بحثی در مورد خلقت هدفمند مابین آقای کریستف شون بورن کاردینال شهر وین و خانم رنه شرودر استاد دانشگاه
اداره کننده بحث آقای هانس راوشر از طرف روزنامه " استاندارد"
برگردان از: پروین صدیقی
استاندارد: کاردینال «شون بورن» اخیرا در روزنامه نویورک تایمز
مقاله ای منتشر نموده که بسیار مورد بحث قرار گرفته است. که من بطور
اختصار بدین صورت جمع بندی می کنم: ادعای نئوداروینیستی مبنی بر مطلق
بودن تئوری تکامل و قابل توضیح و
تشریح بودن تمامی فعل و انفعالات طبیعی از طریق آن از ایدئولوژی منشا می
گیرد و ایدئولوژی ناب است. حتی منطق به خودی خود قادر به درک و توضیح
وجود برنامه هدفمند و روند مشخص در طبیعت، کهکشان و حیات می باشد.
شون بورن:
من طبعا در نوشتارم تئوری تکامل را از اساس و بنیان مورد انتقاد قرار
ندادم، بلکه بطور مشخص ابراز نمودم که از دیدگاه نگرش علمی می تواند صحیح
باشد. اما اجازه بفرمائید که به نوشتارم رجوع کنم. در این نوشته سعی بر
توضیح و تشریح این مطلب داشته ام که تئوری تکامل در رابطه با خاستگاه
مشترک موجودات زنده می تواند از صحت برخوردار باشد. اما اینکه تکامل از
زاویه دیدگاه داروینیست های جدید، یک روند غیرهدفمند، غیر برنامه ریزی
شده و مبتنی بر تغییرات اتفاقی و انتخاب اصلح و تنازغ بقا می باشد، با
واقعیت همخوانی ندارد. هر سیستم فکری که حقایق آشکار هدفمند بودن خلقت را
انکار کند و یا سعی بر اثبات آن داشته باشد، از منشا ایدئولوژیکی و نه
منشا علمی سرچشمه می گیرد. آنچه که من اظهار داشته ام انتقادی است به
شکستن مرزهائی که خلقت هدفمند را انکار نموده و تکامل طبیعت و حیات را
پروسه ای از فعل و انفعالات خودبخودی و غیر برنامه ریزی شده می انگارد.
هر آنگاه که ابراز این مطلب مطلق شود از محدوده نگرش علمی خارج شده به
حیطه ایدئولوژی وارد می گردد.
استاندارد: آیا هدف شما در این نوشتار، طرح مجدد نظریات کلیسا در این زمینه نیست؟
شون بورن: خیر مسئله بر
سر این نیست. حتی مسئله بر سر طرح بیان موضع جدیدی "از اعتقاد" درمقابل
علم نیست. ایمان معتقدین نیازی به حمایت علم ندارد.
دفاعیه من بر این مبنا
استوار است که اولا" علم و هر رشته علمی بایستی حد و مرز خود را بشناسد و
دوم اینکه عقل و منطق انسان بخوبی قادر به تشخیص هدفمندی و وجود برنامه ای
مشخص در قوانین طبیعت می باشد.
من آگاهانه در مقاله ام
در نیویورک تایمز از طرح مقوله "آفرینش بابرنامه" خودداری نمودم. اما
بلافاصله به این سمت سوق داده شدم. زیرا که این مسئله در مباحثات آمریکائی
ها نقش عمده ای ایفا می کند.
به نظر من هر آنکس که به
مطالعه طبیعت و کائنات می پردازد، نمی تواند منکر وجود هدفمندی در
آفرینش و منطق در کائنات گردد. نهایتا سوال بر سر هدفمند و یا غیرهدفمند
بودن خلقت است.
استاندارد: خانم پروفسور
شرودر شما بر این نظرید که این تهاجم کوششی است از جانب کلیسا جهت محدود
نمودن مجدد آزادی علم و بازسازی و تثبیت دوباره نفوذ مدل کلیسا در توضیح
حیات و وجود جهان.
شرودر:
طبیعتا" کلمات "شعور" و "هدفمند" معیارهائی در پژوهشهای علمی نیستند. از
نظر من بکارگیری "شعور" در این رابطه تنها در جهت عدم پاسخگوئی به اصل
مطلب است. آنچه که مربوط به "هدفمندی" است، من اصولا" هدفی در این میان
نمی بینم. این بدیهی است که نوع بشر محکوم به نابودی است و (از بین خواهد
رفت.)
اما مشکل اساسی من با
مقاله شما آقای کاردینال بر سر آن جمله ای است که شما از یوهانس – پاول
نقل قول می نمائید. من آن را به همراه دارم:
" اکنون در آغاز قرن
بیست و یکم و با ادعاهای علمی مانند داروینیسم جدید و فرضیات متفاوت کیهان
شناسی مواجهیم که جهت عدم پاسخگوئی به واقعیات واضع و مبرهن طرح می شوند.
آقای کاردینال اگر به جای شما بودم از اظهار این مطلب که تحقیق
فیزیکدانها و فلاسفه علوم طبیعی تنها با هدف انکار "مدل آفرینش هدفمند"
صورت می گیرد، خودداری می نمودم. و بدتر از آن این چنین ادامه می دهید
که:
"تئوری های علمی که منکر
وجود واقعیت "آفرینش با برنامه و هدفمند" بوده و هستی و حیات را نتیجه
یک حادثه یا لزوم و یا اتفاقی ارزیابی می نمایند، نه تنها اصولا علمی
نبوده، بلکه همانگونه که پاول آن را تشریح نموده، نفی هرگونه عقل و
استعداد انسانی است."
این اتهام بعدی شما به علم است که واقعیت ندارد.
تلاش ما بر این نیست که
خلقت را انکار یا حذف نمائیم. اصولا آفرینش مورد بحث ما نیست. بحث آفرینش
را دشمنان تئوری تکامل متداول کرده اند و نه دانشمندان علوم.
این همان بازی همیشگی
است که انسان رقبای خود را با مسائل واهی و غیرواقعی مورد اتهام قرار می
دهد.من آنجا که توان و استعداد دانشمندان علوم، زمانی که اتفاقی بودن
موتاسیون "جهش" را مورد مطالعه قرار می دهند، به زیر سوال برده می شود،
سکوت نمی کنم و آن را بدون پاسخ نمی گذارم. هدف ما شناخت و درک واقعی از
چگونگی روند پدیده های طبیعی است.
استاندارد: اما بدون خالق و ماوراالطبیعه؟
شرودر:
مشکل اساسی من با ادیان بخصوص دین مسیح در این است که آفریدگار، خداوند،
خالق یا هر آنچه که بایستی باشد، "هیبت انسانی" می گیرد. و امروزه هم
ادعا می شود که او برنامه و هدفی را نیز دنبال می کند. اما من وجود این
نقشه و هدف را در جائی مشاهده نمی نمایم.
برتری
سیستم بیولوژیکی و تکامل در عدم وجود تعادل مابین پدیده هاست. اگر همه
جا تعادل برقرار بود و همه چیز ثابت و ساکن می بود و سیستم بیولوژیکی و
تکامل محکوم به نابودی می گردید، در واقع همواره باید محرکی موجود باشد
تا پدیده ها خود را با آن تطبیق داده و تکامل یابند. من نیاز آدمی را به
وجود و حضور یک آفریدگار و اینکه خود را مخلوق یک خالق بیانگارد درک می
کنم، اما علائم و شواهدی دال بر صحت آن مشاهده نمی کنم. حیطه کار من
تحقیق در مورد اثبات وجود یا عدم وجود خدا نیست.
شون بورن: بله محققا" در حیطه کار و فعالیت شما قرار ندارد.
شرودر: دقیقا. این دو
مقوله بایستی کامل از هم مجزا باشند و جداگانه بررسی شوند. پرسشی که مورد
توجه من است این است که ما که هستیم و از کجا آمده ایم. اینها مهمترین
سوالات می باشند.
شون بورن: و به کجا می رویم.
شرودر: برای صرف غذا، به کجا برای صرف غذا می رویم. (خنده عمومی)
این سه سوال مهمترین
پرسشهائی هستند که ذهن انسانها را به خود مشغول می دارند و آنها را
ناخواسته و غیرارادی به یک زمینه و محدوده مذهبی سوق می دهند.
بدین جهت ما باید دقت
کافی داشته باشیم که خود نیز در حیطه و محدوده علم در این مسیر قرار
نگیریم. بهرصورت ما مشاهده می نمائیم که پدیده ها اتفاقی بوقوع می
پیوندند.
جهشهای تکاملی (موتاسیون) که ضمن تکثیر Replication DNA صورت می گیرند. یعنی
آنگاه که ماده ژنتیکی بدن دو برابر می شود و این خاص خاصیت و پیوند
اتصال ۴ عنصر شیمیائی است که در دو کیفیت متفاوت قابلیت وجود دارند.
یک مولکول در حالت ده به
توان ۴ در یک شرایط متغیر قرار دارد. حال اگر مولکول متقابل آن هم در
این شرایط مادی متغیر قرار گیرد، به احتمال ضریب ۱۰ تغییری در ترتیب قرار
گرفتن و توالی این عناصر (بازها) صورت می گیرد. موتاسیون فقط حاصل تغییر
ترتیب این عناصر است و چه زمانی این جهش به وقوع می پیوندد، آنهم اتفاقی
است. و این هم خاصیت پیوند واتصال سیستم است.
بنظر می رسد که با این مسئله توافق داشتید چرا که کلمه خوب OK را بر زبان آوردید. چرا
که از نظر شما آفریدگار هم می تواند این خواص را به سیستم داده باشد.
اینجا درست مرز شماست. اما ما خواص سیستم را مورد مطالعه و بررسی قرار می
دهیم.
شون بورن: بله شما وظیفه دیگری هم ندارید.
شرودر:
بله اما شما هم به همچنین بهرجهت هنگامی که ما ابراز می داریم که
تغییرات در سیستم اتفاقی صورت می پذیرد و شما در پاسخ به این نتیجه برسید
که این تفکر تناسخی با هوش و استعداد انسانی ندارد، اینجاست که من با
شما مشکل خواهم داشت.
شون بورن:
بسیار شگفت آور و تعجب برانگیز است که اندکی تحرک و تهییج توسط مقاله من
در نیویورک تایمز به تاریخ هفتم یونی ۲۰۰۵، موجب برانگیختن اعتراض و بحث
بی وقفه در سطح بین المللی بشود.
از نظر من این واکنش
بیانگر دومطلب است. اول اینکه تمامی این مشکلات ناخواسته به پرسشهای
اساسی بشر منجر می شوند که می توانیم آنها را پرسشهای مربوط به جهان بینی
بنامیم. ما قادر به حذف این سوالات از ذهن خود نیستیم. زیرا که ما نوع
بشر از آگاهی برخورداریم، احساس و اعتقاد داریم. امید و دوست داشتن را می
شناسیم.
دومین نکته این که من در
نوشتارم به مقابله با علم و علوم طبیعی برنخواستم، بلکه قصد من فقط جلب
توجه افکار عمومی به درهم ریختن مرزهاست. هدف علوم طبیعی از آغاز می بایستی
انعکاس نقطه نظرهای واقعی باشد. برعکس علوم طبیعی اما درصدد کشف متدهائی
درجهت وارونه جلوه دادن واقعیت است. به خاطر حیطه فعالیت آن در حوزه
شمارش و قابلیت اندازه گیری، آزمایش های قابل کنترل می باشد، اما این
تنها واقعیت موجود نیست.
آنگاه مسئله بغرنج و قابل بحث می شود که علوم طبیعی با ابزار و وسایل موجود خود مدعی توضیح و تفسیر تمامی پدیده ها می گردند.
برای مثال هر گاه که
تئوری تکامل به ابزاری جهت توضیح تمامی پدیده ها در حیات تبدیل گردد، از یک
تئوری علمی "ایدئولوژی تکامل" منتج می شود. من از شما توقع اثبات وجود
پروردگار را ندارم.
شرودر: این در محدوده فعالیت من نیست و قصد انجام آن را هم ندارم.
شون بورن:
اما انتظار من این است که ما متفقا" همگام با هم به عنوان انسانهای
متفکر صرفنظر از باور و اعتقاداتمان، مکثی نموده و نظر بیفکنیم بر اینکه
وجود ما در هستی به چه منظور است و چرا ما اصولا" قادر به کشف واقعیات
هستیم. من تنها قادر به کشف آن چیزی هستم که مرزها و قانونمندی آن را
بشناسم. اینجاست که من بیان می دارم علم در حوزه نظری مستقل از مذهب و
دیدگاه فلسفی بیانگر این است که واقعیت عقلانی و منطقی است. عقلانی از
این زاویه که قابل بازپرسی و بازنگری است.
به قول انشتین "این جای
تعجب نیست که ما پدیده ها را بشناسیم، بلکه شگفت آور این است که پدیده ها
قابل شناختن هستند." و من بعنوان تئولوگ "متخصص الهیات" در ادامه اظهار می
دارم شناخت "شعور" و "عقل" شناخت خالق، شناخت برهان و دلیل.
استاندارد: این یک نحوه نگرش و طرز تفکر جداگانه است.
شون بورن:
بله به همین جهت بیان می کنم که منطق "واقعیت هستی" منتجه از منطقی بودن
وجود آفریدگار می باشد. این باور دینی من است و تقابلی با عقل و منطق
ندارد. اما مقوله ای اعتقادی و مذهبی است.
یک مکتب بسیار جالب
تئوری علمی موجود است که بر این باور است که تنها بر زمینه ایمان به خلقت
و آفرینش بود که علوم جدید امکان ظهور پیدا کرد. این نگرش از آنجا ریشه می
یابد که همانگونه که در "انجیل قدیم" بدرستی بیان شده است " همه چیز
ساخته و پرداخته اوست طبق معیار و میزان و اوزان". و این بدان معنی است
که خالق جهانی را آفریده که در آن کمیت اشیا و پدیده ها و روابط مابین
آنها قابل سنجش و اندازه گیری است.
شرودر:
اما آنچه که موجب نگرانی بشر است، مقابله و مبارزه کلیسا برعلیه کسانی
است که دیدگاههایشان متفاوت و متناقض با آموزشها و دکترین های کلیسا بوده
است. این آن چیزی است که موجب نگرانی می گردد.
ما وجود این نگرانی را در امریکا به شکل رادیکالی مشاهده می کنیم. برای مثال ممنوعیت تدریس برخی از رشته ها.
استاندارد:
خیر این جنین نیست. در امریکا بیولوژی علمی و تعالیم مذهبی هر دو تدریس
می گردند. در این رابطه حتی یک "پروسه قضائی" صورت گرفت که در جریان آن
والدین یک دانش آموز خواستار تدریس تئوری دومی در درس بیولوژی شدند و این
خواسته مورد تائید دادگاه قرار گرفت.
شرودر:
بسیار خوب، اما آنچه که بعنوان یک زن موجب نگرانی من است، این که ابراز
عقیده همواره برای زنان بیشتر مشکل آفرین ومسئله ساز بوده است و از این
زاویه اطلاع زیادی راجع به دانش و فعالیت زنان در زمینه علوم در دست
نیست، چرا که همواره از فعالیت زنان در این حوزه جلوگیری شده است و
بدرجات بدتر از این هژمونی همه جانبه مردانه بر "علوم کلیسائی" است.
این موجب نگرانی است،
چرا که بشر خواهان و خواستار بازگشت به محدودیتها و هژمونی دین نیست.
تمامی تلاشها و کوشش هائی که جهت روشنگری صورت گرفته در خطر است، به نظر من
روند سکولاریسم در اتریش هنوز به پایان نرسیده است.
در
اتریش مذهب کاتولیک به عنوان یک موضع سیاسی و نه یک اعتقاد دینی عمل می
کند. بخصوص مذهب کاتولیک برای بسیاری از مردان حکم موضع سیاسی را دارد.
مثلا در انجمن کاتولیکهاCV
(انجمنی است راستگرا از مردان کاتولیک. اکثر سیاستمداران محافظه کار در
آن عضویت دارند. عضویت زنان در این انجمن ممنوع ست. این انجمن نفوذ زیادی
در تعیین سیاست و روش موسسات دولتی و غیر دولتی و انستیتوهای علمی و
پژوهشی دارد). انجمن کاتولیکها برای من نقش یک دشمن را دارد، بویژه از
این زاویه که بر آکادمی علوم مسلط است و نفوذ زیادی در تعیین سیاستهای آن
دارد.
شون بورن:
خانم پروفسور من با شما موافق خواهم بود زمانی که به این مطلب اشاره
نمائید که در کلیسا (نه فقط در کلیسای کاتولیک) تمایلاتی جهت محدود نمودن
"پرسشها" موجود است. وجود این خطر اما شامل تمامی ادیان می باشد، زیرا
که این خطر منشا و زمینه در زندگی انسانهای اولیه دارد.
اما اجازه دهید به این
مطلب هم اشاره نمایم که تاریخ علوم نیز از عدم آزادی انتخاب، ممنوعیت و
محدودیت مبری نیست. به همین طریق هم باید به "نوآوران آمریکائی" بطور آشکار
ابراز دارم که نظراتشان مبنی بر آفرینش جهان در ۶۰۰۰ سال پیش در مدت ۶
روز، همخوانی و رابطه ای با دین مسیح ندارد.
شرودر: بله این امکان هم
منتفی نیست که در آینده یا همین فردا به این نتیجه برسیم که تئوری تکامل
با واقعیت همخوانی ندارد. اما رد تئوری تکامل به معنی تائید "تئوری خلقت"
نیست.
شون بورن:
ما بدین سادگی و با این سرعت به این نتیجه نمی رسیم، اما تئوری تکامل در
بسیاری زمینه ها سوال برانگیز است که باید جدی گرفته شود.
من اشاره به برخی از این
پرسشها را در نوشتار عده ای از دانشمندان علوم طبیعی هم مشاهده نموده
ام. مبنی بر اینکه تاکنون علم قادر به کشف و اثبات یک "نوع بینابینی"
درفاصله ظهور یک نوع موجود زنده و گذار آن به ظهور نوع بعدی نشده است.
همچنین می توان از کارل
پوپر نقل قول نمود که می گوید تا به امروز نه داروین و نه هیچ داروینیستی
قادر به یک توضیح قابل پذیرش علمی از "تکامل تطبیقی" یک موجود زنده یا
عضوی از یک موجود زنده نبوده است.
استاندارد: آیا این واقعیت دارد؟
شرودر:
پوپر سالها قبل از شناخت علم ژنتیک زندگی می کرده است. اکنون در دورانی
که اجزاء و بخش های مختلف یک ژن قابل تفکیک و تجزیه و تحلیل هستند، در
مورد تکامل نوع شمپانزه می توان "دوران گذار" را مشاهده نمود. این پدیده
را در مورد تکامل نوع بشر و تبدیل آن به انسان امروزی می توان بخوبی
دنبال کرد. بشر یکباره سر برنیاورده و بطور جهشی به انسان تبدیل نشده
است. من بر این عقیده نیستم که تغییرات جهشی صورت گرفته باشد، بلکه ظهور
انسان پیامد یک گذار آرام و تدریجی بوده است.
شون بورن: این برای من
نیز روشن است که گذار و تحولات آرام و تدریجی هم موجود است. اما سوال بر
سر این است که بشر کیست و چیست و چه چیزی وی را به منزلت انسانی می رساند.
آنچه که در هر انسانی بدون استثنا قابل تشخیص است.
شرودر:
چرا فقط در مورد نوع بشر؟ چرا حیوانات نباید از مرتبه و منزلتی در حیات و
هستی برخوردار باشند؟ این همان غرور و تکبر انسان بودن است که عمل می
کند.
شون بورن: یک شان و مرتبه معین اما نه.
شرودر: در اینجا هم مابین ما اختلاف موجود است. آنجا که کلیسا بر منزلت انسان انگشت می گذارد.
بر این مسئله آگاه نیستیم که مبارزات انتخاباتی در وین بر شما چه تاثیری گذاشت، اما من اغلب به شما فکر می کردم.
شون بورن: روند مبارزات انتخاباتی بر من تاثیر بدی گذاشت.
شرودر:
بله مشخص است، چرا که در حین مبارزات انتخاباتی آنجا که منزلت و حیثیت
انسانی خارجی ها و اقلیت ها مورد تهاجم قرار می گرفت، کلیسا جامع وین
تماشاگر صحنه باقی ماند.
شون بورن:
با عرض معذرت خانم پروفسور با وجود آگاهی از حمایت مطلق منزلت انسان،
صرفنظر از نژاد و رنگ و شکل، شما با چه سنجشی و من با کدام معیار می
توانیم ادعا نمائیم که همه چیز بر علیه حیثیت و مقام انسانی است.
استاندارد:
ظاهرا" برای آقای کاردینال شان و منزلت انسان داده الهی است. خانم
پروفسور آیا شما از دیدگاه نگرش علمی قادر به اثبات شان و منزلت انسانی
می باشید؟
شرودر:
برایم امکان ندارد و تابحال بدان نیندیشیده ام. این مقوله بسیار هیجان
انگیز است. از نظر من مقام و منزلت انسانی یک تعریف و توصیف قراردادی
است. بشر خود را بالاتر از تمامی موجودات زنده قرار می دهد و از این طریق
مقام و مرتبه برای خود کسب می کند و این به نوعی خود را همسطح خدا قرار
دادن است.
بدین سان که بشر خود را
بالاتر از بقیه موجودات زنده قرار داده و ادعا می کند موجوداتی که در این
سطح نیستند از افتخار این منزلت بی بهره اند.
در عهد عتیق دختران را
به دست مرگ می سپردند. اینگونه به نظر می رسد که نسل من، اولین نسلی است
که دختران آن بطور یکسان و برابر با پسران تغذیه و ترتبیت می شوند. این خود
نیز پرسشی در رابطه با منزلت و شان انسان است. کدامین فرزند را بدست مرگ
می سپارم؟
آنجا که حیثیت انسانی مورد حمایت قانون قرار می گیرد، یک مسئله حقوقی است، اما در واقع حیثیت انسانی یک مسئله فرهنگی است.
شون بورن:
در این زمینه با شما توافق ندارم. اگر این مسئله فقط فرهنگی بود، می
توانست تجاوز به حریم آن قابل توجیه باشد، همانگونه که عده ای بدان
مبادرت می ورزند و اشکالی از زندگی بشر را بی ارزش ارزیابی کرده و حکم
نابودی آن را صادر می کنند. اما چگونه می توانید استدلال کنید که مسئله
اخلاقی و سنتی نیست و اخلاق و سنت نمی توانند حامی و مجری حفظ منزلت
انسانی باشند.
به نظر می رسد که موضع
قاطعی در این رابطه موجود باشد و آن اینکه حفظ و دفاع از حریم منزلت و
حیثیت انسانی خدشه ناپذیر است و این یکی از مفاد بیانیه حقوق بشر سازمان
ملل متحد هم هست.
شرودر:
درست، اما این یک مقوله فرهنگی است. حالا در مورد مسئله سقط جنین اول
باید بگویم من خوشبختانه هیچگاه در شرایطی قرار نگرفتم که برای این کار
تصمیم بگیرم، اگر هم در چنین شرایطی قرار می گرفتم، بدان دست نمی یازیدم.
اما قضاوت در مورد انسانهائی که در صورت عدم امکان آن، از شرایط و
امکانات لازم و ضروری برای زندگی و پرورش کودک برخوردار نیستند چگونه
است. من به شخصه هرگز انسانی را که به دلیل عدم توانائی مالی – جسمی –
روحی و شرایط زندگی برای سقط جنین تصمیم می گیرد، محکوم نمی کردم.
شون بورن: منهم به همچنین.
شرودر:
و من همچنین هیچ زمانی زنان را به زایش ناخواسته مجبور نمی کردم. زنان
هم فقط یکبار بدنیا می آیند و یکبار زندگی می کنند. کودکان معلول و عقب
افتاده ای هم وجود دارند که خوشبخت زندگی می کنند. برای مثال بچه هائی که
به مرض داون – سیندرم Down-syndrom
مبتلا هستند. این کودکان بیمار کاملا ارزش زنده بودن و زندگی کردن را
دارند. اما اشکالی از نوع دفرمه این بیماری هم موجود است که تشخیص قابلیت
زندگی و درک ارزش زنده بودن در آن بسیار دشوار است.
استاندارد: اما بهرجهت این موجود هم یک انسان است.
شرودر: آنجائی که دیگر شایستگی و منزلت انسانی قابل شناخت نیست.
شون بورن: منظورتان چیست، شما آن را نمی شناسید یا دیگری؟
شرودر:
خوب بهرجهت پای زندگی انسان دومی یعنی زندگی مادر هم درمیان است. و از
نظر من حفظ استاندارهای "عرف و سنت" از طریق مایه گرفتن و محدودیت زندگی
زنان صحیح نیست و این متدی است که کلیسای کاتولیک غالبا بکار می بندد.
شون بورن:
ببخشید این بحث تا حد زیادی پلمیکی است. شرایطی که شما بدان اشاره می
کنید متاسفانه همیشه به اشکال متفاوت پیش می آید. شعار بسیار ساده مادر
ترزا همیشه این بود: او را نکش، بلکه به من واگذار کن و از نظر من پاسخ
واقعی و انسانی بدین مسئله همبستگی است.
استاندارد: به مقوله آفرینش برگردیم.
شرودر:
دوباره بیان می کنم. درک و دید شما از مقوله "شعور" به هیچ وجه برای من
اغناء کننده نیست- آنچه که برای من ارزشمند است، اشتیاق به زندگی است.
سرچشمه این میل به هستی در کجاست.
برای مثال "زیست باکتری
ها" . چرا باکتری ها درمقابل آنتی بیوتیکها مقاوم می شوند و یا زهر
"سارین" که بطور "سنتتیک" در آزمایشگاه تهیه می شود، ۴۰ سال پیش در جهان
موجود نبود و آمریکائی ها در جنگ ویتنام از آن برای ازبین بردن برگ
درختان استفاده می کردند.
در اواخر دهه ۹۰ بشر
موفق به کشت یک نوع باکتری شد که حاوی آنزیمی است که می تواند اثر این زهر
را بطور کامل خنثی نماید. این میل به زیست از کجا نشات می گیرد؟ موجودات،
زیستمندان باید برهم تاثیر متقابل داشته باشند. وجود هر فرد، هر موجود
تک سلولی، هر مولکول عبث می بود، اگر در تاثیر متقابل با نوع دیگری از
خود قرار نمی گرفت. به این دلیل برای زنده بودن، زندگی کردن، همزیستی
باید در تاثیر متقابل قرار داشت.
استاندارد: من طبق روال
ژورنالیستی بحث را قطع کرده و سوال می نمایم که آیا علم و ایمان به تاثیر
پذیری و تاثیر گذاری متقابل نیازمندند؟
شون بورن:
من اخیرا در یکی از سخنرانی هایم خطاب به دانشمندان علوم طبیعی،
حقوقدانان و دانشمندان الهیات، اظهار نمودم که ما به یکدیگر نیاز داریم.
چرا که هیچ یک از ما به تنهائی کامل نیست.
شرودر: منظور شما را درک نمی کنم.
شون بورن:
و اینکه مذهب بایستی به دستاوردهای علمی توجه داشته باشد. و برعکس
همچنین برای علم مفید است که با طرح پرسشهائی دورنمای جدیدی را در حوزه
مذهب ارائه دهد.
شرودر:
اما من همیشه با دین و با این آفریدگار مشکل دارم. هرچند که بحث پلمیکی
به نظر می رسد، اما محققا" برای رشد فرد من مفید بوده است. من همواره بر
علیه شخصیت ها مبارزه نموده ام و اولین مردی که من در یک مبارزه بطور همه
جانبه مورد حمله قرار دادم و واقعا" هیچگونه علاقه ای به وی نداشتم، خدا
بود و آنگاه که به این نتیجه رسیدم که وی موجود نیست، برنده این مبارزه
شدم.
و اکنون اگر دین وعلم را
در تاثیر متقابل قرار دهیم، از نتیجه بحث آن نظرات و ایده های بسیار
جالبی فرا خواهند روئید. در این مورد می توانستم با شما روزها بحث داشته
باشم. اما من مایل به بحث در شرایطی که مرا تحت فشار قرار دهند نیستم.
استاندارد: خانم شرودر آیا تکامل هدفمند است؟
شرودر: من اطلاعی ندارم، این یک پرسش غیرعلمی است.
شون برون: البته که تکامل هدفی را دنبال می کند.
شرودر:
تئوری تکامل بن بست های زیادی دارد. بزودی "نوع انسان" هم از میان می
رود. ما در بن بست قرار داریم، زیرا که مرد حامل کروموزوم Y است و این کروموزوم قابلیت ترکیب مجدد را ندارد.
آقای کاردینال شما چگونه انقراض نوع بشر را توضیح می دهید و با آن کنار می آئید؟
شون بورن:
انقراض نوع بشر را حتمی می دانم و با تکیه بر توضیحات و محاسبات علمی
حتمی بودن آن برایم روشن و قابل توضیح است. می دانم که کره زمین یک تاریخ
مصرف و پایانی دارد. همچنین نوع بشر. این موجب نگرانی من نیست. آگاهی بر
این مطلب از ترس من از مرگ نمی کاهد و یا به بحث در مورد توضیح و تشریح
آن خاتمه نمی دهد.
شرودر:
ما دیروز بحثی در مورد مرگ و مردن داشتیم، هر کسی بیان می داشت که چه
نوع مرگی را ترجیح می دهد. من مایلم مرگ خود را کاملا" آگاهانه تجربه
کنم.
شون بورن: من هم به همچنین.
شرودر: من دوست ندارم و مایل نیستم که بطور ساده یک روز دیگر بیدار نشوم.
شون بورن: تمایل من هم چنین نیست.
شرودر:
من می خواهم از فرا رسیدن لحظه مرگ زمانی که آمادگی و انتظار آن را
دارم، آگاه باشم. همچنین مایل نیستم که دوران مرگ کوتاه و گذرا باشد،
بلکه می خواهم آن را تجربه نمایم.
شون بورن:
منهم با شما هم عقیده ام. در گذشته انسانها دعا می کردند و از پروردگار
می طلبیدند که از یک مرگ غیر پیش بینی شده و ناگهانی برحذر باشند. چرا که
انسان خواستار تجربه مرگ است.
شرودر:
بله من فکر می کنم که یک زندگی زمانی کامل است که انسان پایان آن را هم
بشناسد و آمادگی پذیرش به انتها رسیدن آن را هم داشته باشد.
شون بورن: و من امیدوارم.
شرودر: که بعد از مرگ ادامه پیدا کند؟
شون بورن: نه فقط به این امید، بلکه همه چیز را دریابم و اینکه ادامه آن در آسمان خواهد بود.
شرودر: اما بعد از مرگ
همه چیز پایان می یابد. پایان – پایان است. ادامه زندگی در آسمان را نمی
توانم تصور کنم، وقتی که آسمان را تصور می کنم.
شون بورن: آن آسمان با تصورات، عکس ها و تصویرها از آسمان رابطه ای ندارد. آن آسمان به معنی در کنار آفریدگار بودن است.
* کریستف کاردینال شون بورن (Schönborn): متولد ۲۲ ژانویه ۱۹۴۵ در بومن(Böhmen).
بعد از گریختن خانواده اش به اتریش در استان فورالبرگ. ۱۹۶۳: تحصیل
الهیات، فلسفه، روانشناسی. ۱۹۷۰: کشیش. ۱۹۷۲: یک سال تحصیل نزد یوزف
راتزینگر، پاپ جدید. ۱۹۹۱: Weichbischof. ۱۹۹۸: کاردینال.
* رنه شرودر(Schröder): استاد بیولوژی مولکولی در دانشگاه وین.
۱۹۵۳: در برزیل متولد شد.
تحصیل بیوشیمی در وین. ۱۹۸۴: استادیار، ۱۹۹۵: پروفسور. عضو آکادمی علوم. ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵: عضو کمیسیون بیو اتیک
متن اصلی :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر