قتل سلام بن ابی الحقیق الیهودی (ابو رافع)

این نوشتار زیر مجموعه ای است از مجموعه جنایات محمد پیامبر اسلام، برای مرور سایر اعضای این مجموعه از نوشتاری با فرنام "محمد و دشمنان شخصی اش" دیدن کنید.
ابن اسحق گفت:
وقتی که جنگ احزاب و ماجرای بنی قریظه به پایان رسید (برای شرح کامل ماجرای بنی قریظه به نوشتاری با فرنام حمله به بنی قریظه مراجعه کنید.)، مسئله سلام ابن ابی الحقیق یهودی که با فرنام "ابو رافع" از او یاد میشد در ارتباط با کسانی که قبایل مختلف را علیه پیامبر متحد کرده بودند به اذهان آمد. حال أوس (یکی از قبایل مدینه) کعب ابن اشرف را قبل از احد به دلیل دشمنی که با پیامبر داشت و تحریک های او علیه پیامبر کشته بودند، بنابر این خزرج از پیامبر اجازه خواست که سلام را که در خیبر بود بکشد و این اجازه به آنها داده شد.

ابن اسحق از محمد بن مسلم بن شهاب الزهری روایت کرده است:
عبدالله ابن کعب بن مالک گفت: یکی از کارهایی که خدا برای رسولش کرد این بود که این دو قبیله انصار، أوس و خزرج، با یکدیگر همچون دو اسب دونده رقابت کردند. هرگاه أوس کاری به نفع پیامبر میکرد، خزرج میگفت "آنها نباید این برتری را از من در چشم پیامبر و در مقابل اسلام داشته باشند" و آنها آرام نمیگرفتند مگر اینکه کاری مشابه را برای پیامبر انجام میدادند. اگر خزرج نیز کاری میکرد أوس دقیقاً همان کار را تکرار میکرد.

وقتی أوس کعب را بخاطر دشمنی اش با پیامبر کشت، خزرج از خود پرسیدند که چه کسی در میان دشمنان به اندازه کعب با پیامبر خصومت دارد؟ و آنگاه به یاد ابن أبي الحقيق افتادند که در خیبر بود. پس از پیامبر اجازه قتل او را خواستند و پیامبر این اجازه را به آنها داد.

پنج مرد از بنی سلیمای خزرج به نزد او رفتند: عبد الله بن عتيك، ومسعود بن سنان، وعبد الله بن أنيس، وأبو قتادة الحارث بن ربعي، وخزاعي بن أسود، یک همپیمان از اسلام. وقتی که آنها رفتند پیامبر عبدالله ابن عتیک را بعنوان رهبر آنها انتخاب کرد، و او بر آنها کشتن زنان و کودکان را ممنوع کرد. وقتی آنها به خیبر رفتند و به خانه سلام در شب نزدیک شدند همه درهای آن مسکن را به روی ساکنینش قفل کردند. حال او در طبقه بالایی خانه اش بود که نردبانی به دیوار آن تکیه داده شده بود. آنها از نردبان بالا رفتند و در مقابل در خانه او ایستادند و اجازه ورود به خانه را خواستند. زن او از خانه بیرون آمد و پرسید که آنها که هستند؟ و آنها گفتند که اعرابی در جستجوی توشه ای برای راه هستند. او گفت که شوهرش در خانه است و آنها میتوانند وارد شوند. وقتی وارد شدیم در اتاق را بر روی او  و بر روی خودمان قفل کردیم، زیرا هراس داشتیم که میان ما و او و یا شوهرش اتفاقی بیافتد. زن او جیغ زد و اینگونه به او در مورد حضور ما هشدار داد، پس ما به سمت او وقتی که در بستر خوابیده بود با شمشیر های خود دویدیم. تنها چیزی که در آن تاریکی شب ما را یاری کرد سفیدی او بود که همچون بالشی مصری میدرخشید. وقتی که زنش جیغ کشید یکی از ما شمشیرش را برای کشتن او از نیام در آورد اما به یاد فرمان پیامبر افتاد که حق نداشتیم زنان را بکشیم پس دستش را کشید، و الا ما به زندگی او در آن شب پایان میدادیم. وقتی که ما با شمشیرمان به او حمله کردیم، عبد الله بن أنيس شمشیرش را در شکم او فرو کرد و تا اینکه شمشیرش کاملا وارد بدن او شد و او میگفت قطنی قطنی، کافی است، کافی است.

از خانه خارج شدیم، عبدالله ابن عتیک که دید ضعیفی داشت از نردبان افتاد و دستش به سختی زخم برداشت، پس ما او را حمل کردیم و بردیم تا اینکه به یکی از جوی های آب آنها رسیدیم و داخل آن شدیم. مردم چراغهایشان را روشن کردند و در جستجوی ما به تمام جهات رفتند تا اینکه از یافتن ما مایوس شدند و به کنار رئیس خود که در حال مرگ بود بازگشتند. ما از یکدیگر پرسیدیم که چگونه میتوانیم از مرگ دشمن خدا اطمینان داشته باشیم؟، پس یکی از ما داوطلب شد که برود و او را ببیند. او رفت و با مردم همراه شد. بعداً او بما گفت "دیدم که زنش و یهودیان در کنارش بودند. زنش چراغی در دست داشت و آنرا در مقابل صورت شوهرش گرفته بود و میگفت "به خدا، من اطمینان دارم که صدای عبدالله ابن عتیک را شنیدم" بعد فکر کردم که اشتباه میکنم، "ابن عتیک چگونه میتواند در این منطقه بوده باشد؟" بعد زنش به صورت او نگاه کرد و درحالی که به صورت او نگاه میکرد گفت "به خدای یهودیان، که او مرده است"، من هرگز کلماتی شیرین تر از این کلمات نشنیده بودم.

بعد او به نزد ما آمد و ما را از اخبار آگاه کرد، ما همراه خود را برداشتیم و به نزد پیامبر بازگشتیم و به او گفتیم که دشمن خدا را کشته ایم. هرکدام از ما با یکدیگر در مقابل پیامبر پیرامون اینکه چه کسی او را کشته است ستیز میکردیم. پیامبر خواست که شمشیر های ما را ببیند، پس ما شمشیر هایمان را از نیام کشیدیم، پیامبر گفت "این شمشیر عبد الله بن أنيس است که او را کشته است، زیرا من میتوانم آثار غذا را بر روی آن ببینم".

متن سیرت اینگونه ادامه پیدا میکند:
حسان ابن ثابت کشتن کعب و سلام را اینگونه بیان میکند:
"ای الله، چه گروه خوبی برای تو پدید آمده است،
ای ابن الحقیق و ای ابن الاشرف!
آنها به سمت شما با شمشیر های تیز شتافتند،
چابک همچون شیری که در بیشه جنب و جوش میکند،
تا زمانی که به نزد تو در مسکن تو آمدند
و تو را مجبور کردند که از شمشیر های تیز آنها شربت مرگ بنوشی،
علی رغم تمام خطرهایی که آنها را تهدید میکرد."
بدون اینکه هرگز شرمساری از این ترور ها وجود داشته باشد، آنها را بعنوان جشنهای پیروزی اسلام گرامی میدارند، زیرا این ترور ها جزء لاینفک اسلام هستند.
عنوان این ماجرا ها وقتی به ترتیب به آنها نگاه میکنیم جالب هستند.
  • غزوه بنی قریظه
  • کشتن سلام بن ابی الحقیق یهودی
  • امبر ابن عاس و خالد ابن ولید اسلام آوردند
  • غزوه بنی لِیحان
  • غزوه ذی قَرَد
  • غزوه بنی المٌصَطلَق
این داستانها در حمله آنها به قبایل، شهر ها و مساکن و قبول کردن اسلام توسط آدمهای مهم در حملات بعدی، با ترور دشمنان شخصی محمد بطور طبیعی تغییر می یابند. تمام این اتفاقها بدون هیچ مشکلی در نظر ابن هشام بگونه ای طبیعی و عادی جزئی از جریان پیشرفت اسلام هستند.
منابع
سیرت رسول الله فارسی پوشینه دوم برگ 766
Siratu'l Rasul, vs. 714-715 by Alfred Guilam
سیرت رسول الله عربی جزء دوم، متن اصلی را میتوانید در اینجا، اینجا، اینجا و اینجا بخوانید.
منبع +





هیچ نظری موجود نیست: