رد برهان دفع خطر احتمالی

نگارنده (گان):اردشیر پاینده

اين برهان كه به شكلهاي مختلف بيان مي شود، داراي اسمي "رسمي" نيست، و "دفع خطر احتمالي" عنوانيست كه برخي از متون به آن داده اند، و من نيز از آن استفاده مي كنم.

اين برهان به شكل "عقلي محض" طرح مي شود، به اين معني كه در آن از هيچ نوع مقدمه ي تجربي، احساسي يا امثال آن استفاده نمي شود، و تنها از مقدمات واضح منطقي كار را شروع مي كنند. به اين خاطر، دفع خطر احتمالي نيز چون برهان وجودي (هستی شناسیک) و برهان وجود و امکان از امتيازي بالا برخوردار است، چرا كه عقلي بودن برهان راه را بر روي ترديدها و اختلاف نظرهاي موجود در مقدمات تجربي و احساسي مي بندد، و قطعيت و استواري زيادي به برهان مي دهد. البته اگر برهان درست باشد.

بنيان اين برهان بر محاسبه ي اميد رياضي منفعت دو گروه دين دار، و بي دين است. به عبارت ديگر مبتني بر احتمالات است. اگر اميد رياضي منفعت دين داران طبق اين روش رياضي بيشتر باشد، نتيجه مي گيريم كه روش آنها در زندگي بهتر است (حتا اگر ندانيم ادعاي آنها در مورد خدا و دين درست است يا خير) و نتيجه مي گيريم كه بايد ديندار بود و خدا را باور داشت (البته در صورتی که منفعت باور باشیم، در صورتی که تنها به درستی مطالب اهمیت دهیم، چنین برهانی به هیچ وجه جای طرح ندارد). اين برهان، همانطور كه از ساختارش پيداست، آخرين سنگر خداباوران است. معمولا هنگامي كه تمام برهانهاي ديگر بي نتيجه بمانند، دست به دامن اين استدلال ميزنند.

احتمالات ابزار تصميم گيري در مواقعيتست كه اطلاعات كافي وجود نداشته باشد.

اگر جعبه أي وجود داشته باشد و در آن توپهايي به سه رنگ زرد، سبز، و آبي وجود باشد، و قرار باشد روي رنگ توپي كه خارج مي شود شرط ببنديم، چه مي كنيم ؟

هركدام از رنگها را مي توانيم انتخاب كنيم. زماني كه هيچ اطلاعاتي در مورد تعداد توپها نداشته باشيم، براي ما فرقي ندارد كه روي زرد بودن توپ شرط ببنديم، يا سبز بودن آن، زيرا ترجيح يك چيز بر چيز ديگر مستلزم نوعي آگاهيست. مثلا اگر بدانيم برگزار كننده ي مسابقه علاقه ي زيادي به رنگ آبي دارد، احتمال مي دهيم كه توپ آبي بيشتري در جعبه گذاشته باشد، و روي توپ آبي شرط مي بنديم. ولي اين نوعي آگاهيست، و فرض ما اين بود كه هيچ آگاهي مستقيم يا غير مستقيمي در مورد تعداد توپها نداريم. پس چه مي كنيم ؟ فرقي ندارد كه روي چه توپي شرط ببنديم.

اين مسئله در احتمالات به اين شكل مطرح مي شود كه احتمال رويدادهاي فاقد اطلاعات "همگن" هستند. چون چيزي در مورد تعداد توپها نمي دانيم، از نظر احتمالات مقدار احتمالي "برابر" به آنها تعلق مي گيرد (يك سوم احتمال هر رنگ، در مثال بالا). در اين ديدگاه، همه چيز در يك سطح قرار مي گيرند و برتري أي نسبت به هم ندارند. در مراحل بعدي آگاهيهاي مختلفي كه نسبت به آنها پيدا مي كنيم، تعادل اوليه ي آنها را برهم مي زند، و برخي را بالاتر مي برد و برخي را پايينتر. پس از اينكه تمام اطلاعات لازم جمع آوري شود، احتمال متناظر با هر رويداد به مقدار حدي خود مي رسد.

برهان را مي توان اينگونه بيان كرد :

در مورد وجود خدا و نظام ديني برهانهاي زيادي وجود دارد، كه برخي آنها را قبول دارند، و برخي قبول ندارند. با اينكه اين برهانها درست هستند، فرض مي كنيم اينگونه نيست، و آنها هيچكدام اثباتي براي وجود خدا و نظام متعارف ديني نيستند. فرض مي كنيم هيچ اطلاعاتي در مورد اين مسايل نداريم. با اينكه برهانهاي مختلف به ما نشان مي دهند كه خدايي وجود دارد و آن جهاني هم هست، ولي فرض مي كنيم چنين اطلاعاتي نداريم. پس، وجود داشتن آن جهان و وجود نداشتن آن همگن مي شوند، و هركدام داراي احتمال يك دوم.

دين داران و بي دين ها هردو در اين جهان زندگي مي كنند. دين داران اعتقاد دارند كه زندگي اينجهاني آنها بهتر از بي دين هاست، و بي دين ها هم عكس آن را ادعا مي كنند. فرض مي كنيم دين داران در اين جهان هيچ لذتي نمي برند و تمام لذايذ اين دنيا متعلق به بي دين هاست. پس تا اينجا بي دينها به اندازه ي يك عمر لذت از ديندارها جلوتر هستند.

در مورد آن دنيا. پنجاه درصد احتمال دارد وجود داشته باشد، و پنجاه درصد احتمال دارد كه وجود نداشته باشد. اگر وجود نداشته باشد، محاسبه در همينجا تمام مي شود، و اگر وجود داشته باشد هر دو گروه به آن دنيا منتقل مي شوند. در آن دنيا دين داران از لذت جاوداني برخوردار مي شوند، و بي دين ها خير. پس در اين حالت حساب ها مي شود يك عمر لذت براي بي دين ها، و بي نهايت لذت براي دين دارها.

مشخص است كه برد با دين دارهاست، چون اميد رياضي كل برابر خواهد بود با لذت اين دنيا، به علاوه ي احتمال وجود آن دنيا، ضرب در احتمال آن، كه برابر مي شود با يك عمر لذت براي بي دين ها، و نيم بي نهايت لذت براي دين دارها، كه برابر با بي نهايت است. چون بي نهايت از يك عمر بيشتر است، پس اميد رياضي لذت (سعادت) براي دين داري بالاتر از بي دين ها است. پس در نهايت دين دارها هستند كه سعادتمندند.

برهان چندان پيچيده نيست و ساختار جالبي نيز دارد. با اين حال ايراد آن نيز كوچك نيست.

درست است، چون قصد نداريم از برهانهاي مشكوكِ ديگر استفاده كنيم، مي توانيم قيد تمام آنها را بزنيم و بگوييم كه هيچ اطلاعاتي در مورد آن جهان نداريم. پس احتمال وجود آن پنجاه درصد مي شود. اميد رياضي كل، برابر خواهد بود با مقدار لذت اين جهان ضرب در احتمالش (يك) به علاوه ي لذت آن جهان در احتمالش (يك دوم). در مورد لذت اين جهان هم جاي بحث است، كه باز هم مي توان قيد آن را زد، و گفت كه فرض مي كنيم دين دارها اصلا در اين جهان لذتي نمي برند. ديندارها در اينجا از هيچ پيش فرضي استفاده نمي كنند تا از قطعيت برهان كاسته نشود. تا اينجاي كار هيچ مشكلي وجود ندارد. پس يك عمر لذت (بي دين) در برابر صفر. در مورد آنجهان چطور ؟

در آن جهان ديندارها لذت جاودانه مي برند و ?

چرا ؟

چه كسي گفته است كه چنين سرنوشتي وجود دارد ؟

بله، البته مشخص است كه ادعاي ديندارها اينگونه است كه جهان ديگري وجود دارد و فلان جور و بهمان جور است، ولي چنين ادعايي كه از سوي همگان پذيرفته شده نيست. ديندار رياضي دوست ما اگر قصد داشته باشد به شيوه ي عقلي محض و تنها با استفاده از روش منطقي/رياضي عمل كند، بايد اينجا نيز مانند مراحل قبل بدون پيشداوري عمل كند. البته از اين نيز گذشته، يكي از محورهاي شروع برهان اين بود كه ما چيزي در مورد آن جهان نمي دانيم (و اين خود علت آن بود كه وجود داشتن و وجود نداشتنش را همگن در نظر گرفتيم)، پس در مورد آنچه در آنجا مي گذرد نيز چيزي نمي دانيم. همانقدر كه احتمال دارد در آن جهان دين دارها پاداش بگيرند و بي دينها مجازات شوند، احتمال دارد كه اتفاق عكسش بيفتد. پس از هر دو اتفاق بايد چشمپوشي كنيم، و به بيان رياضي، چون اطلاعاتي در مورد آن نداريم، بايد آن را همگن فرض كنيم. در آن دنيا همانقدر كه دين دارها لذت مي برند، بي دينها نيز لذت مي برند (همگن). پس مقدار كل لذت براي ديندارها مي شود "يك عمر به علاوه ي نيم لذت آن دنيايي"، و براي ديندارها مي شود "نيم لذت آن دنيايي" (ضريب نيم احتمال وجود آن دنيا است). بر اين اساس مي بينيم كه برد با بي دينهاست. البته اين نتيجه نيز درست نيست، چرا كه اين برتري ناشي از ارفاقيست كه از سوي ديندار رياضي دوست شده بود. اكنون كه ورق برگشته، بايد آن ارفاق را نيز حذف كنيم. آن ارفاق لذت بردن بي دين ها در اين دنيا و لذت نبردن ديندارها بود، كه در مورد آن اتفاق نظر نيست. پس آن را نيز حذف كنيم. بسيار خوب، حال نتيجه ي استدلال چه مي شود ؟ مشخصا اين مي شود كه برنده كسيست كه در اين دنيا بيشتر لذت برده باشد. اگر گروه دينداران بيشتر لذت مي برند، برنده آنها هستن، و اگر بي دينها، برنده ايشانند. "اين استدلال" اينگونه مي گويد.

شايد به نظر معقول نيايد كه در آن دنيا دينداران مجازات شوند و بي دينها پاداش داده شوند. ولي اين مسئله به برهان ما مربوط نمي شود، چرا كه قصد داريم مسئله را به صورت صرفا منطقي بررسي كنيم. در عين حال، چنين فرضي آنقدر هم كه براي ذهن پرورش يافته در محيط ديني نامعقول مي نمايد، دور از ذهن نيست.

فرض كنيد شما خدا باشيد. خدايي مانند آنچه در اديان تصور كرده اند. فرض كنيد همانطور كه در اين برهان فرض شده، برهانهاي ديگر راه به اثبات شما نمي برند. شما جهان را طوري آفريده ايد كه كسي نمي تواند وجود شما را اثبات كند. جنابعالي مدتها در كارگاه خود مشغول ساختن پيچيده ترين قسمت انسان، يعني مغز او بوديد. شاهكار شما ساختن مغزي با چنان پيچيدگي بوده كه مي شناسيم. اكنون كناري نشسته ايد و در حال تماشاي دسترنج خود هستيد. ساخته هاي شما دو گروه مي شوند، گروه اول با اتكا به شاهكار شما (مغز) و با توجه به اينكه راهي براي اثبات خود قرار نداده ايد، وجودتان را قبول ندارند، و گروهي به شاهكار شما (مغز) بي توجه هستند و بدون اينكه دليلي داشته باشند ادعا مي كنند كه شما وجود داريد ! "مگه من مسخره ي اينام ؟! اگه دلم مي خواست يه كاري مي كردم كه بدونن من وجود دارم، وقتي همچين كاري نكردم يعني دلم نمي خواسته. من اينهمه جون كندم و اين مغز صابمرده رو براشون درست كردم كه استفاده كنن، اونوقت جاي اينكه از حاصل اينهمه تلاش من استفاده كنن داران به مسخره مي گيرنش ! دارن منو مسخره مي كنن !! همچين حالي ازشون بگيرم كه بفهمن !"

وقتي هم كه دو گروه به جهان بعدي بروند، گروه اول به خاطر منطقي عمل كردن از شما پاداش مي گيرند و گروه دوم به خاطر مسخره كردن شما دمار از روزگارشان در مي آيد.

شايد هم به خاطر بدنام كردن اسم شما مجازات شوند. اينهمه خرابكاري مي كنند و به حساب شما مي گذارند، در حالي كه بي دين ها مسئوليت كارهاي خودشان را قبول مي كنند. مشهور است كه مي گويند "خداناباوران كمتر به خدا صدمه زده اند تا خداباوران".

خوب، فكر نمي كنم چنين فرضي چندان غير معقول تر از فرض خلافش (پاداش گرفتن دينداران) باشد.

خلاصه اينكه اين برهان در صورتي كه فاقد پيش داوريها باشد، هيچ نتيجه أي به ما نمي دهد. "دفع خطر احتمالي" با ادعاي اوليه ي بي پيشداوري بودن، رياضي بودن، و عقلي بودن كار خود را شروع مي كند، در حالي كه براي رسيدن به نتيجه مجبور است از اين روش تخطي كند. اين برهان تنها در صورتي به نتيجه ي درست مي رسد كه فرض دينداران در مورد چگونگي آن جهان را قبول كنيم. مسلما اگر قرار باشد "فرض"ها قبول شوند، نيازي به استدلال كردن نيست. مي توان از همان ابتدا حكم مسئله را فرض كرد ! فرض مي كنيم خدا وجود دارد و مسئله تمام مي شود.

مي توان برهان را به شكل درست، و آبرومندانه تر ديگري هم بيان كرد : "اگر كسي پيشفرض دينداران در مورد چگونگي آن جهان را قبول داشته باشد، به نفعش است كه به شيوه ي دينداران عمل كند".

كه البته اين برهان كاملا درست است، و صورت بيان آن به شكل قبلا گفته شده مي باشد. تنها حكم مسئله اصلاح شد. واضح است، اگر شما كسي هستيد كه نمي دانيد جهان ديگري وجود دارد يا نه، ولي مطمئن هستيد كه (از كجا مطمئن هستيد ؟!) در آن جهان (در صورت وجود) ديندارها پاداش داده مي شوند و بي دين ها مجازات مي شوند، و مطمئن هستيد كه (از كجا مطمئن هستيد ؟!) دينداري يعني نماز هفده ركعتي خواندن و روزه ي فلان جور گرفتن و غسل بهمان جور گرفتن و ? و گردن زدن كفار به حكم دين و اطاعت و تقليد از رهبر ديني و امثال آن، منطق حكم مي كند كه به اين روشها عمل كنيد. بله، واقعا منطق چنين حكم مي كند، ولي در صورتي كه آن مقدمات فراهم باشد، و فكر ميكنم چنين نتيجه گيري أي چندان هم سخت نباشد. بله، تنها نتيجه ي درستي كه از اين برهان مي توان گرفت همين است.

ولي افسوس. آيا چنان مقدماتي فراهم است ؟ پيروان هر ديني سلسله احكامي دارند كه احساس مي كنند عمل كردن به آنها باعث مي شود در آن جهان پاداش داده شوند، و تمام كسان ديگر، يعني تمام بي دينها و حتا تمام ديندارهاي ديگري كه به دين آنها نيستند جهنمي هستند. دشمني پيروان اديان با اديان غريبه چندان كمتر از دشمني آنها با بي دينها نيست. دينهاي مختلف كه هيچ، شعبات كوچك دينهاي مختلف نيز شامل اين قاعده مي شوند. شيعه سني را قبول ندارد، و سني شيعه را. پروتستان كاتوليك را قبول ندارد و كاتوليك پروتستان را ?

بيان ديگر اين برهان به شكل ديگري نيز بيان مي شود، كه در اصول فرقي با بيان رياضي پيشين ندارد. مي گويند :

اگر بخواهيد به جايي برويد و قرار باشد از كوچه أي گذر كنيد، و فرد دروغگويي در آنجا ايستاده باشد و به شما بگويد كه ديوانه أي در آن خيابان كمين كرده است تا شما را بكشد، چه مي كنيد ؟

درست است كه آن فرد مورد اعتماد نيست و به احتمال زياد دروغ مي گويد، ولي باز هم ريسك نمي كنيد و بر اساس همان حرف از كوچه ي بعدي رد مي شويد.

اين همه پيامبر در تاريخ آمده اند، كه همگي نيز مشهور به صداقت و درستي بوده اند. به شما اخطاري داده اند. منطق حكم مي كند كه براي دفع خطر احتمالي اقدام كنيد.

اين شكل از استدلال مشكلات بيشتري هم در پي دارد. درست است كه دفع خطرهاي احتمالي كاري معقول است، ولي به چه قيمتي ؟ و چطور خطر را تعيين مي كنيم ؟

اگر كسي در خيابان جلوي شما را بگيرد و بگويد كه شما بيماري خاصي داريد كه اگر همين الان يك دست خود را از كتف نبريد، درجا خواهيد مرد، چه مي كنيد ؟! بالاخره مردن شما خطري احتماليست. دست خود را مي بريد ؟!

اگر در آپارتمان خود در طبقه ي ششم نشسته باشيد و در حال چَت كردن باشيد، و ناگهان از ناشناسي پيغامي براي شما بيايد كه "هم اكنون گروهي جاني در حال ورود به آپارتمان شما هستند. آنها تمام قربانيهاي خود را به بدترين شكل ممكن شكنجه مي كنند تا بميرد. متاسفانه هيچ راه فراري هم نداريد، آنها شما را محاصره كرده اند و هرلحظه ممكن است به شما برسند. به شما پيشنهاد مي كنم براي گرفتار نشدن به چنين مرگ دردناكي، هم اكنون خود را از پنجره به بيرون پرتاب كنيد، تا بدون درد زياد بميريد." چه مي كنيد ؟ بالاخره احتمال وجود چنان خطري هست، مي دانيد كه چنين جنايتهايي در دنيا بي سابقه نيست. خود را از پنجره به بيرون پرت مي كنيد ؟!

كسي مي پرسيد ""اگر در اتاقي باشيد و هوس كنيد از آبي بنوشيد، و كسي به شما بگويد كه آبهاي آن اتاق سمي هستند چه مي كنيد ؟ آيا ترجيح نمي دهيد آب ننوشيد ؟"

بسيار خوب، اگر در حال مرگ از تشنگي باشيد چطور ؟

اگر پس از آن كس ديگري هم بيايد و به شما بگويد كه "در هواي اينجا سمي وجود داشته كه شما از آن تنفس كرده ايد و تا چند دقيقه ي ديگر شما را خواهد كشت، و پادزهر آن آبيست كه در اين اتاق وجود دارد" چه مي كنيد ؟ آب را مي نوشيد يا خير ؟

خطر در نوشيدن آب است يا در ننوشيدن آن ؟ چگونه وجود خطر را تعيين مي كنيد ؟ با حرف كسي ؟

ممكن بود وقتي به آن اتاق مي رويد نفر دوم خواب باشد و شما تنها پيام نفر اول را بشنويد. آنوقت آب را نمي نوشيد و در نتيجه ي تنفس هواي آن اتاق مي ميريد ؟

ممكن بود وقتي به آن اتاق مي رويد نفر اول خواب باشد و شما تنها تنها پيام نفر دوم را بشنويد. آنوقت آب را مي نوشيد و در نتيجه ي زهر موجود در آب مي ميريد ؟

ممكن بود هردو خواب باشند و شما پيامي نگيريد. آنوقت چه مي كرديد ؟

چگونه خطر را تعيين مي كنيد ؟ با حرفهايي كه شنيده ايد ؟ با حرفهايي كه ممكن بود بشنويد ولي از آنها بيخبريد ؟ با حرفهايي كه شنيده ايد ولي ممكن بود از آنها بي خبر باشيد ؟

انتخابهاي زندگي ما به هم پيوسته هستند. اينكه ما بخواهيم خطري محتمل را دفع كنيم، قيمتي دارد. ممكن است اين قيمت ارزش آن كار را داشته باشد، و ممكن است نداشته باشد. اگر هنگام گذر از آن كوچه چنان پيغامي دريافت كنم و كوچه ي ديگري اندكي پايينتر وجود داشته باشد، احتمالا مسيرم را عوض مي كنم و از آن كوچه ي پاييني عبور مي كنم، ولي اگر تنها راه ممكن اين باشد كه در خلاف جهتْ كره ي زمين را دور بزنم و به نقطه ي مورد نظرم برسم، مسلما چنين كاري نمي كنم.

در مورد دين هم اگر بنا بود مسئله اين باشد كه كسي ادعا كند "جهان ديگري وجود دارد كه فلان و بهمان است. اگر مي خواهي بعد از مرگ به آن جهان بروي كافيست هم اكنون يك نفس عميق بكشي"، ممكن بود چنان كاري بكنم، ولي وقتي اين كار به قيمت اسارت من در بند قوانين بي اساس ديني و تبديل شدنم به ابزاري در دست رهبران ديني و انكار تعقلم باشد، مسلما چنين كاري نمي كنم ! همانطور كه با دريافت يك پيام مشكوك خود را از پنجره به بيرون پرتاب نمي كنم. ممكن است ديندار بودن را بد ندانم. ممكن است آنها را قوانيني بي اساس ندانم (آنگونه كه چندي پيش گفتم) و رابطه با رهبر ديني را ابزاري و اسارت ندانم، و در نتيجه ديندار باشم. ولي اين به خاطر نتيجه گيريهاي ديگريست كه در مورد آنها كرده ام، و براي آنها دلايلي داشته ام، نه به خاطر دفع خطري احتمالي.

از تمام اينها گذشته، مشكلاتي كه در قسمت قبل مطرح شد هم وجود دارند. اگر قرار است تنها و تنها از خطرهاي احتمالي بگريزيد، و كسي بوده كه به شما بگويد جهان ديگري وجود دارد كه در آن دينداران پاداش مي گيرند، منِ نوعي هم هستم و به شما مي گويم كه جهان ديگري هست كه در آن بي دينها پاداش مي گيرند.

بسيار خوب، چه مي كنيد ؟

دو پيام داريد، هردو مشكوك، و هر دو در جهت دفع خطري احتمالي. در حاليكه اين دو پيام ضد هم هستند و شما تنها مي توانيد يكي از آنها را قبول كنيد.

خوب، چه مي كنيد ؟

حرف آن كسي كه پيام اول را به شما داد، يا حرف منِ نوعي را ؟

شايد بگوييد حرف نفر اول را. چرا ؟ چون آن حرف بيشتر تكرار مي شود و كسان بيشتري آن را قبول دارند ؟ (ر.ك. چه كساني خدا را باور ندارند) از كجا مي دانيد اينطور است و صداي كساني كه نظر مخالف داشته اند در گلو خفه نشده است ؟ حتا اگر اينطور باشد، نظر جمع چطور مي تواند چيزي را ثابت كند ؟ مگر كم هستند اشتباهاتي كه مقبول تر از درست ها هستند ؟ چرا براي درمان بيماريهاي خود به جاي پزشك به راي اكثريت اطرافيانتان رجوع نمي كنيد ؟

از این گذشته، واقعا اگر قرار باشد انسان قدرت تفکر خود را انکار کند و بنا به گفته ی دیگران عمل کند، شما ترجیح می دهید بنا به گفته ی بی سوادها زندگی کنید یا دانشمندان ؟ البته هردو روش ابلهانه ست، ولی من شخصا اگر مجبور به انتخاب بین این دو باشم، دومی را انتخاب می کنم. با کمی دقت در توزیع باورها (چه کسانی خدا را باور ندارند) می بینیم که این روش به نفع خداناباوری تمام می شود. خداناباوری ایده ایست که متعلق به قشر فرهیخته و تحصیل کرده است.

شايد بگوييد نفر اول دلايل محكم تري دارد. بسيار خوب، اين عاليست. اين به آن معنيست كه قصد داريد مسئله را تحليل كنيد. شايد واقعا همينطور باشد، شايد دلايل نفر اول قويتر باشد (به قسمتهاي ديگر سايت مراجعه كنيد)، ولي در اين صورت فراموش نكنيد كه شما از طريق "دفع خطر احتمالي" عمل نكرده ايد، بلكه چيزي را كه فهميده ايد درست تر است انتخاب كرده ايد، نه آنكه تنها به قصد دفع خطري احتمالي چيزي را قبول كرده باشيد.

در اينجا به طور كل عمل كردن در جهت دفع خطر احتمالي امكان ندارد، و براي تصميم گيري بايد فاكتورهاي ديگري را وارد كرد، زيرا به ازاي هر دو تصميم متناقضي خطري احتمالي وجود دارد. مي دانيد تفاوت در كجاست ؟ در اين است كه ديندار ما در اين استدلال ادعاهاي مخالف را حذف شده فرض مي كند. خطرهاي ديگر را ناديده مي گيرد، و به نوعي، براي رسيدن به اعتقادش، آنرا پيشاپيش فرض ميكند (مصادره به مطلوب).

خوب، چه مي كنيد ؟

حرف آن كسي كه پيام اول را به شما داد قبول ميكنيد، يا پيام مرا ؟

من پيشنهاد ديگري دارم. به جاي اينكه در جهت دفع خطري محتمل بدون وجود دليلي منطقي كاري را انجام دهيد، فكر كنيد و تصميمي منطقي بگيريد.

توسط : اردشیر پ






هیچ نظری موجود نیست: