ، ديگر اين سنت تغيير پذير نيست به نص قرآن . اين يك نظريه كه‏ البته [ آن را به عنوان ] " نظريه اسلامی " هم عرض می‏كنم چون بعضی از علمای اسلامی اينجور گفته‏اند و من هم عرض كردم كه اين را دليل بر مغرض‏ بودن آن گوينده هم نمی‏گيرم چو ن واقعا ممكن است طرز تفكرش اينجور بوده . (13)

البته این مسئله جای بحث و بررسی بیشتری دارد اما به نوشتار ما و بحث ما ارتباطی پیدا نمیکند بلکه باید در دستور مباحث درون دینی بین فرق مختلف اسلامی قرار گیرد. اما به هر روی این مسئله ممکن است برای برخی از افراد جالب باشد که برخی از مسلمانان نیز ممکن است با آنچه در این نوشتار آمد موافق باشند.

نتیجه گیری

آنچه در بالا آمد تلاش من بود برای نشان دادن اینکه رخ دادن معجزات محال است، اگر هم محال نباشد ما نمیتوانیم نسبت به وقوع آنها شناخت پیدا کنیم، منابع اخباری برای اثبات معجزات دارای اعتبار نیستند و رابطه ای منطقی بین معجزه و نبوت وجود ندارد. در مورد هریک از این مباحث میتوان بحث های مفصل تری را در حوضه های متافیزیک و اپیستمولوژی مطرح کرد و بطور دقیقتر به بررسی این مسائل پرداخت اما اینکار یقیناً در حوصله این نوشتار نبوده است. امیدوارم این توضیحات برای افراد علاقه مند به این مسئله مفید بوده باشد. تلاش من بر این بوده است که با مثالهای فراوان تاجایی که متن نوشتار بیش از اندازه دراز نشود هر مسئله و قضیه ای را روشن کنم و با ساده ترین کلماتی که میتوان آنها را با همان شرط یادشده تعریف کرد به طرح مسائل و قضایا بپردازم.



منابع

1- Baruch Spinoza, Ethics 1677.

2- ابن سینا، حسین بن عبدالله، الالهیات (من) الشفاء، قم، منشورات مکتبه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، برگ 442.

3-Enquiries, p. 128.

4- همانجا.

5- Enquiries, pp. 111-112.

6- برای برخی از این مطالعات مراجعه شود به A. Daniel Yarmey, The pshychology of Eyewitness Testimon (New York: Free Press 1979).

7-برای اسناد و بحث مفصل در این مورد مراجعه کنید به نوشتاری با فرنام "محمد دیوانه نیست؟".

8- طوسی، خواجه نصیر الدین، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، ص 489، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، با تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1407، ص 350-351.

9- معارف اسلامی 1-2، تالیف جمعی از نویسندگان، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، تهران 1385، برگ 156.

10- ناسخ التواریخ، زندگانی پیامبر (ص)، تالیف محمد تقی لسان الملک سپهر، به اهتمام جمشید کیان فر، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ دوم 1385، پوشینه نخست برگ 384.

11- نبّوت، مباجث جلسات بحث و انتقاد انجمن اسلامی پزشکان، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، چاپ نهم آذر 1382، برگ 102.

12- همانجا برگ 105.

13- همانجا برگ 109.





برای بحث های گسترده تر در مورد معجزات مراجعه شود به:

1- Atheism a philosophical justification, by Michael Martin, Temple University Press 1990, Philadelphia, chapter 7

2- An Enquiry Concerning Human Understanding, by David Hume. +

3- Science and Miracles, by Theodore Drange.+

4- Miracles, an entry in Stanford Encyclopedia of Philosophy.+






هیچ نظری موجود نیست: